در سال ۱۹۵۶، یک سال پس از انتشار رمان مونریکر، فلمینگ فیلمنامه ۱۵۰ صفحهای خود را نوشت که به اندازه فیلم محصول ۱۹۷۹، حتی با وجود جذابیت راجر مور در نقش مامور مخفی مشهور، بیمایه و سبک است.
فیلمنامهای منتشر نشده جیمز باند، بدون خانم مانیپنی و بدون «ام»، ایدههای اصلی نویسنده برای جیمز باندِ فیلم مونریکر ۱۹۷۹ را نشان میدهد. ایدههایی که زمین تا آسمان با جیمز باند ساخته شده متفاوت است. تنها فیلمنامهای که خالق جیمز باند نوشت، هرگز استفاده نشد و کتابفروشی عتیقه جمعکن لندنی پیتر هرینگتون، آن را پیدا کرده است.
به گزارش همشهری، در فیلم اکشن مونریکر (Moonraker ۱۹۷۹)، جیمز باند باید از دست جاوز، شخصیت شروری با دندانهای فلزی بگریزد. باید در حال راندن یک قایق تندرو روی آبشار، با گلایدری از روی قایق بپرد. این یکی از آن صحنههای عجیب و غریب متعدد فیلم است که ایان فلمینگ، خالق داستانهای جیمز باند، هرگز در رمان اصلی خود درباره ماجراهای مامور ۰۰۷ ننوشته است.
همینطور در تنها فیلمنامهای که برای جیمز باند نوشت و کسی اهمیتی به آن نداد، خبری از این چیزها نیست. فیلمنامه منتشرنشده فلمینگ، بیش از این نمیتوانست با فیلم ساخته شده متفاوت باشد.
در سال ۱۹۵۶، یک سال پس از انتشار رمان مونریکر، فلمینگ فیلمنامه ۱۵۰ صفحهای خود را نوشت که به اندازه فیلم محصول ۱۹۷۹، حتی با وجود جذابیت راجر مور در نقش مامور مخفی مشهور، بیمایه و سبک است.
گرچه در رمان، جیمز باند به شکل آدمکشی خونسرد تصویر شده است، اما نویسنده، در نسخه فیلمنامه خود، تغییراتی ایجاد میکند. در این نسخه، رئیس سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا، «اِم» نامیده نمیشود و بیش از آن که مانند رمانها و فیلمهای جیمز باند، شخصیتی خشن داشته باشد، به یک شهروند مهربان دهه ۱۹۵۰ بریتانیا شبیه است. همینطور غیبت خانم مانیپنی، منشی عشوهگر «ام» هم خیلی به چشم میآید.
جان گیلبرت، کارشناس آثار ادبی فلمینگ، در مصاحبه با آبزرور، دلیل اهمیت فیلمنامهای را که فلمینگ نوشته است، توضیح میدهد. اینکه چرا با وجود ساخته نشدن نسخهای که فلمینگ برای سینماییکردن شخصیت مخلوق خود نوشت، باید این متن ۱۵۰ صفحهای را اثری مهم از متعلقات جیمزباندی سینما و ادبیات تلقی کرد.
او میگوید: «این اولین فیلمنامهای است که فلمینگ در آن، باند را آماده حضور روی صفحه نمایش بزرگ میکند. همچنین این تنها تلاش او برای نوشتن فیلمنامه است، و برای همین بسیار اهمیت دارد. این یک سناریوی بسیار جیمزباندی است؛ یک فرد بسیار قدرتمند و شرور، دنبال نابود کردن و سقوط بریتانیا است.»
با وجود این، شرکت «Rank Organisation» که در آن زمان بزرگترین شرکت فیلمسازی بریتانیا بود، نتوانست پتانسیلهای این فیلمنامه را ببیند. فیلمنامه تایپشده فلمینگ، هنوز در پوشه کمپانی رنک است و تا چندین دهه بعد از آن که فلمینگ آن را نوشت، فراموششده باقی ماند.
ایان فلمینگ و میز کارش در جامائیکا، جایی که داستانهای جیمز باند خلق شدند
این رماننویس باید تا سال ۱۹۶۲، یعنی دو سال قبل از مرگش، صبر میکرد تا اولین اقتباسهای سینمایی رمانهایش را روی پرده سینما ببیند: آلبرت براکلی و هری سالتزمن، رمان سال ۱۹۵۸ فلمینگ با عنوان دکتر نو (Dr No) را با حضور شان کانری به فیلم تبدیل کردند.
فیلمی که اکنون در رده آثار کلاسیک سینما است و سرفصل یکی از موفقترین فرانچایزهای تاریخ سینما. همه ۱۲ رمان جیمز باند، از جمله روسیه با عشق، به فیلمهایی محبوب تبدیل شدند، گرچه بسیاری از آنها از طرح اصلی فلمینگ در رمانها فاصله گرفتند.
