قطعا اگر نسل امروز نیز بودند همان راهی را میرفتند که نسل انقلاب رفت. ما جهنم را در آرزوی بهشت برهم زدیم. این را هم میدانستیم که بهشت، ساختنی است نه یافتنی. جامعه بهشتی هم ساختنی است.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: چرا انقلاب کردید؟ این پرسشی است که نسل ما بارها و بارها در معرض آن قرار گرفته است.
بیش از همه ازسوی فرزندان خودمان. گفتیم که تا در ظرف زمانی قرار نگیری نمیتوانی نسبت به آن زمان و رویدادهایش قضاوتی درست داشته باشی. پدیدههای اجتماعی هم – به قول فلاسفه - تا به "وجوب" نرسد، به "وجود" هم نخواهد رسید. به واقع، انقلاب نمیکنند، انقلاب میشود.
قطعا اگر نسل امروز نیز بودند همان راهی را میرفتند که نسل انقلاب رفت. ما جهنم را در آرزوی بهشت برهم زدیم. این را هم میدانستیم که بهشت، ساختنی است نه یافتنی. جامعه بهشتی هم ساختنی است. حتی میشود گفت، بافتنی است باید رج به رج براساس نقشه پیش برود تا جامهای ارزشمند برای قامتی رشید، فراهم شود. رهبران و نسل انقلاب هم به دنبال ساختن بهشت برای جامعه بودند. طرح و نقشه فراهم بود. مدل حکومتی مولا علی (ع) را به عنوان یک الگوی عدالت محور پیش رو داشتیم. مصالح هم موجود بود از فراوان انسانهای صالحی که خود را وقف اصلاح میکردند.
یک نمونهاش مهدی آقای باکری بود که فرماندهان و مسئولان یگانهای لشکرش، بخشنامه کرد که تا رزمندگان از سر سفره بلند نشوند، آنان ننشینند. بعد از همان غذایی بخورند که رزمندگان خوردهاند. کمتر و نه بیشتر.
یک نمونهاش هم همین "اوستا" عبدالحسین برونسی که او را از استثناهای پرورش یافته تفکر انقلابی میدانیم. حجتالاسلام غزالی، فرمانده وقت سپاه منطقه چهار کشور (خراسان و استانهای همجوار) میگفت، او را و جمعی از فرماندهان را – برای قدردانی با هزار خواهش و تمنا- به سفر حج فرستادیم. یک مقدار پول هم دادیم که آقای برونسی جیبش خالی نباشد و سوغات بخرد برای خویشانش. اما وقتی برگشت و بچههای سپاه، به استقبالش رفتند تا به خانهاش برسانند. دیدند فقط یک کیسه کوچک دست اوست. سراغ ساک و وسایلش را گرفتند. گفت فقط همین است. آن را هم داده بود به بچهها که برسانید به دست فرمانده. وقتی باز کردیم دیدیم همان پولی است که داده بودیم تا چیزی بخرد، اما او با این رفتارش درس آموز شد و نشان داد شایسته شهادت است.
ما این که روزی خواهد آمد و برخیها در جایگاه مسئولیت به ثروتهای چند هزار میلیاردی خواهند رسید را اصلا تصور هم نمیکردیم. به عدالت میاندیشیدیم و فراتر از آن به ایثار. در دفاع مقدس، کم نبودند رزمندگانی که همان حقوق حداقلی را نمیگرفتند یا حتی هدیهای اگردریافت میکردند به جبهه هدیه میشد. ما افراد صالح در این تراز کم نداشتیم. قراربود پایههای کار باشند، اما دشمن با آغاز ترور و جنگ، اینان را- که مصالح ساخت جامعه بهشتی بودند- از ما گرفت. خب، وقتی مصالح به اندازه کافی نداشته باشیم، نخواهیم توانست سازهای در اندازه طرح، بسازیم.
بله، ما میخواستیم بهشت را فراروی مردم بگذاریم. طرح امام این بود، اما دریغ که با شهادت ۲۴۰ هزار انسان صالح در جنگ، توفیق به قدری که باید حاصل نشد. البته توفیقات هم کم نبود، کارنامه قابل ارزیابی است، اما در مقیاس آرمانهامان راه نرفته هزاران فرسنگ است.