فرارو- سیمونا فولتین، روزنامه نگار و مستند ساز است که در حال حاضر در بغداد زندگی میکند. کار او بر پوشش عمیق مبارزات مسلحانه، عدالت اجتماعی، فساد و حقوق بشر متمرکز است. او در فاصله سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ میلادی خبرنگار بخش انگلیسی شبکه خبری «الجزیره» در عراق بود و به طور گسترده جنبش اعتراضی عراق، تشدید تنش میان آمریکا و ایران در خاک عراق از جمله ترور سردار قاسم سلیمانی در بغداد را پوشش داده بود. او پیشتر خبرنگار فرانس ۲۴ نیز بود و اخبار مرتبط با جنگ علیه داعش را پوشش داده بود. پیش از سفر به عراق، سیمونا از درگیری در سودان جنوبی گزارش داد و تحقیقاتاش در مورد ناپدید شدن یک میلیارد دلار از ذخایر خارجی سودان جنوبی و گزارشاش از مناطق تحت کنترل شورشیان جایزه یادبود کورت شورک را برای او به ارمغان آورد.
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره، خودروی سدان به خیابانی فرعی در «منصور» یک محله لاکچری در غرب بغداد وارد شد. ترافیک ساعتهای شلوغی در گذرگاه اصلی اندکی کاهش یافته بود و به محله اجازه میداد ریتم آرام صبحگاهی زندگی طبقه متوسط جریان یابد.
خودرو با گذشتن از کنار دیوارهای بتنی مرتفع با رسیدن به یک خودروی کیا قرمز رنگ که کنار مغازه کوچکی پارک شده بود، توقف کرد، دو دختر که آنان را «نور» و «شهاد» مینامیم از صندلی عقب بیرون آمدند. آنان عبایه سیاه پوشیده بودند لباسهای تمام قد که معمولا مربوط به جوامع محافظه کارتر است. آنان با عصبانیت به اطراف نگاه کردند و مردی میانسال به نام «هشام» آنان را به سمت خودروی کیا هدایت کرد. قرار بود نور و شهاد هر یک به قیمت ۵ هزار دلار فروخته شوند. کمی دورتر از آنجا «ویسام الزبیدی» از واحد مبارزه با قاچاق عراق این صحنه را از تویوتا لند کروز سیاه خود تماشا میکرد.
ویسام ژنرالی با سبیل در میانه دهه چهارم عمر خود لباس غیر نظامی پوشیده بود و عینک ریبن بر چشم داشت. اسلحهاش را بین صندلیهای جلو قرار داده بود. راننده سدان یکی از مردان او بود که خود را به عنوان یک واسطه و اصطلاحا دلال محبت جا زده بود و میخواست برای کار در شمال عراق روسپی خریداری کند. همان نزدیکی تعداد انگشت شماری از ماموران مخفی دیگر آماده مداخله ایستاده بودند. موفقیت عملیات مطمئن به نظر میرسد.
واحد ویسام دهها عملیات از این دست را پیش از این انجام داده بود و دلالهای حقیر را در حالی که زنان را در روز روشن در وسط یکی از ثروتمندترین محلههای پایتخت معامله میکردند، دستگیر کرده بودند. ویسام از زمان انتصاب خود در دو سال گذشته به یکی از فعالترین افسران بخش مبارزه با قاچاق تبدیل شده است. اعتبار بسیاری از پروندههای قاچاق جنسی و خاتمه دادن موفقیتآمیز به آن برای اوست. با این وجود، آمار رسمی ۱۱۵ پرونده در این باره در سال ۲۰۲۱ میلادی در یک کشور ۴۰ میلیون نفری نشان میدهد تنها نوک کوه یخ نمایان شده است.
برای بیش از یک سال، «الجزیره» تجارت جنسی در عراق را بررسی کرد، پدیدهای رو به رشد که به دلیل عوامل اجتماعی - اقتصادی عمیقا ریشه دار شده و توسط شبکهای پیچیده از مقامهای فاسد به ترکیبی سمی تبدیل شده که از ویژگیهای عراق پس از حمله نظامی امریکا در سال ۲۰۰۳میلادی و میراث آن جنگ است. به نظر میرسد که این عمل کاملا در تضاد با اصول جامعه مردسالار عراق است، جایی که شرافت و عزت در درجه نخست اهمیت قرار دارد و با عفت و پاکدامنی زنان پیوند نزدیکی داشته است.
«الجزیره» از طریق مصاحبه با دهها نفر از جمله بازماندگان، فعالان حقوق زنان، مقامهای امنیتی، دلالان و قضات دریافته که زیر پوشش هنجارهای اجتماعی محافظهکارانه دختران جوان با پیشینه خانوادههای فقیر به طور معمول به تن فروشی کشانده میشوند.
