این نکته عجیب در مورد این لحظه فرا حزبی است: تقریبا هر آمریکایی صرف نظر از دیدگاه سیاسی خود این پیشبینی را دارد که کشوری که آن را دوست دارد (ایالات متحده) در حال گم کردن راه خود است.
فرارو-دیوید ایگناتیوس ستوننویس واشنگتن پست؛ «جان اف کندی» قهرمان جنگ جوانی که در اولین مبارزات انتخاباتی خود در کنگره شرکت کرده بود در تاریخ ۴ ژوئیه ۱۹۴۶ میلادی در بوستون سخنرانی کرد. محور سخنان او میهن پرستانه و درباره خدا و کشور بود، اما یک مراقبه غمانگیز بر روح امریکایی را نیز شامل میشد. کندی گفته بود: «شخصیت یک ملت، مانند شخصیت یک فرد گریزان است. شخصیتمان تا حدی توسط کارهایی که ما انجام دادهایم و تا حدودی توسط کارهایی که با ما انجام شده است، شکل میگیرد. این نتیجه عوامل جسمانی، عوامل فکری و عوامل معنوی است. در دوران صلح مانند زمان جنگ ما به همان اندازه زنده خواهیم ماند یا متحمل شکست خواهیم شد».
به گزارش فرارو به نقل از واشنگتن پست، باید پرسید تصویر و وجهه ملی ما در روز استقلال فعلیمان چگونه است؟ بسیاری از ما به جای درخشش درخشان بنیانگذاران امریکا اکنون چهرهای عصبانی و آسیب دیده را در امریکا میبینیم. این نکته عجیب در مورد این لحظه فرا حزبی است: تقریبا هر آمریکایی صرفنظر از دیدگاه سیاسی خود این پیشبینی را دارد که کشوری که آن را دوست دارد (ایالات متحده) در حال گم کردن راه خود است.
خطر زوال ملی تا چه اندازه است؟ اندیشکده داخلی پنتاگون که نام مرموز «دفتر ارزیابی شبکه» را دارد توسط «مایکل جی. مازار» پژوهشگر ارشد علوم سیاسی در موسسه «رند» مطالعهای را بر روی این مشکل با عنوان «مبانی اجتماعی رقابتپذیری ملی» انجام داده اند.
مطالعه تابستانی چندان خوشایند نیست، اما میتوان این گزارش را به صورت آنلاین و رایگان دانلود کرد و ارزش وقت گذاشتن را دارد. نتیجه نگران کننده پژوهش «مازار» آن است که آمریکا در حال از دست دادن بسیاری از هفت ویژگی خود است. او معتقد است این ویژگیها برای موفقیت رقابتی ضروری است: جاه طلبی و اراده ملی، هویت ملی واحد، فرصت مشترک، یک حالت فعال، نهادهای مؤثر، جامعه یادگیرنده و سازگار و تنوع و کثرت گرایی رقابتی.
بیایید با جاه طلبی و اعتماد به نفس آمریکایی که زمانی برجستهترین ویژگی ما بود آغاز کنیم. «مازار» مینویسد: «پژوهشگران به طور یکسان استدلال کردهاند که از روح ماجراجویی، تجربه و عزم برای بازسازی آینده که در امریکاییها وجود داشت فرو کاسته شده است».
او خاطرنشان میسازد که نظرسنجیها نشان میدهند که سه چهارم افراد مورد بررسی در سال ۲۰۱۹ میلادی از این که کشور به کجا میرود ناراضی بودند. یک مطالعه در سال ۲۰۱۸ میلادی گزارش داد که بیش از ۶۰ درصد از شرکت کنندگان در نظرسنجی «بیشتر از امید احساس ترس داشتند» و آمریکاییها در سراسر خطوط حزبی به نهادهای کشورشان اعتماد ندارند. یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۸ میلادی نشان میداد که تنها ۱۰ درصد از نحوه عملکرد دموکراسی «بسیار راضی» بودند. هم چنین، نتیجه این پژوهش نشان داد که دو سوم از پاسخ دهندگان موافق هستند که «مقامهای دولتی به آن چه من فکر میکنم اهمیتی نمیدهند».
