در حالی که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهوری روسیه در حال آغاز نبرد خود برای احیای شکوه سابق روسیه از طریق با خاک یکسان کردن اوکراین است روندی مشابه برای آینده کشورش در داخل روسیه آغاز شده است. با ارزشترین دارایی روسیه (جوانان آن کشور) در حال فرار هستند.
فرارو- استفن میهم؛ پروفسور تاریخ در دانشگاه جورجیا او برنده جایزه ملی "وقف برای علوم انسانی دانش پژوه عمومی" شده است. کتاب "اقتصاد بحران: دوره سقوط در آینده مالی" او که در سال ۲۰۱۰ میلادی توسط انتشارات پنگوئن منتشر شد از سوی روزنامه "نیویورک تایمز" به عنوان یکی از ده کتاب برتر آن سال معرفی شده بود. او هم چنین نویسنده مقالات متعددی در مجلات معتبر و دانشگاهی بوده است.
به گزارش فرارو به نقل از بلومبرگ؛ نظرسنجیای صورت گرفته پیش از حمله روسیه به اوکراین در تاریخ ۲۴ فوریه نشان داد که ۴۳ درصد از شهروندان روس در فاصله سنی ۱۸ تا ۲۴ سال قصد دارند برای همیشه کشورشان را ترک کنند. از این تعداد ۴۴ درصد وضعیت اقتصادی را دلیل اصلی تمایل شان به ترک روسیه عنوان کرده بودند. این احساسات مطمئنا با تاثیر تحریمهای جهانی اخیر علیه روسیه و سرکوبهای داخلی در آن کشور تقویت خواهد شد.
در حالی که تعداد فزایندهای از روسها در فکر ترک کشورشان هستند پوتین با مشکلی مواجه خواهد شد که اسلاف کمونیست او و دیگر اقتدارگرایان با آن آشنا هستند. چین شاهد فرار متخصصان مالی از هنگ کنگ در واکنش به سرکوبهای سرزمین اصلی (پکن) بوده است. باید اشاره کرد که سرکوب شهروندان یک موضوع است و نگهداشتن آنان در کشورشان و جلوگیری کردن از رای دادن آنان با پاهای شان (استعاره از فرار از کشور) موضوعی دیگر است. این چالشی است که فائق آمدن بر آن برای پوتین کار دشواری خواهد بود.
برای درک دلیل این موضوع به آن چه در اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم رخ داد نگاه کنیم. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به تحکیم حوزه نفوذ خود پرداخت و منطقه شرق اروپا را تحت تسلط در آورد ناحیهای که به "بلوک شرق" معروف شد اولین موج مهاجران از کشورهای جدید کمونیستی به غرب گریختند و به دموکراسیهای اروپا و هم چنین ایالات متحده پناه بردند.
اصلیترین مهاجران، موفقترین افراد کشورهای بلوک شرق بودند. برای مثال، در لهستان یکی از مورخان موج اولیه مهاجران آن کشور را این گونه توصیف کرده بود:"نخبگان سیاسی سابق، مالکان ثروتمند، متخصصان و کارآفرینانی که چشمانداز بدی را برای آینده کشورشان تحت سلطه کمونیستها متصور بودند".
در آلمان نیز اتفاق مشابهی رخ داد. مقالهای که در نشریه "اشپیگل" آلمان غربی منتشر شده بود نشان میداد که موج نخست مهاجران از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ میلادی "بیشتر صاحبان مشاغل و صنایع بزرگ را شامل میشدند که مالکیت آنان بر داراییهای شان از سوی حکومت شوروی سلب شده بود" سپس صاحبان مشاغل کوچک و پس از آن اعضای شرکتهای تجاری از کشور فرار کردند.
با تشدید تسلط کمونیستها بر آلمان شرقی، پزشکان و داروسازان نیز فرار کردند. در پایان سال ۱۹۵۲ میلادی "اشپیگل" نوشت:"فرار کشاورزان نیز آغاز شده است. ملاقه آهنینی که دیگ دگرگونی را به هم میزد اکنون به اعماق هرم اجتماعی رسیده است".