قربانیان معمولا دختران و زنانی از پس زمینههای محروم اجتماعی بودهاند که از سوء استفاده خانگی یا ازدواج کودکان فرار میکنند و قاچاقچیان از این زنان آسیبپذیر برای تجارت جنسی استفاده میکنند. سیستم قضایی عراق با همان هنجارهای مردسالارانه آمیخته است و اغلب بازماندگان قاچاق را به اتهام ارتکاب جرم «فحشا» محکوم میکند و پاسخگویی به مراتب کمتری برای کسانی که از تجارت سود بردهاند، وجود داشته است.
دختران قاچاق شده به روسپی خانه ها، کلابهای شبانه و هتلها در سراسر عراق فرستاد میشوند، موسسات پرسودی که تنها با حمایت افراد دارای اسلحه و قدرت توانایی ادامه فعالیت داشته اند. در این میان تماسهای دولتی برای صدور گذرنامه و کارتهای شناسایی جعلی، تسهیل عبور از ایستهای بازرسی و دریافت اخطار پیش از حملات پلیس برای این کار نشان میدهد که در این باره مقامات با قاچاقچیان در ارتباط بوده اند. ویسام، اما به سلامت نهادهای کشور اعتقاد راسخ دارد و میگوید هیچ کس از پیگرد قانونی مصون نیست. شعاری به رنگ قرمز روی دیوار بیرونی دفتر او در ایستگاه پلیس نوشته شده بود: «قانون بالاتر از همه است».
با این وجود، عزم و اراده سیاسی و منابع کافی برای اقدامات ویسام وجود ندارد. تیم تحت هدایت او متشکل از تنها هشت افسر و چند پرسنل پشتیبانی است تا کل نیمه غربی بغداد را پوشش دهند، منطقهای که میلیونها نفر در آن زندگی میکنند. قربانیان به دلیل ترس از مجازات و شرم ناشی از فحشا به ندرت به پلیس گزارش میدادند. برای بازداشت قاچاقچیان مردان تحت امر ویسام باید منابعی را درون تجارت جنسی در عراق پیدا میکردند و معمولا این کار را با تظاهر به مشتری بودن در رسانههای اجتماعی انجام میدادند. افسر مخفی که در خودروی سدان نشسته بود، هفتهها وقت صرف ایجاد رابطه با هشام کرده بود.
او در مکالمات تلفنی مکرر به شوخی، چانه زدن و درخواست عکس زنان پرداخته بود و اعتماد هشام را جلب کرد و در عین حال مکالمات صوتی را ضبط کرده بود. ویسام میگوید: «ما به شدت تلاش میکنیم. افسران شب بیدار میمانند و روز میخوابند». او تلفناش را بیرون آورد و یک مکالمه تلفنی ضبط شده بین افسر مخفی خود و هشام را پخش کرد: «لطفا عکساش را برایم بفرست، اما نه از طریق اسنپ چت». اشاره افسر مخفی به عکس «شهاد» ۱۷ساله بود. هشام پاسخ داد: «باشه». افسر با اشاره به برنامه پیامرسانی که به طور خودکار تصاویر را حذف میکند دوباره اصرار کرد: «اما نه از طریق اسنپ چت».
او برای ساختن پرونده و گرفتن حکم بازداشت به عکسها نیاز داشت. هشام پرسید افسر مخفی میخواهد شهاد را به کجا ببرد و او گفت مشتری احتمالا در اربیل است و پنج روز در آنجا میماند. هشام پاسخ داد: «اگر او را به اربیل ببرد باید با او بروم، زیرا او هنوز جوان است. آنان به او اجازه عبور از پستهای بازرسی را نمیدهند». افسر مخفی به او اطمینان داد که مشتری در اربیل صاحب هتل است و مشکلی پیش نخواهد آمد.
دقایقی پس از سوار شدن هشام، نور و شهاد به سدان چراغهای جلو شروع به چشمک زدن کردند این سیگنالی برای مداخله ماموران بود. مردان تحت امر ویسام به سوی خودرو دویدند و در را باز کردند. آنان به هشام دستور دادند: «بیا بیرون» و گردن و دستان او را گرفتند از جمله دستی که دستهای از اسکناسهای صد دلاری را در دست داشت.
