فرارو- قسمت سی و دوم سریال دل به کارگردانی منوچهر هادی، چهارشنبه ۸ مرداد ماه ۱۳۹۹ وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
خسرو به حالت کما میرود و در بیمارستان بستری میشود. اگرچه کلامی میان او و نکیسا رد و بدل نمیشود، اما نکیسا احساس میکند که خسرو از همه چیز باخبر شده است. آوا که در میانهی مهمترین نقشه هایش با این اتفاق روبرو شده است نکیسا را آرام میکند و احتمال مطلع شدن خسرو را در نظر نمیگیرد.
در گوشهای دیگر، در خانوادهی سپنتا، معجزهای روی میدهد. پدر توران قدرت تکلمش را دوباره به دست میآورد. او که تمام سه سال گذشته را تحت شکنجهی کلامی برادر زاده و دامادش اتابک بوده است، از او خواهش میکند که دست به تحقیر دخترش نزند. به او میگوید که میتواند طلاق بگیرد و سهمش از دارایی هایشان را هر طور که خودش مایل باشد بردارد، اما در در این میان بمب دیگر آوا منفجر میشود.
آوا با پیام دادن به آرش و توران، آنها را به خانهی مرسده میکشاند. جایی که اتابک هم بعدر از مدتی دوباره با معشوقه اش روبرو شده است. بدین ترتیب اوضاع در خانوادهی سپنتا از آن چه بود بحرانیتر میشود و عامل روشن شدن همهی این آتشهای زیر خاکستر خانوادگی هم کسی نیست جز آوا.
مشخص نیست که آوا با این ریخت و پاش هایش چطور میخواهد به دل آرش راه پیدا کند. روند داستان در چند قسمت گذشته به نحوی بوده است که از طریق مادر آوا با مشکلات کودکی و اختلالات روحی و روانی آوا بیشتر آشنا شویم. اما هر چه پیشتر میرویم چیدن این علتها برای اعمال آوا پوچ و بیهودهتر مینماید.
سریال مدتی است که از پرداختن به قصهی عشق آرش و رستا و بلایی که بر سر رستا میآید به سمت عشق آوا به آرش میل کرده است و گویی نقش اصلی سریال آوا است و داستان سریال آن چیزی است که بر او میگذرد و رستا فقط یک داستان فرعی در کنار داستان زندگی او است.
البته که رستا به شکلی شخصیت پردازی شده است که توان به دوش کشیدن بار سریال را به تنهایی ندارد و همان قسمتهای طولانی ابتدایی هم این ناتوانی را کاملا اثبات کرد، اما ظهور ناگهانی شخصیت اصلی سریال و یا در واقع تغییر آن از اتفاقاتی است که فقط میتواند در سریال دل رخ دهد.
با به هم ریخته شدن اوضاع دو خانوادهی داستان شاید این آخرین گره سریال باشد و در قسمتهای باقی ماندهی سریال با همان ریتم کشندهی مورد علاقهی کارگردان سریال شاهد باز شدن گرهها و به خط پایان رسیدن ماراتن دل باشیم.
پنیر پیتزا ... لازانیا ... آقای منوچهر هادی ما را کشتی با این همه کش دادن ... خداوکیلی من بودم نهایتا تو 10 قسمت سر و ته را هم می آوردم .
ریتم آنقدر کنده که آدم خوابش می گیره ... خدا شاهد بیشتر صحنه ها را حدث زده ام.