سیاسیکاری اتهامی است که به شما میزنند تا صدایتان را ببُرند و کاری کنند که احساس حماقت کنید، گویی مرتکب نوعی خطای سیاسی فاحش شدهاید. اما نه، شما مرتکب خطایی نشدهاید.
گاردین- جِس فیلیپس؛ متهم کردنِ آدمها به «سیاسیکاری» به افترایی رایج در میان رقبای سیاسیام تبدیل شده است. به تازگی، ناتالی الفیک، که پس از متهمشدن شوهرش به جرائم جنسی به عنوان نمایندۀ پارلمان حوزه دُوِر جانشین وی شد، مارکوس رشفورد را به سیاسیکاری متهم کرد و گفت که میل و اشتیاق او به اظهار نظر دربارۀ گرسنگیِ دانشآموزان به مهارتهای فوتبالیاش لطمه زده و چشمانش را از توپ دور کرده است.
حرف او البته به این معناست که سیاست صرفاً مشغلۀ سیاستمداران است و اگر بقیه درگیرش شوند، حاصلش فقط بازی کودکانهای خواهد بود که از خودشان بروز میدهند. اما در واقعیت، رشفورد بسیار بهتر از الفیک سیاستورزی میکند؛ زیرا بر خلاف او، کمپینی را هدایت میکند که یک میلیون نفر را بسیج کرد و سیاست دولت را تغییر داد و اکنون خط تماس مستقیمی هم به نخستوزیر دارد. شرط میبندم که رشفورد در شوتزدن به توپ هم از الفیک بهتر است. دو هیچ به نفع رشفورد.
بااینحال، این اتهام صرفاً متوجه رأیدهندگان معمولی نیست. اگر من هم که نمایندۀ مجلس هستم دربارۀ پرونده زنی که به قتل رسیده صحبت کنم، به من میگویند که در حال «سیاسیکاری» و سوءاستفاده از تراژدی هستم. در نظر برخی، من هم در زمینۀ سیاست بازیگری حرفهای به شمار نمیآیم. از آن دسته سیاستمدارانِ اشتباهی هستم. به منظور تحقیر و کنار زدنم مرا متهم میکنند که سیاستهای دانشجویی را بر سر زبانها انداختهام. علاوهبراین گفتهاند که برخلاف نمایندههای برجسته، با قلبم پیش میروم، حال آنکه سیاستمدرانِ واقعاً بالغ باید با مغزشان عمل کنند.
سیاسیکاری اتهامی است که به شما میزنند تا صدایتان را ببُرند و کاری کنند که احساس حماقت کنید، گویی مرتکب نوعی خطای سیاسی فاحش شدهاید. اما نه، شما مرتکب خطایی نشدهاید.
سیاست از آنِ همگان است و تا به حال هیچ چیز خوبی رخ نداده مگر آنکه در ذهن شهروندان معمولی پرورده شده باشد، برایش جنگیده باشند و محققش کرده باشند. حق رأی زنان، کمکهزینۀ عمومی برای کودکان، قانون روابط نژادی و حتی تعطیلات آخر هفته همگی اولین بار به ذهن مردمی معمولیای رسید که مشغول زندگی خودشان بودند.
سیاستمدارانی مثل من از طریق کمپینهای تبلیغاتی خودشان بالا نمیآیند، ما از طریق داستانهایی بالا میآییم که در حوزههای انتخاباتیمان تعریف میکنیم. اگر مردم جرأت نداشتند به این بیندیشند که میتوانند امور را تغییر دهند، دیگر سیاستمداران چیزی در چنته نداشتند تا با آن دست به کار شوند.
عبارتِ «مسئله شخصی نیست و صرفاً به سیاست مربوط میشود» یکی دیگر از این حرفهای پیشپاافتادۀ مزخرف و مبتذل است. در زندگی ما هر چیزِ سیاسیای کاملاً شخصی است. وقتی بیپرده از این حرف میزنیم که کارهایمان از روی بازی و تفریح نیست، داریم حقوق و آزادیمان را مطالبه میکنیم. غذایی که میخوریم، لباسی که تن میکنیم و جایی که این لباسها از آنجا میآیند، کسانی که میتوانیم عاشقان باشیم و چگونگی عشقورزیدنمان به آنها: هر چیز کوچکی در زندگیِ ما، در پارلمان مورد بحث قرار میگیرند و در موردش تصمیمگیری میشود.