هشام در حالی که ماموران به او دستبند زده بودند و وی را برای بازجویی از خودرو بیرون آوردند با لحنی اعتراضی گفت: «این پول من نیست». نور گریه کرد و متقاعد شد که باید در جنگی بین شبکههای قاچاقچی رقیب گرفتار شده باشند. «شهاد» گریه نمیکرد، اما وقتی پلیسها آنان را به سوی خودروی ویسام هدایت کردند، چشمهایش از وحشت باز شده بود. آنان برای بازجویی به واحد مبارزه با قاچاق انتقال یافتند. چند روز بعد آنان در خانه امنی که توسط دولت اداره میشد مستقر شدند و داستان زندگیشان را روایت کردند.
نور ۲۱ساله در زمان نجات اهل شهر نجف یکی از مهمترین شهرهای شیعهنشین بود. خانواده او به یک قبیله قدرتمند تعلق داشتند که از قوانین عرفی پیروی میکردند زندگی نور توسط مجموعهای از هنجارهای محافظهکارانه اداره میشد که حول محور حفظ شرافت جمعی بود. او مانند سایر زنان خانوادهاش تا حد زیادی در خانه خانواده بزرگ شد. یک روز زمانی که نور کلاس نهم میرفت و در راه بازگشت از مدرسه بود به پسر نوجوانی از محلهاش که چند سال بزرگتر بود، سلام کرد.
او گفت: «بستگانام این موضوع را نمیپذیرفتند». نور به دلیل ارتباط با پسری خارج از دایره نزدیک اعضای خانوادهاش جامعه قبیلهای خود را شرمنده کرده بود. یک جلسه قبیلهای تشکیل شد که اقوام مرد نور در یک طرف و اقوام مرد پسر در طرف دیگر نشسته بودند. مردان با چای شیرین سرنوشت او را رقم زدند: برای بازگرداندن آبروی خانواده او با مرد جوان ازدواج کرد.
نور میگوید به یاد دارم که پدرم به من گفت که با او زندگی خواهم کرد و خواهم مرد. او به من گفت هرگز به خانه ما برنگرد. نور در آن زمان ۱۵ساله بود. او میگوید: «جامعه تمام تقصیرها را به گردن دختر میاندازد. من بچه بودم باید از من محافظت میکردند و به من فرصت میدادند. اما این کار را نکردند و من را به خاطر قبایل و سنتها قربانی کردند. من اکنون به خاطر آنان اینجا هستم و به این نقطه رسیدم».
عراق زمانی یکی از مترقیترین کشورهای منطقه بود، اما حقوق زنان در دهههای گذشته به طور پیوسته با زوال همراه بوده است. با این وجود، با تشدید فقر در عراق دوره صدام به دلیل تحریمها زندگی دشوارتر شد و مشارکت زنان در مشاغل و نرخ سوادآموزی آنان کاهش یافت. همزمان حکومت دوره صدام احکام متعددی را صادر کرد که حقوق زنان را تضعیف کرد از جمله قانون ضد فحشا که روسپیها را با مجازات اعدام مواجه میساخت و این قانون هنوز پابرجاست، اما به حداکثر مجازات حبس ابد تقلیل یافته است.
این روند پس از سرنگونی رژیم قدیم توسط ایالات متحده ادامه یافت، زیرا خشونت و فروپاشی بافت اجتماعی جامعه را به دنبال داشت. قاچاق جنسی در میان هرج و مرج که توسط نهادهای ضعیف، فساد فزاینده و نفوذ فزاینده گروههای مسلح تشدید شد افزایش یافت. بر اساس گزارش بانک جهانی ازدواج کودکان در عراق از ۱۷ درصد در سال ۲۰۰۶ میلادی به ۲۸ درصد در سال ۲۰۱۸ میلادی افزایش یافت اگرچه قانون احوال شخصیه ۱۹۵۹ سن قانونی ازدواج را ۱۸ سال تعیین کرده است مگر این که قاضی استثنا قائل شود.
هم چنین، خشونت خانگی در عراق که بیشتر کودک همسران به آن دچار میشوند افزایش یافته است. بر اساس گزارش سازمان ملل، ۴۶ درصد از زنان در عراق خشونت عاطفی، فیزیکی یا جنسی را در خانه تجربه میکنند.
نور پس از ازدواج مجبور به ترک تحصیل شد. او احساس میکرد که به طور فزایندهای در خانهاش گرفتار شده است. شوهرش و اعضای خانوادهای او «نور» را کتک میزدند. دو سال پس از ازدواج او از خانه فرار کرد اقدامی که در فرهنگ قبیلهای غیرقابل قبول تلقی میشود. نور با اتوبوسی به بغداد رفت جایی که امیدوار بود در حرم امام کاظم یکی از مقدسترین اماکن زیارتی مسلمانان شیعه آرامش پیدا کند.
