اگر اصلاحطلبان در ۹۲ قصد ورود دوباره به سیاست را داشتند، شاید اکنون باید درصدد تثبیت دوباره جریان خود در میان مردم باشند؛ موضوعی که اتفاقا بسیاری از اصلاحطلبان بر آن اتفاق نظر دارند، تا حدی که در بند نخست مصوبه تشکیل نهاد اجماعساز اصلاحطلبان آمده است که اصلاحطلبان در انتخاباتی آزاد، رقابتی، در تراز قانون اساسی و با «نامزد اصلاحطلب» شرکت میکنند.
اصلاحطلبان در سال ۹۲ در شرایطی از حسن روحانی حمایت کردند که در فضای بسته سیاسی ناشی از حوادث پس از انتخابات ۸۸ به سر میبردند. آنها با علم به اینکه حسن روحانی با هیچ متر و معیاری اصلاحطلب نیست، از او حمایت کردند تا در وهله نخست مانع استمرار تندروی سیاسی در کشور شوند و در وهله بعد بتوانند در رخدادهای سیاسی تأثیرگذار باشند تا در درازمدت جریان اصلاحات از مناسبات سیاسی حذف نشود. هرچند روحانی هم نسبتبه اخذ حمایت اصلاحطلبان بیمیل نبود، زیرا میدانست با تکیه بر سبد رأی شخصیاش نمیتواند در انتخابات توفیقی داشته باشد.
شرق در ادامه نوشت: در حقیقت اصلاحطلبان در همکاری با اکبر هاشمیرفسنجانی به این نتیجه رسیدند که روحانی میتواند باعث شکستهشدن فضای سنگین و سرد سیاسی شود. البته آنها محمدرضا عارف را هم که با نشان معاوناول دولت اصلاحات پا به میدان گذاشته بود، داشتند و منطقا باید از او حمایت میکردند، اما در انتخاب میان روحانی و عارف یک مسئله مهم را پیشروی خود میدیدند و آن نظر اکبر هاشمیرفسنجانی بود که باور داشت باید بر روحانی اجماع شود.
این گزاره را ابراهیم اصغرزاده در گفتوگویی که چندوقت پیش داشت، تأیید کرد و گفت: «آقای هاشمی در انتخابات سال ۹۲ نقش مهمی ایفا کرد. او توانست سرمایه اجتماعی بالایی را به انتخابات تزریق کند. او بعد از رد صلاحیتش ازسوی شورای نگهبان این سرمایه اجتماعی را در مذاکره با اصلاحطلبان روی میز گذاشت و اصرار کرد که فقط باید از آقای روحانی حمایت کرد و زیر بار حمایت از آقای عارف نرفت. درواقع اصلاحطلبان با آقای هاشمی ائتلاف کردند، نه با آقای روحانی. تصوری هم که اصلاحطلبان از وضعیت سیاسی آن زمان داشتند این بود که مشکل اصلی کشور پرونده هستهای است و بهدلیل آنکه آقای روحانی سابقه خوبی در این عرصه داشت، به نظر میرسید که میتواند پرونده هستهای را بهخوبی پیش ببرد. به دلیل این موارد اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت کردند، اما آقای روحانی بعد از انتخابات گفت که وامدار هیچ گروهی نیست».
علاوه بر این سخنان اصغرزاده، اصلاحطلبان در پذیرفتن نظر هاشمی هدف دیگری را هم دنبال میکردند و آن جلوگیری از تکرار شرایطی مشابه آنچه در انتخابات سال ۸۴ رخ داد. اصلاحطلبان و هاشمی در آن سال با یکدیگر کنار نیامدند و علاوهبر آنکه هاشمی بهصورت مستقل نامزد شد، خود اصلاحطلبان هم نامزدهای متعددی را روانه میدان کردند که نتیجهاش به دور دوم کشیدهشدن انتخابات در رقابت میان محمود احمدینژاد و اکبر هاشمیرفسنجانی و درنهایت پیروزی احمدینژاد شد.
اصلاحطلبان در سال ۹۲ کوشیدند که از بروز چنین اختلافی جلوگیری کنند تا به پیروزی برسند ولو پیروزی حداقلی. به نظر میرسد که سیاست ایشان در زمان خود جواب داد و حتی روحانی در دور اول دولت هم کوشید با اصلاحطلبان رابطهای نه بهشدت همدلانه، اما مبتنیبر احترام داشته باشد و حسن نیت خود را در قراردادن اسحاق جهانگیری بهعنوان معاوناول و ارائه پیشنهاد وزارت علوم به عارف نشان داد.
درواقع روحانی تا انتخابات دور دوم، اصلاحطلبان را بهنوعی برای خود حفظ کرد و البته اصلاحطلبان هم خاصه در حوزه سیاست خارجی از روحانی رضایت داشتند، زیرا دولت روحانی در پایان کارش در دوره نخست دستاوردی به نام برجام را عرضه کرده بود.
