از شمال به جنوب، بازگشت همه به سوی اوست و این پایان راه، در تهران است؛ بهشت زهرا؛ بستر داغدیدهای از پایتخت که حالا جهان مشترک و در عین حال متفاوتی از ما پیدا کرده است.
به گزارش همشهری؛ آرامستان بزرگ تهران خارج از روال معمول و مرسوم هم ماجراهای خاص خود را دارد، اینجا هر روز میزبان جانهای تبداری است که میروند تا عزیزترینهایشان را به خاک آن بسپارند، بیکه بدانند این آرامستان در روزها و سالهای گذشته، مشروط به چه شرایط و مجهز به بازتولید چه رسوم نویافتهای شده است.
آنگاه پس از مرگ، این فقر است که پیراهن حیرتتان را خواهد درید؛ چهره نوظهور زنان، مردان و کودکانی که در بازار فقر، کاسبیشان حسابی زرقوبرق دارد.
اگر مصیبتدیده نباشید و به زیارتی، اهالی قبور را مهمان کرده باشید، چشمهای بازتری در کشف حقیقت دارید؛ اما داد از آن روز که غم دیده باشید؛ آنوقت است که با همه این قوانین و رسوم، دردتان بیشتر و رنجتان ماندگارتر خواهد شد.
برای اینکه بدانیم در جنوب پایتخت، در شهر مردگان چه خبر است، در خیابانهای آن قدم زدیم؛ خیابانهایی که پایان هفته، ترافیک را هم تجربه میکنند.
چند زن با چادر سیاه میآیند، انگشتی به خاک میکشند و پول را مچاله در کیفشان میچپانند. کسی نمیداند فاتحهای را که وعده داده بودند خواندهاند یا نه! پسری از یکی از عزاداران برای گلابی که روی خاک تازه ریخته، پول میگیرد؛ بعد میگوید سه شیشه گلاب برای قبر باز کرده و عزادار باید پول بیشتری بدهد.
اما کسی نمیداند راست میگوید یا نه! آن بچه میآید و چند بسته میوه را که برای میهمانان فراهم شده برمیدارد. کسی حرفی نمیزند. همه فکر میکنند خیرات است؛ چرا باید گلایه کنند؟
اصلا چه اهمیتی دارد هر چیز و هر کس و هر کار... وقتی عزیزشان زیر خروارها خاک مانده است. این است سرنوشت داغداران بهشت زهرا، وقتی در محاصره متکدیان هر آنچه مادی است برایشان رنگ میبازد.
گدایان بهشت زهرا کم نیستند؛ شاید بیشترین آمار جمعیت زنده در این شهر را تشکیل دهند که هر روز صبح کولههای خالی را به دوش میاندازند و شب با کوله پر و دستهای ردانداخته از نایلونهای سنگینشده به خانه بازمیگردند تا بخشی از غنیمت روزانه را بخورند، بخشی را ذخیره کنند و بخشی را بفروشند.
بهشت گدایان تهران که هیچکس حتی از ازدحامشان گله هم نمیکند، همینجاست؛ ولوله غریبهها با دستهای درازشده در میان آشنایان؛ حجم پولها و خیراتی که بدون برنامه از جیب خارج میشود و عاطفه داغدیده را تلف میکند. شاید بد نیست به این بازار هم نظمی داده شود.
سنگتراشها و سنگفروشها میگویند آنها که با کارت ویزیت در سرتاسر بهشتزهرا قدم میزنند و کارتشان را به عزاداران میدهند، ظاهرا باید بخشی از یک باند باشند که سنگها را سرقت میکنند. این، اما فقط گمان است.
بیغم که در جاده قدیم و چند کیلومتری بهشت زهرا مغازه سنگفروشی دارد میگوید که قیمت سنگ و جلوگیری از واردات آن باعث شده که خیلی از خانوادهها توان خرید سنگ قبر را نداشته باشند؛ «قیمت سنگ قبر از ۵میلیون تومان شروع میشود و به چند ده میلیون تومان هم میرسد.
مثلا سنگ مشکی برزیلی ۱۸میلیون تومان است. درست است که در ایران معادن سنگ وجود دارد، اما وسایل استخراج از خارج وارد میشود. تحریم و... قیمت را افزایش داده است.»