یک شب در زمستان او در خیابانهای بغداد بیکس و تنها بود. زنی از دور او را زیر نظر داشت نزدیک او آمد و گفت او را به جایی امن خواهد بود. نور، اما به اربیل قاچاق شد و به زن دیگری تحویل داده شد. بدرفتاری با او آغاز شد. زمانی که خواستار بازگشت به بغداد شد زن خندید و گفت: «عزیزم، ما تو را خریدیم. تو هرگز به عقب باز نخواهی گشت». نور میگوید شوکه شده بود و نمیدانست چگونه میشود انسانها را فروخت.
«جنت القاضی» یک فعال حقوق زنان که برای سازمان آزادی زنان در عراق کار میکند به «الجزیره» میگوید: «اگر دختر جوانی در خانه خود در معرض مشکلاتی قرار گرفته باشد هیچ نهاد خاصی وجود ندارد که بتواند به آن مراجعه کند. او تصمیم میگیرد فرار کند، اما در خیابان توسط قاچاقچیان شکار میشود. قاچاقچیان اولین کاری که انجام میدهند این است که به او تعرض کنند. بعد به او میگویند که کار تمام شده است، تو دیگر محترم نیستی به همین خوبی میتوانی این راه را ادامه دهی».
نور از یک قاچاقچی به قاچاقچی دیگر فروخته شد و در نهایت به دست هشام دلال محبتی افتاد که توسط واحد تحت امر ژنرال ویسام بازداشت شده بود. این زمانی بود که او برای اولین بار با شهاد دختر ۱۷ساله تحت اختیار هشام که در همان زمان نجات یافت ملاقات کرد.
شهاد از خانوادهای از هم گسیخته بود و در یتیم خانهای در بغداد بزرگ شده بود. وقتی ۱۳ساله شد هشام ناگهان برای برعهده گرفتن سرپرستیاش حاضر شد. شهاد میگوید: «خوشحال شدم. من در تمام زندگیام از خانوادهام محروم بودم». امیدهای او برای زندگی بهتر زمانی از بین رفت که هشام او را به اربیل برد و در آنجا به یکی از دوستاناش اجازه داد به او تجاوز کند.
هشام دختران را مجبور کرد در اربیل، بغداد و دبی کار کنند و آنان را با کمک تماسهای دولتی در سراسر عراق قاچاق میکرد. «نور» میگوید: «هشام به آنان دخترها را مجانی عرضه میکرد و آنان او را پشتیبانی قرار میدادند». یک مقام دولتی در بغداد گذرنامهای برای نور صادر کرد و به او هویت جعلی به عنوان همسر هشام داد تا عبور و مرور از ایستهای بازرسی و مرزها را تسهیل کند. نور میافزاید: «من حتی با آن گذرنامه وارد دبی شدم و سوالی از من نپرسیدند».
تلاشهای مکرر آنان برای فرار بیهوده بود و با مجازات ظالمانهای روبرو شد. در یک مورد، نور با افسری که با «آسایش» سرویس امنیتی اقلیم کردستان عراق کار میکرد، تماس گرفت. او قول داد که کمک کند، اما در حالی که نور در دفترش منتظر بود، وی را به هشام تحویل داد. هشام با تمسخر به نور گفته بود: «چه فکر کردی همه اربیل مال من است». نور بر اثر ضرب و شتم یک ماه بستری شد. دومین فرار ناموفق با مجازات شکستن دستاناش همراه بود. پس از آن نور حامله شد و پسری به دنیا آورد. هشام از آن نوزاد برای مجبور کردن نور به انجام هر کاری استفاده کرد.
او میگوید: «اگر مشتریان از من شکایت میکردند او پسرم را کتک میزد و با تماس تلفنی از روی اسپیکر صدای گریه او را پخش میکرد. به خاطر پسرم آن چه آنان میخواستند را انجام دادم».
اینجا اربیل است و توسط دو خانواده اداره میشود که کنترل مستحکمی بر سیاست و اقتصاد دارند. گفته میشود برای کسانی که حزب حاکم را به چالش نمیکشند، امنتر است برای خارجیها و سرمایه گذاران امنیت بیشتر دارد. اگرچه فساد و بیکاری در اینجا هنوز هم بیداد میکند. با این وجود، این ثبات نسبی باعث ایجاد گردشگری جنسی شده که با عرضه مداوم دختران قاچاق شده از جنوب عراق و تا حدی کشورهای همسایه تقویت شده است.
