به گزارش فرارو؛ محور تمرکز فیلم بر یک عکاس است که خودش را از سفیدپوستهای بیفرهنگ دور و برش بالاتر میبیند، اما خودش هم در حقیقت بخشی از همان سیستم است. این عکاس نامش پدرو است (با بازی آلفردو کاسترو)؛ یک آدم میانسال گوشهگیر که به این سرزمین شبیه به آخر دنیا آمده تا از مراسم ازدواج آقای پوتر که یک ملاک بزرگ محلی است عکاسی کند. اما وقتی او میرسد آقای پورتر پیدایش نمیشود و فقط نامزدش به اسم سارا که خیلی جوان به نظر میرسد پیش عکاس میآید. پدرو با بیملاحظگی فیگورهایی را به سارا پیشنهاد میکند تا عکسش جذاب از کار دربیاید.
در غیاب آقای پورتر پدرو مجبور میشود که بیشتر در این منطقه بماند و از ساکنان اروپایی منطقه و استثمارگریهایشان عکس بگیرد، ولی به او گفته شده که از کمپانی آقای پورتر فاصله بگیرد. اروپاییهایی که در این منطقه ساکن شدهاند دارند اولین جاده را در آنجا میسازند و خانهها و حفاظهایشان را برپا میکنند. در ضمن گاهی مردم بومی را میکشند یا میدزدند. آنها به ازای هر گوش بریدۀ انسان که تحویل دهند جایزه میگیرند. یکی از آنها به پدرو میگوید «این کار رو یه عمل انساندوستانه بدون»!
تئو کورت (کارگردان فیلم) زیبایی دورافتادۀ این چشمانداز را بسیار خوب به تصویر کشیده و از آن برای القا کردن خلاء اخلاقی استفاده کرده است. تضاد عمیقی بین نور کورکنندۀ روزها و سیاهی مطلق شبها وجود دارد. انسانها در قاب گستردۀ تصویر مثل مورچهها به نظر میرسند. اما گاهی خط داستانی قطع میشود و روایت دچار وقفه میشود. شاید کورت میخواسته که تماشاچیان نتیجهگیریهای خودشان را داشته باشند و به همین خاطر همه چیز را مثل لقمۀ جویده شده در دهان مخاطب نگذاشته است.