در سطح اقتصادی، چین و امریکا عمیقا به یکدیگر وابسته هستند. امریکا بیش از نیم تریلیون دلار تجارت با چین در سال ۲۰۲۰ میلادی داشته است. علیرغم آن که برخی از صداها در واشنگتن درباره "جداسازی" صحبت میکنند احمقانه است که تصور کنیم میتوانیم اقتصاد خود را به طور کامل از چین بدون هزینههای سنگین ناشی از آن جدا کنیم
فرارو- جوزف نای*؛ ایده تازهای در میان برخی از سیاستمداران و سیاستگذاران واشنگتن در حال کاربرد و رو به رشد است: ایالات متحده در جنگ سرد با چین است. این ایدهای بد است بد برای تاریخ، بد برای سیاست و بد برای آینده ما.
دولت بایدن عاقلانه از چارچوبها عقب نشینی کرده است. با این وجود، اقدامات او نشان میدهد که استراتژی اش برای برخورد با چین ممکن است واقعا از سایه تفکر جنگ سردی رنج ببرد که ذهن ما را در مدل سنتی شطرنج دو بعدی حبس میکند. رقابت با چین، اما یک بازی سه بعدی است و اگر به شطرنج دو بعدی ادامه دهیم بازنده این بازی خواهیم بود.
علیرغم اینکه نه درگیری با اتحاد جماهیر شوروی و نه رقابت فعلی با چین منجر به نبرد همه جانبه نشده بازیها بسیار متفاوت از یکدیگر هستند. در طول جنگ سرد، شوروی یک تهدید مستقیم نظامی و ایدئولوژیک برای امریکا بود. ما تقریبا هیچ ارتباط اقتصادی یا اجتماعیای با یکدیگر نداشتیم: بازدارندگی و مهار یک هدف عملی و امکان پذیر بود.
از آنجایی که آن بازی براساس یک پیش فرض ساده دو بعدی بود و رویارویی بین ارتشهای دو کشور در صدر آن قرار داشت هر یک از طرفین منازعه به طرف دیگر وابسته بود تا ماشه را نکشد. با این وجود، در نزاع ما با چین این بازی سه بعدی است و بر سر توزیع قدرت در سطوح نظامی، اقتصادی و اجتماعی و نه صرفا در یک سطح است.
به همین خاطر است که استفاده از اصطلاح "جنگ سرد" اگرچه راحت است، اما ناشی از تنبلی است و ایدهای بالقوه خطرناک. با دست کم گرفتن چالش واقعیای که با آن روبرو هستیم و ارائه استراتژیهای ناکارآمد ما دچار ابهام و گمراه خواهیم شد.
در سطح اقتصادی، چین و امریکا عمیقا به یکدیگر وابسته هستند. امریکا بیش از نیم تریلیون دلار تجارت با چین در سال ۲۰۲۰ میلادی داشته است. علیرغم آن که برخی از صداها در واشنگتن درباره "جداسازی" صحبت میکنند احمقانه است که تصور کنیم میتوانیم اقتصاد خود را به طور کامل از چین بدون هزینههای سنگین ناشی از آن جدا کنیم. ما نباید انتظار داشته باشیم سایر کشورها نیز چنین کنند، زیرا طبق گزارشها چین در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری کشورهای بیش تری در مقایسه با امریکاست.
بافت اجتماعی امریکا و چین نیز عمیقا در هم تنیده شده اند: میلیونها نفر ارتباط اجتماعی با یکدیگر دارند و دانشجویان و گردشگران بین دو کشور در حال سفر بوده اند. جدا کردن مسائل اکولوژیکی مانند شیوع کرونا و تغییرات آب و هوایی از نظر فیزیکی ناممکن است. وابستگی متقابل یک شمشیر دو لبه است. حساسیت نسبت به آن چه در کشورهای دیگر اتفاق میافتد ایجاد میشود که خود میتواند جانب احتیاط را تقویت کند. با این وجود، این موضوع آسیب پذیریهایی را نیز ایجاد میکند و سبب میشود تا پکن و واشنگتن سعی کنند به عنوان ابزار نفوذ از آن استفاده کنند.
