فرارو- رابین اشندن بنیانگذار و سردبیر سابق مرکز و شرق اروپای مجله «لاندن ریویو» چند هفته پس از آغاز جنگ پوتین علیه اوکراین در ۲۴ فوریه یک مقاله بدنام در «ریانووستی» بنگاه سخنپراکنی دولت روسیه منتشر شد. «تیموفی سرگیتسف» نویسنده آن مقاله تحت عنوان «روسیه با اوکراین چه کند»؟ ایدههای زیادی را مطرح کرده بود از جمله لزوم «سرکوب ایدئولوژیک» و «سانسور شدید» از سوی روسیه علیه اوکراین نه تنها در حوزه سیاسی بلکه در حوزه فرهنگ و آموزش.
او نوشته بود فضای اطلاعاتی (رسانهها) باید روسی شود و تمام مطالب مدرسه حاوی «ایدئولوژیهای نازی» (یعنی طرفدار اوکراین) باید پاکسازی شوند. او نوشته بود دولت «نازی» در اوکراین باید «مضمحل» شود و در حالی که کسانی که به خاطر فعالیت و همکاری با «نازیها» در معرض مجازات اعدام یا زندان قرار نگرفتهاند میتوانند برای بازسازی زیرساختهای آسیب دیده از جنگ در «کار اجباری» شرکت کنند. کلمه «نازی» با چنان فرکانس بیحس کنندهای در این قطعه ظاهر شده بود که مانند یک شعار خود توجیه کننده در برابر زمزمههای گناه ملی قلمداد میشد.
به گزارش فراور به نقل از اسپکتیتر، برای کسانی که گمان میکنند مقالهنویس فردی یاغی بوده یا چیزی جز «صدای استادش» را بازتاب داده میتوان گفت به آن چه از آن زمان در مناطق اشغالی دونباس رخ داده است نگاه کنید. جدا از تبعیدهای اجباری در حال وقوع و خدمت اجباری ساکنان در ارتش روسیه واحدهای تلویزیونی سیار وجود داشتهاند که تبلیغات روسی را روی صفحههای نمایش غول پیکر پخش میکنند و اردوگاههای بازآموزی معلمانی که از پاییز امسال مجبور به آموزش زبان روسی خواهند شد.
حقوق پرداختی به روبل برای کارمندان دولت، ردیابی سریع برنامههای گذرنامه روسی و سیم کارت برای تلفنهای همراه با پیش شماره روسی +۷ وجود دارند که تماس با روسیه را هفت برابر ارزانتر از تماس در داخل اوکراین میسازند. این موارد اقداماتی هستند که «تیموفی سرگیتسف» که در دنیای رویایی مملو از حضور «نازی»ها زندگی میکند مطمئنا آن را تایید خواهد کرد.
این تحقق ایدهای است که «جوزف استالین» دیکتاتور شوروی که از زمان مرگ لنین تا سال ۱۹۵۳ میلادی بر امپراتوری شوروی حکومت کرد در سر پرورانده بود. پوتین مصمم بود که اوکراین از رویاهای خود برای ملیت مستقل دست کشیده و به زانو درآورده شود.
مردی که مامور این کار شد «نیکیتا سرگیویچ خروشچف» بود که کمی بیش از ۵۰ سال پیش درگذشت و جانشین نامحتمل استالین بود. غیرممکن است که بدون فکر کردن به اوکراین به خروشچف فکر کنید. او که در یک روستای روسیه در چند مایلی مرز به دنیا آمد دوران نوجوانی و جوانی خود را در بخشهای معدنی دونباس گذراند.