در اینجا دختران معمولا در کلابهای شبانه عرضه میشوند. در دو مورد که «الجزیره» در تحقیقات مخفیانه از آن بازدید کرد، دهها دختر جوان با لباسهای تنگ روی صحنه ایستاده بودند و با آهنگهای عربی میرقصیدند. بیشتر اوقات آنان بیحرکت میایستادند و گویی میخواستند بدن خود را به تماشاگران نشان دهند. هر چند وقت یک بار پیشخدمتها به دختران پول میدادند که به نظر میرسید انعام تماشاگران باشد.
«جنت» فعال حقوق زنان میگوید: «مردانی که به این باشگاههای شبانه میروند همه پولدار هستند. آنان اعضای طبقه حاکم و قبایل هستند. مردان بیپول نمیتوانند به این کلابها و کابارهها بروند».
در وسط کلاب «یاقوت» میزی بود که زنی تنها نشسته بود و قلیان میکشید. او مسئول دختران بود و دختران میگفتند برای هماهنگی باید با او که به وی «مامان» میگفتند صحبت کنید. رویدادهای مشابهی نیز در هتل ماسیا در اربیل برگزار شده بود، اما مسئولان آن هتل این موضوع را رد کردند. چندین نفر از افراد آشنا به تجارت جنسی در اربیل که اکثر آنان از ترس انتقام گیری از سوی مقامهای دولتی نمیخواستند زیاد صحبت کنند گفتند که در شهری که یک حزب حاکم بر دولت، امنیت و اقتصاد انحصار دارد تن فروشی تنها با حمایت مقامهای قدرتمند دولتی امکانپذیر است.
هشام بازداشت شده به «الجزیره» گفت: «کسی که یک کلاب شبانه را باز میکند دارای ارتباطات با مقامهای عالی رتبه دولتی است. من بازداشت شدم، اما کله گندهها غیر قابل دسترسی و مصون هستند. حتی در بغداد نیز کلابها توسط احزاب اداره میشوند».
در حالی که بخش عمدهای از تجارت جنسی در اربیل در هتلها پنهان شده است، مرکز این زلزله اجتماعی در بغداد محلهای در مرکز شهر به نام بتاوین بود یک شهرک حلبینشین که در آن قاچاق انسان با تجارت مواد مخدر و جنایات سازمان یافته همراه بوده است.
بتاوین در اواسط قرن بیستم خانه برخی از زیباترین معماریهای بغداد بود، اما اکنون بیشتر آن خانهها مدت هاست ویران شده یا کنار روسپی خانه ها، کلابهای شبانه و مغازههای مشروب فروشی رها شده اند. دهها دختر روزانه در اینجا قاچاق میشوند. جنت میگوید در بغداد اکثر شبکههای فحشا توسط افراد با نفوذ اداره یا مدیریت میشوند. او میگوید: «بیشتر از این نمیتوانم بگویم. اگر بگویم با من تماس میگیرند و تهدید میکنند که بهتر است از این موضوع فاصله بگیرید».
تشخص مراکز خرید و فروش جنسی در بتاوین دشوار نیست. تالارهای سرگرمی یا رستورانهای با تابلوهای نئونی قرمز روشن و مردان نگهبان در مقابل درها ایستاده بودند. جنت به چند زن جوان اشاره کرد که از یک رستوران بیرون آمدند و به سرعت روی صندلی عقب ماشینی که بیرون منتظر بود نشستند. او میگوید: «ما همیشه در اخبار میشنویم که تعدادی دلال دستگیر میشوند. اما به احتمال زیاد پس از یک هفته آزاد میشوند چرا؟ زیرا آنان حامیانی در داخل دولت دارند».
زهرا که اکنون ۲۴ سال سن دارد پس از فرار از خانه در اوایل نوجوانی و فرار از بدرفتاری پدرش که به طور مکرر به او تجاوز کرده بود، مجبور به روسپیگری شد. هنگامی که او از دست زن دلال محبت فرار کرد و به مقامهای قضایی مراجعه کرد به جرم فحشا به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
او میگوید: «قاضی طرف زن دلال محبت را گرفت همه چیز ناعادلانه بود.». آن زن دلال محبت نیز مدت کوتاهی بازداشت شد، اما بعدا به دلیل فقدان مدارک و شواهد برای محکومیت آزاد شده بود. زهرا معتقد بود که تبرئه او نتیجه روابط نزدیک آن زن با پلیس و گروههای مسلح مختلف بوده که در ازای کاهش درآمدهایش و دسترسی آزاد به دختران از او محافظت میکردند. زهرا میگوید: «دولت از کار آن زن آگاه بود. ماموران دولتی و اعضای گروههای مسلح خود از مشتریان او بودند».
در کشورهایی که رنگ و بوی قانونی گرفته، معضلات قربانیان این معضل کمتر شده و کمتر آسیب دیده اند