احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: نوشته بودم طالبان درد بیدرمان است و عدهای بدشان آمد! این نوع بدآمدنها معمولاً علامت خوبی نیست. نشانهای بر اصرار به تحمیل علایق و تمایلات درونی خود به واقعیت و به عبارتی کتمان واقعیت است. کسی که واقعیات صحنۀ اجتماع را نمیبیند و یا اگر میبیند لفاظی را جایگزین برخورد عملی با آن واقعیت میکند، امید خیری از او نمیرود.
در مورد افغانستان، لفاظیهای بیپایان، نه انگیزه و قدرت ارتش سیصد هزار نفری آن کشور را برای دفاع از شهرها افزایش میدهد، نه از عصبیت جنگجویانۀ طالبان میکاهد و نه آمریکا و اعضای ناتو را به فدا کردن جان سربازان خود برای حفظ افغانستان از شر طالبان برمیانگیزد.
در افغانستان نیرویی که باید در برابر طالبان ایستادگی کند ارتش ملی افغانستان است و نهادی که باید این نیرو را بسیج و تجهیز کند، دولت محمد اشرف غنی است. اما ظاهراً نه ارتش سیصد هزار نفری انگیزه و استحکام لازم را برای جنگ با طالبان دارد و نه دولت اشرف غنی از توانایی بسیج آن برخوردار است.
بنابراین، استانهای افغانستان یکی پس از دیگری به دست طالبان سقوط میکنند تا نوبت به کابل برسد.
در حالِ حاضر، تنها اهرم فشارِ جامعۀ جهانی بر روی طالبان تهدید بهعدم به رسمیت شناختن آنان در صورتِ سلطه بر تمام افغانستان از طریق زور است. طالبان گویا در مورد شناسایی بینالمللیِ دولت آیندۀ خود حساس است، اما آیا درجۀ این حساسیت، به اندازهای بالاست که از خیر تصرف کابل از طریق جنگ بگذرد و در صدد امضای توافقی برای تقسیم قدرت با سایر گروهها برآید؟
پاسخ قاطعی به این پرسش نمیتوان داد. شاید طالبان برای جلب نظر جامعۀ بینالمللی و تحت فشار متحدان نزدیک خود، در پشت دروازههای کابل متوقف شود و بقیۀ داستان را به مذاکره و توافق موکول کند. شاید برای تهدید عدم شناسایی بینالمللی تره هم خرد نکند و با تصرف کابل، نظام جهانی را در مقابل واقعیتی غیر قابلِ تغییر و انکار قرار دهد!
به هر حال، رهبر طالبان با خود میاندیشد که به فرضِ تسخیرِ کاملِ خاک افغانستان توسط جنگجویانِ تحت رهبری او، چه کاری از جامعۀ جهانی بر میآید؟ هیچ! اگر از آن کاری برمیآمد که بعد از بیست سال آزگار، افغانستان را با این وضعیت به حال خود رها و آن را دو دستی تقدیم جنگجویان وی نمیکرد!
بنابراین، نظام بینالملل ممکن است چند صباحی، غرولندی بکند و یا حداکثر قطعنامهای را در شورای امنیت از تصویب بگذراند. این نوع کارها، اما چه تأثیری بر طالبان دارد؟ نیرویی که به رغم حضور لشکرهای ناتو در افغانستان، سالهای سال در غارهای سرد و بی امکاناتِ کوههای تورابورا دوام آورده است چگونه ممکن است با یک قطعنامۀ شورای امنیت از پا در آید؟ بخصوص آنکه نه نفتی برای صادرات دارد که تحریمِ آن، اقتصادش را ویران کند و نه تعهدی برای توسعه و رفاه مردم خود دارد که در انجام آن ناکام بماند!
از این گذشه، رهبر طالبان به این میاندیشد که او هم اهرمهای خاص خود را برای اعمال فشار بر جامعۀ بینالملل در دست دارد. او میتواند با افزایش نامحدود کشت خشخاش و قاچاق افیون به تمام کشورها، دردسر بزرگی برای آنها ایجاد کند. به میزبانی القاعده و حتی داعش بیاندیشد و ایالات متحده و دیگر کشورها را به وحشت اندازد. نقض حقوق زنان و اقلیتهای دینی را به اوج برساند و از این طریق روی اعصاب مردم جهان تازیانه زند.
در واقع همۀ اینها قدرتهای جهانی را برای گشودن باب تازهای از مذاکره با طالبان و ترغیب آنها به رفتاری «آرامتر» و «مسئولانهتر» به صرافت خواهد انداخت. در نهایت نتیجه این خواهد شد که در ازای شناسایی بینالمللی، طالبان رفتار خود را کمی تعدیل کند!
برای اینکه وضع به آن نقطه نرسد، لازم است ارتش افغانستان با تمام قوای خود از کابل دفاع کند و جنگندههای ناتو بخصوص آمریکا نیز مواضع طالبان را بیامان بمباران کنند. آیا ارادۀ این کار وجود دارد؟ من تردید دارم. در آن صورت از کابل چیزی هم باقی میماند؟ در این باره تردید چندانی وجود ندارد.
متأسفانه نظام بینالملل به دلیل اختلافات عمیقی که در بین قدرتهای اصلی آن رخ داده به چنان ضعفی دچار شده است که دیگر قادر به حل اغلب بحرانهای منطقهای نیست و فقط در موارد بسیاری محدودی که منافع همۀ آنها به خطر میافتد از خود اجماع و اراده نشان میدهند.
در چنین شرایطی ۷۰ هزار جنگجوی نترس و متعصب، میتوانند کل نظام حاکم بر جهان را به ریشخند بگیرند و به رغم اظهار نگرانی هر روزۀ قدرتهای بزرگ، به ریشِ نداشتۀ تمامی آنها بخندند!
این است اوضاع روزگار ما. برخی پنداری اصلاً آن را درک نمیکنند و توقعات عجیبی از این نظام جهانی دارند!