او اولین گامهای خود را در حزب کمونیست در آنجا برداشت و به عنوان دبیر حزب در دانشکده فنی و سپس در کمیته حزب برای شهر یوزوفکا (دونتسک کنونی) خدمت کرد. اوکراین جایی بود که به تعبیری مافیایی، نیکیتا خروشچف کوچک استخوانهای شوروی خود را در آنجا ساخت. با این وجود، خروشچف که در سال ۱۹۳۸ میلادی فرصت رهبری حزب در آنجا را داشت در ابتدا مایل به برعهده گیری آن منصب نبود چرا یک پست رسمی محسوب میشد و اغلب از آن به عنوان منصبی همراه با عذاب یاد شده بود. پیشینیان او و هم چنین اعضای خانواده هایشان با عواقب وحشتناکی مواجه شده بودند.
با این وجود، مقاومت خروشچف زیاد دوام نیاورد. «شوروی را شوریزه کنیم» کاری بود که خروشچف همیشه انجام میداد. او این کار را با یک تپانچه در دست انجام میداد، قلدری میکرد، تبعید میکرد، آزار میداد، زندانی میکرد، «دشمنان خلق» را به جهان دیگر میفرستاد تا کشور چیزی که در رواناش شکسته شده بود در خط و مسیر مدنظر او قرار گیرد.
این بیرحمانهترین نگرش به مدیریت انسانی به شکل دهی مرزهای ملی و ایدئولوژیهایی است که افراد درون مرزها و ایدئولوژی در آن زندگی میکردند. با این وجود، سخنان خروشچف در مورد کمیساریای خلق در امور داخلی (NKVD) (نقش سازمان امنیت داخلی در اتحاد جماهیر شوروی تحت رهبری ژوزف استالین را بر عهده داشت. کمیساریای خلق در امور داخلی مجری مستقیم سرکوب سیاسی و تصفیهها بود. این سازمان اعدامهای فراقانونی را انجام میداد اردوگاههای کار اجباری را برپا کرد، از مرزهای اتحاد جماهیر شوروی محافظت میکرد و در خارج از اتحاد جماهیر شوروی جاسوسی و ترور میکرد) در مورد شخص او نیز صدق میکرد. او استدلال میکرد: «اگر من این کار را با دیگران انجام ندهم دیگران این کار را با من خواهند کرد».
با مرد جدید سیاست جدیدی به وجود آمد. در ۲۰ سال پیش از قدرت گیری خروشچف در شرق اوکراین آونگی نوسانی بین اوکراینیسازی و روسیسازی در جریان بود. با این وجود، با ورود او به عرصه قدرت آونگ به شدت در جهت دیگری چرخید. تاریخ اوکراین برای تاکید بر روابط «تاریخی و برادرانه بین مردم اوکراین و روسیه» بازنویسی شد. زبان روسی در مدارس اوکراین با شدت بیشتری آموزش داده شد و خروشچف علیه کسانی که «ناسیونالیستهای بورژوایی» و «حرامزادههایی» که هر کاری از دستشان بر میآمد تا زبان روسی را در اوکراین از بین ببرند" سخن میگفت.
او هم چنین فرستادههایی را اعزام کرد تا حزب کمونیست اوکراین را از وجود کسانی که استالین باور داشت به اندازه کافی طرفدار شوروی نیستند پاکسازی کند. در نتیجه این کارزار همه اعضای حزب به جز یکی از اعضای دفتر سیاسی اوکراین بازداشت شدند. کل دولت اوکراین به همراه تقریبا تمام گردانهای ارتش سرخ اوکراین با نیروهای وفادار جایگزین شدند. گفته میشود که تنها در سال ۱۹۳۸ میلادی بیش از ۱۰۰ هزار نفر به زندان فرستاده شده اند. در آن زمان نویسندگان و شاعران به صف شدند تا در مدح «رهبر کبیر کرملین» بگویند و بسرایند.
این وضعیت جریان داشته در شرق اوکراین بود. در غرب آن کشور که تا اواخر دهه ۱۹۳۰ میلادی تحت حاکمیت لهستان بود، اما با پیمانعدم تجاوز شوروی نازی در سال ۱۹۳۹ میلادی زمانی که هیتلر و استالین اروپای شرقی را به «مناطق نفوذ» مربوطه خود تقسیم کردند تحت کنترل شوروی درآمد خروشچف وظیفه دیگری را برای تکمیل برعهده داشت.