رَحِمِ من که با خودم در این ساختمان بزرگ -با تزئئینات طلاکاری و مجسمههای سنگی کله اژدریاش- حمل میکنم، مرتباً به بحث سیاسی گذاشته میشود. هنگامی که به بحث و گفتوگوی خیل کثیری از مردان در مورد آنچه میتوانم و نمیتوانم با بدنم انجام دهم گوش میدهم، حرفهایشان در نظرم بسیار شخصی جلوه میکند.
ما با وانمودکردن به اینکه سیاست و اصطلاحات و سنتِ عجیبوغریبش به گروه خاصی تعلق دارد که محرم اسرارند، قدرت را از مردم میگیریم. وانمود میکنیم که انگار تنها از ما بهتران میتوانند در پارلمان سیاستورزی کنند، در حالی که به معنای واقعی کلمه، برای این کار به هیچ صلاحیتی نیاز نیست. ما به کسانی که جرأت به راه انداختن کمپین دارند میگوییم که در حال «سیاسیکاری» هستند و بعداً هنگامی که مجبور میشویم به حرفشان گوش دهیم، چون در سیاستورزی بهتر از کسانی هستند که بابت کارشان پول میگیرند، سیاستمدارن بد میآیند و با تصویب قانونی تغییرات مثبت بهبارآمده را به نام خودشان ثبت میکنند.
گاهی متقاعدکردن مردم به اینکه ترتیبدادن جلسات و گردهمآییها و حضوریافتن در آنها برای پیشبردن ایدهها و کمپینهایشان چیزی بیشتر از یک شعار است، کاری است دشوار که دستکم در ابتدا، احتمالاً نادیده گرفته میشود. مردم مشغلههای زیادی دارند و صورتحسابهایی منتظرشان است که باعث دلنگرانیشان میشود و مجموعهای از سریالهای تلویزیونی هم برای تماشاکردن آمادهاند.
هنگامی که رشفورد شروع کرد به اطعام کودکان کشور، میتوانست کارهای دیگری هم انجام دهد که برایش جالبتر باشد یا دستکم کاری کند که راحت و بیدردسر باشد. اگر پلتفرمی دربارۀ فوتبال لیگ برتر داشت میتوانست راحتتر از دیگران ادارهاش کند، و من هیچ تردیدی ندارم که در استفاده از صدایش دچار بحران اعتماد به نفس بوده و بارها هم با خودش فکر کرده که سیاست را آنقدری نمیفهمد که بخواهد درگیرش شود.
بااینحال، رشفورد حالا میداند که تمامی ترسها و تردیدها، همۀ بدگوییهای کوبنده و برنامهریزیهای اشتباه به محض شنیدهشدن صدایت، ناچیز و بیاهمیت میشوند و رنگ میبازند. حس مشارکت در سیاست و تغییردادن چیزی در عمل به این میماند که در سینهات آتشبازی به پا شود، مثل این است که توپ را مستقیم به طاقِ دروازه بکوبی و در همان زمان همتیمیهایت از این پیروزی از سر و کولت بالا بروند. اگر تعداد بیشتری از مردم میدانستند که پیروزی سیاسی چه حسی دارد، همه خواستار آن میشدند.
پس بیایید و در سیاست نقشآفرینی کنید؛ زیرا سیاست برای تکتک ما امری است شخصی و اگر چنین کاری نکنیم، همواره همان آدمهای همیشگی پیروز خواهند شد در حالی که مشاغل، آموزش و اعضای داخلی بدن شما را به عنوان ژتونهای بازی خود به کار میگیرند.
پینوشتها:
منبع: ترجمان علوم انسانی
مترجم: محمدعلی کریمزاده