مازار معتقد است که وحدت و انسجام ملی امریکایی رو به زوال است. کشوری که در جذب گروههای مختلف به شکلی موثر عمل کرده بود اکنون از هم پاشیدهتر به نظر میرسد و ایده آمریکا به عنوان «دیگ ذوب» (اشاره به این استدلال که هر فردی وارد امریکا میشود بدون توجه به این که از کدام سرزمین و باورمند به چه باورهایی است به ضرورت امریکایی میشود چرا که یکپارچگی ارزشی در بطن خود ثبات سیاسی را گریز ناپذیر میسازد؛ م.) برای بسیاری از مردم قدیمی و منسوخ شده به نظر میرسد.
با این وجود، هویتهای مجزای ما هزینه دارد. «مازار» مینویسد: «کشوری با جمعیتی که به سرعت در حال تنوع است اگرچه از این تنوع مزیتهای رقابتی به دست میآورد، اما همزمان با موانع بیشتری برای حفظ حس هویت ملی منسجم روبرو خواهد شد».
امریکا در اصل یک «جامعه فرصت» باقی میماند، اما «مازار» محدودیتهای فزایندهای را پیش رو این کشور میبیند. او به شواهدی از افزایش نابرابری اشاره میکند. در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۶ میلادی متوسط دارایی خالص طبقه متوسط ۲۰ درصد و طبقه کارگر ۴۵ درصد کاهش یافت. او به شواهدی اشاره میکند که نشان میدهد در هر نسل از سال ۱۹۴۵ میلادی کودکان کمتر از والدین خود پول بیشتری به دست آورده اند.
این مشکلات واضح است، اما دولت مایل یا قادر به اصلاح آنها نبوده است. «مازار» ارزیابی بانک جهانی را از کاهش تدریجی «اثربخشی حکومت» در ایالات متحده طی ۲۰ سال گذشته نقل میکند. اگرچه این تنها یک مشکل دولتی نیست. بهره وری بخش خصوصی برای دههها راکد بوده است و شرکتها با بوروکراسی دست و پنجه نرم میکنند. دانشگاهها تقریبا به اندازه تدریس هزینههای اداری میکنند و هزینههای اداری یک سوم کل هزینههای مراقبتهای بهداشتی را تشکیل میدهد.
بخشی از دی انای امریکا مبتنی بر این ایده است که مشکلات ما قابل حل هستند. من هنوز نسبت به این ایده خوش بین هستم. با این وجود، نتیجه گیری «مازار» را دلسرد کننده یافتم. او استدلال میکند که وقتی کشورها شروع به شکست میکنند «این یک حلقه بازخورد منفی است، یک هم افزایی سمی».
نیرویی که میتواند روند زوال را معکوس کند با بیاعتمادی و اطلاعات نادرست تضعیف میشود. برخی از مردم به قدری عصبانی میشوند که میخواهند خانه را آتش بزنند و از نو آغاز کنند. ما هنوز در آن نقطه فاجعه بار قرار نداریم. من نشانههای مثبتی را در تمایل آهسته، اما رو به رشد جمهوری خواهان برای به چالش کشیدن دونالد ترامپ و در خشم گسترده دو حزبی از افراط گرایی در تصمیمات اخیر دیوان عالی میبینم. با این وجود، همان طور که تاریخ معاصر ما نشان میدهد ممکن است اتفاقات بد برای کشورهای خوب رخ دهد.
زمانی کاراکتر امریکایی به راحتی قابل تعریف بود. ما ملتی جوان و خوش بین بودیم همان طور که عبارت لاتینی که روی سکههای ما حک شده است به ایده «یکی از بسیاری» باور داشتیم و امریکاییها از هر کجا آمده بودند آرزوی «زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی» را که در اعلامیه استقلال نوشته شده بود پذیرفتند. باشد که همواره این گونه باشد.