بعد از انتخاب روحانی در سال ۹۶، زمانی که ازقضا هاشمیرفسنجانی هم فوت کرده بود، روحانی از یکسو خود را دیگر نیازمند سبد رأی اصلاحطلبان نمیدانست و از سوی دیگر در غیاب پشتوانهای به نام هاشمی سعی کرد بیشتر در بازگشت به خاستگاه اصلی خود، یعنی اصولگرایی، خواستههای اصولگرایان را تأمین کند و حتی مهمترین نیروی اصلاحطلب کابینه، یعنی اسحاق جهانگیری، به حاشیه رانده شد؛ تا حدی که جهانگیری در مقطعی گفت اختیار عوضکردن منشی دفتر خود را هم ندارم. در چنین شرایطی اطرافیان روحانی و مشخصا محمود واعظی اختلاف را علنی کرد و در اظهاراتی عجیب گفته بود که هیچ ائتلافی میان روحانی و اصلاحطلبان در کار نبوده است و سبد رأی روحانی متعلق به خود او بوده است.
او حتی چندیپیش با تکرار مواضع پیشین خود گفت: «خودشان (اصلاحطلبان) و بیشتر از همه سیدمحمد خاتمی و دوستان آنها تصمیم گرفتند عارف که دیگر شانسی برای رقابت نداشت، کنار برود. آنها آزاد بودند به قالیباف یا کسی دیگر رأی دهند، اما مردم تصمیم گرفتند به دکتر روحانی رأی دهند... آنها با نگاهی به گذشته ببینند قبل از این دولت چه شرایطی داشتند و فعالیتهای آنها در چه حدی بود. این دولت همفکران آنها را در استانداریها و در سمت معاونت وزیر به کار گرفت و امروز به جای تشکر، طلبکار هم شدهاند و حرفهای بیربط میزنند و الان که زمان انتخابات شده درپی یکسری حرفهای بی پایه و اساس هستند».
این سخنان واعظی در زمانی که روحانی دیگر نیاز به رأی اصلاحطلبان نداشت ابراز شد و در مقابل چنین ادعاهایی به یاد داریم که اکبر هاشمیرفسنجانی در سال ۹۴ و پیش از انتخابات مجلس دهم در جمع اعضای ستادهای انتخاباتی مردمی و ائتلاف فراگیر اصلاحطلبان در حسینیه جماران گفته بود: «افراد شناختهشدهای که ردصلاحیت شدند، باید افرادی را که نامدار نیستند، به جامعه معرفی کنند تا در انتخابات پیروز شوند، همانطور که بنده بعد از ردصلاحیتم در انتخابات ریاستجمهوری از آقای روحانی حمایت کردم و ظرف یک هفته آقای دکتر روحانی که دارای سهدرصد رأی بیشتر نبود به بالای ۵۰ درصد رأی رسید».
هاشمی راست میگفت، اما فقط حمایت او باعث رأی بالای روحانی نشد بلکه با هیچ منطقی نمیتوان نقش مهم سیدمحمد خاتمی در رأیآوری روحانی را انکار کرد. در حقیقت روحانی نتیجه نوعی ائتلاف خاتمی بهعنوان نماینده همه اصلاحطلبان و هاشمی بهعنوان نماینده تکنوکراتها بود.
خاتمی با «تکرار» هایش باعث پیروزی مجدد و قاطع روحانی در سال ۹۶ هم شد و در تمام اینسالها با کمترین انتقاد علنی از دولت سعی کرد مسیر فعالیت دولت را هموار کند و این در حالی است که گویا او نیز از ابتدا نگرانیهایی درباره رفتار روحانی داشته است؛ چنانکه روز گذشته صادق خرازی در گفتگو با خبرگزاری «ایلنا» گفت: «روحانی فرقی نکرده است، ما اشتباه کردیم و فکر کردیم که اصلاحطلب است؛ دوستان ما فکر کردند که او اصلاحطلب است. آقای روحانی هیچ نسبتی با اصلاحات نداشت... رویکرد آقای روحانی یک رویکرد امنیتی محض بود و به مسائل داخلی امنیتی نگاه میکرد. دوستان اصلاحطلب باید با شناخت کامل این کار را میکردند. من یک واقعیتی را به شما بگویم؛ آقای خاتمی از ابتدا نگرانیهایی داشت و از همان روز اول نگران این بود که آقای روحانی بعد از اینکه به خواسته خود برسد، دیگر توجه و مشورت نمیکند».
با همه اینها به نظر میرسد اگرچه سیاست اصلاحطلبان در سال ۹۲ در حمایت از یک نیروی غیراصلاحطلب یا به تسامح ائتلافی درست بود، زیرا باعث گشایش فضای سیاسی و نیز ورود و تأثیرگذاری دوباره اصلاحطلبان در سیاسی رسمی شد و صدالبته رویکارآمدن دولت روحانی باعث انعقاد سند برجام شد که اگر آمریکا از آن خارج نمیشد، میتوانست باعث گشایش سیاسی در حوزه بینالملل و اقتصادی در داخل کشور شود، اما استمرار آن سیاست شاید در سال ۱۴۰۰ به نفع جریان اصلاحات نباشد، زیرا اگر اصلاحطلبان در ۹۲ قصد ورود دوباره به سیاست را داشتند، شاید اکنون باید درصدد تثبیت دوباره جریان خود در میان مردم باشند؛ موضوعی که اتفاقا بسیاری از اصلاحطلبان بر آن اتفاق نظر دارند، تا حدی که در بند نخست مصوبه تشکیل نهاد اجماعساز اصلاحطلبان آمده است که اصلاحطلبان در انتخاباتی آزاد، رقابتی، در تراز قانون اساسی و با «نامزد اصلاحطلب» شرکت میکنند.