چرا نگاه بلندمدت در ایران غایب است؟ به این علت که منافع کوتاهمدت بسیار مهمتر از نتایج بلندمدت است. بلندمدت برای سیاستگذار نقد و عینی نیست، امری نسیه و دور از دسترس است، در حالی که کوتاهمدت نقد و مهم است.
عباس عبدی، در سیاستگذاری و از همه بدتر در حوزه سیاست شاهد غلبه کوتاهمدت هستیم. گویی که هیچ وظیفهای در برابر آینده نداریم و آینده را از آنِ خود نمیدانیم.
نگرش کوتاهمدت همه جا آثار خود را برجا میگذارد و نتیجه قطعی آن نیز قربانی شدن رفاه و آسایش بلندمدت جامعه در برابر منافع ناپایدار کوتاهمدت است. این رفتار در سیاستگذاری بیش از هر جای دیگری دیده میشود.
برای نمونه نگرش و رفتار ما نسبت به منابع طبیعی، مصداق بارز این ویژگی است. حداکثر استحصال از منابع طبیعی را با هدف رسیدن به منافع کوتاهمدت انجام میدهیم، ولی دوست نداریم که فکر کنیم، ده یا بیست سال بعد با چه وضعی مواجه خواهیم شد؟
چرا نگاه بلندمدت در ایران غایب است؟ به این علت که منافع کوتاهمدت بسیار مهمتر از نتایج بلندمدت است. بلندمدت برای سیاستگذار نقد و عینی نیست، امری نسیه و دور از دسترس است، در حالی که کوتاهمدت نقد و مهم است.
در اینجا میکوشم چند نمونه از رفتارهای کوتاهمدت را توضیح دهم، سپس به راهحل هم فکر کنیم؟ یکی از پرتکرارترین سیاستهای کوتاهمدت مساله قیمتگذاری بنزین است. اتفاقاتی که در قزاقستان رخ داده، محصول این کوتهبینی است. در ایران این مساله بارها رخ داده است و همیشه از این سوراخ گزیده شدهایم.
چرا بنزین را قیمتگذاری میکنند؟ چون آثار تورمی ناشی از ناکارآمدی دولت را بپوشانند، ولی تفاوت قیمت نسبی میان بنزین با سایر کالاها به جایی میرسد که امکان ادامه این وضع وجود ندارد، لذا افزایش قیمتی که باید طی سالها و به آرامی میبود، یکباره رخ میدهد و مردم معترض میشوند و علیه سیاستگذاران میشورند، اتفاقی که در آبان سال ۱۳۹۸ هم در ایران رخ داد.
کلا سیاست قیمتگذاری دولتی، نوعی نگرش کوتاهمدت علیه منافع و الزامات بلندمدت است.
یکی دیگر از مصادیق این نگرش، دروغگویی و پنهانکاری است. دروغگویی در سیاست و در زندگی عادی ناظر به تامین منافع کوتاهمدت است، چون این احتمال جدی هست که حقیقت برملا شود و نه فقط منافع آن دروغ از میان میرود، بلکه زیان سنگینتر که بیاعتمادی است به دروغگو و پنهانکار تحمیل خواهد شد.
در ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی این مساله بسیار برجسته بود. حتی کسانی که به حرف مسوولان مربوط اعتماد کردند و دروغ را تکرار کردند، لطمات حیثیتی سنگینی خوردند، چه رسد به آنان که در مرکز این دایره بودند. اگر سقوط هواپیما را سه بخش کنیم و ۱۰۰ واحد هزینه برای آن در نظر بگیریم، اصل سقوط شاید ۱۵ واحد هزینه داشت، ۵۰ واحد پنهانکاری و دروغگویی و ۳۵ واحد باقیمانده ناشی از بیتفاوتی نسبت به بازماندگان این رخداد تاسفبار است. اگر از ابتدا حقیقت گفته میشد، حتما خسارات آن در همان حدی باقی میماند، ولی نگرش کوتاهمدت دنبال پنهانکاری بود، به شیوههایی متوسل شد که ضربه سختی را حتی به طرفداران حکومت زد.
این وضعیت در فضای مجازی نیز دیده میشود. برخی افراد که با دستور در آنجا حضور دارند هر رطب و یابسی را که به آنها بگویند تکرار میکنند، ابتدا احساس رضایت و موفقیت میکنند، ولی دیری نمیگذرد که دروغگویی یا خلاف بودن گزارههای آنان برملا میشود در نتیجه در موقعیت بسیار بدی قرار میگیرند و اثرگذاری خود را از دست میدهند.
راهحل چیست؟ واقعیت این است که ما به جای بحث درباره برد یا باخت، ابتدا باید دنبال شکلدهی یک بازی قاعدهمند و شرافتمندانه باشیم. پس از برقراری چنین بازیای است که برد و باخت معنی میدهد، اگر ورزش جذاب است، برای شکل گرفتن اصل رقابت و بازی است و پس از آن پیروزی یا شکست معنا میدهد، در ورزش حتی شکست نیز آخر دنیا نخواهد بود.
در لیگهای اروپایی هر سال یک تیم پیروز میشود و بقیه شکست میخورند، ولی هیچگاه رقابت و جذابیت آنها تمام نمیشود، تا هنگامی که قاعده بازی بر مبنای ستیز و حذف است، بلندمدت قربانی کوتاهمدت میشود، چه برای طرف پیروز و چه برای طرف شکست خورده و فقط در رقابت است که هر دو به یک نسبت برنده میشوند، چه شکست بخورند و چه ببرند.
نکته راهبردی: اگر قدرت دست از ستیز و حذف برندارد، دلیل نمیشود که منتقدان هم در این بازی دوسر باخت مشارکت کنند.