در نقطهای خاص، حکومتها در کشورهای اقمار شوروی دریافتند که این فراریان باعث ایجاد تردید در تصور عمومی در این باره میشوند که بلوک شرق یک بهشت سوسیالیستی است. مقامهای حکومتی با این روند برخورد کرده و شهروندان شان را پشت پرده آهنین حبس کردند. سرکوب اشکال مختلفی داشت: مجازات وحشیانه برای هر کسی که در تلاش برای فرار دستگیر میشد اعمال شده بود. محدودیتهای سفر داخلی برای دور کردن مردم از مرزهای مشترک با غرب اعمال شد. ایستهای بازرسی نظامی در هر گذرگاه آسیب پذیر صورت گرفت. در این میان اقدامات سخت گیرانه تری نیز به اجرا گذاشته شدند. برای مثال، مجارستان در مرز غربی خود یک سرزمین فاقد سکونت انسانی به عرض ۳۰ کیلومتر را ایجاد کرد.
حکومتهای اقماری از طریق سرکوب به هدف خود دست یافتند، اما از جهات دیگر این رویکرد یک فاجعه محسوب میشود. منظره بلوک شرق که جوامع خود را به زندانهای سراسری تبدیل کرده بود به سختی یک استراتژی برنده در نبرد جهانی ایدهها قلمداد شده بود. البته غرب این موضوع را متوجه شد و از آن به خوبی بهره برداری کرد.
در اوایل سال ۱۹۵۲ میلادی، دولت "هری ترومن" برنامه فرار به ایالات متحده را ایجاد کرد و در آن فراریان برجسته را هدف قرار میداد و روشنفکران و دانشمندان را به فرار از اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری آن تشویق میکرد. همان گونه که یکی از مورخان این برنامه اشاره کرده است اصطلاح "فرار" عمدا "حوزه اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک زندان بزرگ احاطه شده با سیم خاردار، برجهای مراقبت، و نگهبانانی دست به سلاح تجسم کرد". فرهنگ عامه آمریکایی به تقویت این تصور در سراسر جهان کمک کرد.
با این حال، یک دریچه برای آزادی باز بود: برلین. وضعیت غیرعادی آن شهر در دوران جنگ سرد حتی پس از تلاش ناکام "نیکیتا خروشچف" رهبر شوروی برای تسلیم کردن برلین بدان معنی بود که ساکنان آلمان شرقی میتوانستند به نیمه غربی شهر رفته و دیگر بازنگردند. آنان همین کار را نیز انجام دادند.
تخمین زده شده که در فاصله سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱ میلادی بیش از ۳.۵ میلیون ساکن آلمان شرقی یعنی ۲۰ درصد از جمعیت آن کشور به غرب گریختند. این افراد باهوش ترین، تحصیل کردهترین و جوانترین اعضای جامعه آلمان شرقی بودند. بیش از ۷۵ درصد از کسانی که آنجا را ترک کردند زیر ۴۰ سال سن داشتند.
خروج سرمایههای انسانی موجبات نگرانی حکومت آلمان شرقی را فراهم ساخت و در نهایت این خروج از کشور جرم قلمداد شد: "Republikflucht" یا "فرار از جمهوری". مقامهای آلمان شرقی فرار از آن کشور را رفتاری معادل "عقب ماندگی و رذالت سیاسی و اخلاقی" توصیف کردند. با این وجود، میلیونها نفر از ساکنان آلمان شرقی بی توجه به این هشدار از کشورشان فرار کردند.
از آنجایی که آلمان شرقی نتوانست جلوی موج فراریان را بگیرد سرانجام از مسکو اجازه گرفت تا دیوار بدنام را بسازد و راه فرار مهاجران برلین را مسدود کرد. با این وجود، علیرغم اعمال این محدودیت خسارت اصلی بر وجهه آلمان شرقی وارد شده بود. پوتین ممکن است به زودی با معضل مشابهی مواجه شود. اگر جوانترین و مبتکرترین افراد از کشور خارج شوند او یا باید بنشیند و نظاره گر آینده روسیه باشد که جوانان روس با خود میبرند یا میتواند کشور پهناور خود را به زندانی غول پیکر تبدیل کند و کنترلهای سبک شوروی را بر روی مرزها احیا کند.