به قول «ویلیام تاوبمن» زندگی نامهنویس خروشچف «تسخیر و شورویزه کردن، سلب مالکیت و سازماندهی نهادهای جدید حزبی و دولتی و اطمینان یافتن از این که آنان داوطلبانه پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی را انتخاب کرده اند» به عنوان رسالت و ماموریت خروشچف تعریف شده بود.
در عمل، این به معنای چند چیز بود: انتخابات ناقص با رشوه و اجبار برای ایجاد مجامع ملی که «به اتفاق آرا» به حکومت شوروی رأی میدهند. کشوری مملو از افسران کمیساریای خلق در امور داخلی با جلیقه چرمی برای گسترش وحشت و تبعیت. این شامل نبرد با ملی گرایان، زمین داران، صنعت گران و کشیشان، انحلال موسسات آموزشی اوکراین و محو کلیسای کاتولیک یونانی اوکراین میشد.
ضرب المثلی روسی میگوید: «وقتی چوب میریزی خرده چوبها پرواز میکنند» و خروشچف ثابت کرد که در قطع درختان چیره دست است. خروشچف با بازدید از دهکدهای در نزدیکی لویو که در آن عملکرد کمیساریای خلق در امور داخلی ضعیف به نظر میرسید گفته بود: «شما به این کار کردن میگویید؟ شما حتی یک اعدام هم انجام ندادهاید»!
به نظر میرسد که این واژگان در طول سالها در مکانهایی مانند بوچا و ایرپین شهرها و روستاهایی در دونباس که هنوز نام آن را نمیدانیم تکرار میشود. با گذشت زمان، نیکیتا خروشچف اساسا مردی خونگرم صرف نظر از زمانهایی که در آن زندگی میکرد یا اعمالی که او را به آن سمت سوق دادند رهبر بزرگ را ناامید کرد.
خروشچف در اوکراین نشانههای نگران کنندهای از بومی شدن را نشان داد. او در بازگشت به کی یف که در سال ۱۹۴۴ از دست نازیها آزاد شده بود سر خود را در مقابل مجسمه «شوچنکو» شاعر ملی اهالی آن شهر خم کرد. نویسندگان و فیلمسازان زیر بال خروشچف قرار گرفتند و به شدت از او دفاع کردند. خروشچف در بدترین سالهای پس از جنگ در مورد رسیدن غذا به اوکراین مضطرب بود و به عنوان «عنصری مشکوک» از نظر استالین جایگاه خود را در معرض خطر قرار داده بود.
«نینا خروشچوا» نوه خروشچف مدعی شده است که اگر پدربزرگاش زنده بود هرگز از حمله پوتین علیه اوکراین حمایت نمیکرد و در این باره نوشت: «شما نمیتوانید ملتی را بمباران کنید تا شما را دوست داشته باشند».
در سال ۱۹۵۴ میلادی خروشچف به عنوان جانشین استالین کریمه را به اوکراین هدیه داد و چرخه دیگری را در جریان قرار داد. دقیقا ۶۰ سال بعد، در سال ۲۰۱۴ میلادی پوتین دوباره آن وضعیت را برهم زد. شاید بتوان استدلال کرد اولین قدم او در مسیر فعلی در جنگ بر سر الحاق کریمه به فدراسیون روسیه برداشته شد.
فارغ از رویاهای روزنامه نگاران ریانووستی مسیر فعلی روسیه پیمودن راهی است که نیکیتا سرگیویچ خروشچف مهر ماندگار خود را بر کشوری که شکنجه کرده و عاشق آن شده بود به جای گذاشت کشوری که به شدت به آن گره خورده بود و به اندازه موفقیت رنج تلخی را برای آن به ارمغان آورد.