علیرغم عوامل فوق الذکر، طرز فکر دو بعدی گمان میکند آمریکا میتواند به دلیل برتری نظامی با چین مقابله کند. علیرغم آن که چین در حال مدرنیزه کردن نیروهای خود است آمریکا هنوز تنها قدرت واقعی جهانی است. اگرچه مشخص نیست که تا چه زمانی این قدرت ادامه خواهد یافت. ما باید با دقت حرکتهای افقی خود مانند بهبود روابط با هند و تقویت اتحاد با ژاپن را در سطح نظامی برای حفظ توازن قدرت در آسیا مدنظر قرار دهیم. همزمان ما نمیتوانیم روابط مختلف قدرت در حوزههای اقتصادی و فراملی و نحوه تعامل آن با یکدیگر را نادیده گیریم چرا که در صورت نادیده گرفتن آن آسیب خواهیم دید.
آینده چه چالشهایی را به همراه خواهد داشت و چگونه باید به آن پاسخ دهیم؟
در سطح اقتصادی، توزیع قدرت چند قطبی است و امریکا، چین، اروپا و ژاپن بزرگترین بازیگران آن هستند. در حوزه فراملیتی وقتی صحبت از مسائلی مانند تغییرات آب و هوایی و شیوع کرونا میشود بازیگران غیر دولتی نقش قدرتمندی ایفا میکنند و هیچ کشوری تحت کنترل نیست.
با این وجود، آمریکا سیاستگذاری تجاری ناکافی برای شرق آسیا دارد که میدان را به چین واگذار میکند. در مورد مسائل فراملی، این خطر وجود دارد که تیرگی روابط آمریکا با چین اهداف آب و هوایی را به خطر اندازد. چین بزرگترین تولید کننده گازهای گلخانهای است. وزیر خارجه چین به امریکا هشدار داده بود که انتظار نداشته باشد مذاکرات آب و هوایی به عنوان واحهای در بیابان روابط عمومی باقی بماند. هیچ کشوری نمیتواند مسائل فراملی مانند تغییرات آب و هوایی و شیوع بیماریهای همه گیر را به تنهایی حل کند. در نتیجه، سیاست وابستگی متقابل شامل قدرت با دیگران و همزمان قدرت بر دیگران است.
رقابت سیاسی امروز نیز متفاوت است. آمریکا و متحدان اش همانند زمان استالین یا مائو با صدور کمونیسم تهدید نمیشوند. کمتر عرصه تبلیغی وجود دارد. امروز تعداد کمی به نفع و در هواداری از "اندیشه شی جین پینگ" به خیابانها میآیند. در عوض، چین سیستم وابستگی متقابل عمیق اقتصادی و سیاسی را برای حمایت از دولت اقتدارگرای خود و برای تاثیرگذاری بر افکار دموکراسیها به منظور جلوگیری از انتقاد از خود ایجاد کرده است. در این میان، توافق نامههای تجاری به ما برای افزایش نفوذمان کمک خواهد کرد همان گونه که توافق اخیر برای صادرات فناوری زیردریایی هستهای ما به استرالیا کمک میکند.
خوب یا بد ما در "رقابت همکاری" با چین گرفتار شده ایم و این مستلزم راهبردی است که بتواند دو عمل متناقض رقابت و همکاری را همزمان انجام دهد. در داخل، امریکا باید مزایای فناوری خود را با افزایش حمایت از تحقیق و توسعه تقویت کند.
در بخش نظامی این به معنای تهدید ساختار نیروهای سنتی برای ترکیب فناوریهای تازه و تقویت اتحادها است. در مورد مسائل فراملی ما نیازمند تقویت و توسعه معاهدات و نهادهای بین المللی مانند سازمان بهداشت جهانی و توافق اقلیمی پاریس برای مقابله با مسائل آب و هوایی و موضوعات بهداشتی هستیم.
افراد بدبین معتقدند اندازه جمعیت و نرخ رشد اقتصادی چین سبب میشود تا آن کشور بر آمریکا فائق آمده و غالب شود. با این وجود، اگر ما با متحدان خود به عنوان دارایی و سرمایه رفتار کنیم مجموع قدرت نظامی و ثروت اقتصادی دموکراسیهای همسو با غرب، امریکا، اروپا، ژاپن تا قرن حاضر بسیار فراتر از چین خواهد بود. پرزیدنت بایدن درست میگوید که صحبت از جنگ سرد بیشتر اثرات منفی دارد تا مثبت. با این وجود، او باید اطمینان حاصل کند که استراتژی چین مدنظر دولت اش با بازی سه بعدی مطابقت دارد.
*مبتکر اصطلاح "قدرت نرم"، نظریه پرداز سیاسی و استاد دانشگاه هاروارد
منبع: نیویورک تایمز
ترجمه: فرارو