فیلمنامه ابتدایی که فلمینگ برای جیمز باند نوشت، به مجموعه بزرگی از سایر چیزهای باارزش مربوط به جیمز باند، توسط کتابفروشی کتابهای کمیاب پیتر هرینگتون در لندن پیوسته است؛ جایی که گیلبرت، کارشناس آثار ادبی فلمینگ نیز در آن کار میکند.
در فیلنامهای که فلمینگ برای مونریکر نوشته است، مامور ۰۰۷ در حالی که مایوی آبیرنگ، به رنگ آبی چشمانش پوشیده، در سواحل کنت شنا میکند.
گیلبرت میگوید این تصویر از باند، به همراه لباس شنای سیاهی که کانری آن را به چیزی شاخص برای باند بدل کرد و دنیل کریگ نیز ادامه داد، به نظر میرسد از ایده فلمینگ سرچشمه گرفته است. احتمالا زمانی که با براکلی و سالتزمن درباره فیلم صحبت کرده است.
فلمینگ، نویسنده رمانهای جیمز باند، خود افسری بود که در طول جنگ جهانی دوم در سازمان اطلاعات نیروی دریایی بریتانیا خدمت کرده و قبل از اینکه حرفه رماننویسی را برگزیند، روزنامهنگار بود. ظاهرا فلمینگ، در ساخت شخصیت مامور ۰۰۷ و همینطور ماجراهایی که او با آنها درگیر میشود، از تجربیاتش در طول سالهای جنگ بهره برده است.
گیلبرت، فیلمنامهای را که فلمینگ بر اساس رمان خودش نوشته، جذاب، اما بیش از حد توصیفی میداند. او میگوید: یک فیلمنامهنویس واقعی باید بیشتر روی دیالوگها تمرکز کند، با حداقل جزئیات درباره کارگردانی، به همین دلیل است که ۱۵۰ صفحه است. فیلمنامههای جیمز باند اغلب ۱۰۰ صفحه هستند. با وجود این فیلمنامه فلمینگ خیلی خوشخوان است.
به گفته گیلبرت، فیلمنامه فلمینگ، خیلی جدیتر از فیلمی است که در سال ۱۹۷۹ ساخته شده، که البته این فیلم واقعیتهای زمانی را که در آن ساخته شده بازتاب میدهد. گیلبرت میگوید: در آن زمان تهدیدات جنگ سرد و مسائل جدی جنگ هستهای مطرح است. در دهه ۱۹۷۰ فیلمها فضایی را منعکس میکردند که در آن عوامل تهدیدکننده حیاتی نبود.
این فیلمنامه، تا زمانی که در سال ۲۰۱۵ در حراجی بونامز پدیدار شد، از نظرها مخفی مانده بود و آن زمان توسط یک مجموعهدار خصوصی خریداری شد.
اندرو لایست، نویسنده کتاب بیوگرافی «ایان فلمینگ: مردی که جیمز باند را خلق کرد» در مصاحبه با آبزرور میگوید: پیدا کردن این فیلمنامه بسیار هیجانانگیز است. فلمینگ برای اقتباس از کتابهایش وسواس داشت. او بسیار تلاش کرد تا نظر تولیدکنندگان سینمایی بریتانیا و ایالات متحده را جلب کند.
در سال ۱۹۵۴، او با تهیهکننده الکساندر کردا مکاتبه کرد، کسی که نسخهای از رمان دوم او، «زندگی کن و بگذار بمیرند» (Live and Let Die) را خوانده و آن را تحسین کرده بود. فلمینگ در مورد سومین رمانش - که هنوز نوشته نشده بود - برای او نوشت که همان مونریکر است.
او گفت که این «بسط یک داستان سینمایی است که از زمان جنگ در ذهنم بوده است». این یک «داستان هیجانانگیز با جذابیت خاص انگلیسی، اما همچنین جذابیت عمومی است که زمینه ساخت یک فیلم فوقالعاده را فراهم میکند».
سپس برای نوشتن این کتاب به جامائیکا رف و رمان در بهار سال بعد منتشر شد. (او در سال ۱۹۴۲ به جامائیکا رفت و آنقدر از آنجا خوشش آمد که تصمیم گرفت بعد از جنگ به آنجا نقل مکان کند. او خانهای در جامایئکا ساخت و نام آن را گلدنآی گذاشت.)
نکته این است که فلمینگ همیشه مونریکر را به عنوان «داستان یک فیلم» تصور میکرد. بنابراین، یافتن فیلمنامهای که او نوشته، بسیار جالب توجه و حائز اهمیت است.
منبع: ترجمه از گاردین با کمی تغییر.