بیغم میگوید که مغازهدارها سنگهای دزدی را خریداری نمیکنند؛ «عدهای با دزدیدن سنگهای استفادهشده، آن را تراش میدهند و دوباره با نصف قیمت به دیگران میفروشند؛ هرچند مغازهدارها آن را خریداری نمیکنند.
ما برای تعویض سنگ از نزدیکان متوفی میخواهیم کارت شناسایی خود را نشان دهد تا سنگ او را با سنگ جدیدی جابهجا کنیم.» شیخی نیز که از سنگفروشان است میگوید این افراد معمولا خودشان باندهایی هستند که هم دزدی و هم سنگتراشی و هم فروش را به عهده دارند و نیاز به مراجعه به سنگتراشی ندارند، اما بازار دستدومها نیز در این میان خالی از اشکالی نیست.
او میگوید: «هزینه بالای سنگ، باعث شده مردم به سنگهای دست دوم روی بیاورند؛ همان سنگهایی که صاحبانش آنها را تعویض کردهاند. این سنگها تراشیده شده و به نسبت قیمت اصلی، با نصف قیمت به فروش میرسد. ا
ما از فروش قسطی خبری نیست». این را قنبری هم تأیید میکند. او میگوید: «فروش قسطی پیش از این، باعث خسارتهایی شده و دیگر روال نیست و کمتر کسی هست که چنین ریسکی انجام دهد».
چند تاجگل تقدیمی دوستان و آشنایان را که برای همدردی با خانواده متوفی، در طول مراسم عزا، کنار مزار چیده شده بود با قیمت ۵۰۰هزار تومان میخرد و تاجگلها را در نیسان میگذارد.
کاسبی جدید از این قرار است که عدهای به سراغ صاحبان عزا رفته و تاجگلهای میلیونیشان را با نازلترین قیمت، از آنها میخرند و در ورودی بهشت زهرا با قیمت مناسبتری به صاحبان جدید میفروشند.
این البته بازاری است که هم برخی صاحبان عزا از آن راضی به نظر میرسند و هم کاسبان و هم خریداران جدید. اما به موازات همین بازار، بازار دستچندم دیگری هم داغ است؛ بازار گلهای پرپر.
پیش از این وقتی نزدیکان برای عزیز ازدسترفتهشان گلی هدیه میآوردند، از ترس سارقان سفله، آن را پرپر میکردند؛ اما حالا بنا به همین ترفند، ذهن دزدان هم راه تازهتری اندیشیده است.
عدهای همین گلهای پرپر، ناقص و آسیبدیده را از قبور جمعآوری میکنند، در کیسههایی میریزند و با قیمت پایینتری، گلبرگ میفروشند. این یعنی پرپرشدن هم پایان گل نیست.
اما اتفاق تازه در بهشت زهرا، در قطعه نامآوران و هنرمندان رخ داده است؛ قبرهایی برای خواندن نامهای آشنا؛ از بازیگران تا خوانندگان، اهالی موسیقی، نویسندگان و هر آن کسی که نام و یادی از خود گذاشته است.
این قطعه با بارکدهای حکشده بر قبرها، محل شگفتتری برای زیارت اهل قبور شده است. کافی است تلفن خود را بیرون بیاورید و بارکدخوان را روی بارکد میزان کنید، آنوقت است که به صفحه ویکیپدیا، شجرهنامه و نسخهای از اطلاعات متوفی خواهید رسید.
شیخی که سنگفروش است میگوید آنها نیز میتوانند چنین کاری انجام دهند، اما این کار، مخصوص هنرمندان است و مردم عادی چندان تمایلی به استفاده از امکان حک بارکد بر مزار عزیزان خود ندارند.
در همین قطعه بساط پوستر، عکس و سیدی بعضی از هنرمندان متوفی پهن است. مثلا آن کسی که بر سر مزار مرتضی پاشایی نشسته و دعایی خوانده، گاهی یک سیدی از آثار و پوستری از خواننده را هم خریداری میکند.
خانه ابدی گاهی به بازار خاطرات مجهز است. در این قطعه، روخوانی نامها، دوره یادها و دیدن سنگهایی با طراحیهای خاص، خالی از لطف نیست.