دستاورد کارلوس کیروش برای ایران، با وجود شخصیتدادن به تیم ملی، صفر مطلق بوده و به نظر میرسد دانش فوتبالی این چهره پرتغالی با ایران سازگار نیست. البته این ناسازگاری احتمالا در اولویت نباشد و حالا کارلوس نه به دلیل ارزیابی فنی، بلکه خوشزبانی در کنفرانس خبری که خوشایند عدهای شده، به کارش در ایران ادامه دهد، آنطور که ادعا شده تا بعد از جام ملتهای آسیا و احتمالا بعد از ثبت یک ناکامی جدید برای تیم ملی.
روزنامه شرق نوشت: شرایط نیمکت تیم ملی فوتبال ایران هنوز یکی از ابهامات بزرگی است که ذهن مخاطبان را درگیر کرده است. درحالیکه پیشازاین گفته شده بود قرارداد کارلوس کیروش با ایران قرار است بعد از جام جهانی به پایان برسد، این مورد چندان هم راحت نیست و حالا با توجه به دو گفتوگوی اخیر دستیار کارلوس کیروش و نایبرئیس اول فدراسیون فوتبال، احتمال اینکه این سرمربی پرتغالی به کارش در ایران ادامه دهد، بیشتر از خروجش است. این یکی به اندازه کافی میتواند خبر بدی باشد؛ چون دستاورد کارلوس کیروش برای ایران، با وجود شخصیتدادن به تیم ملی، صفر مطلق بوده و به نظر میرسد دانش فوتبالی این چهره پرتغالی با ایران سازگار نیست. البته این ناسازگاری احتمالا در اولویت نباشد و حالا کارلوس نه به دلیل ارزیابی فنی، بلکه خوشزبانی در کنفرانس خبری که خوشایند عدهای شده، به کارش در ایران ادامه دهد، آنطور که ادعا شده تا بعد از جام ملتهای آسیا و احتمالا بعد از ثبت یک ناکامی جدید برای تیم ملی.
تا به اینجا چنین موضوعی چندان قطعی نیست و اسیر گمانهزنی شده است. بعید است که فدراسیون فوتبال در این مسیر نقش اصلی را داشته باشد؛ چون با توجه به توافقات حاصله، نتیجهنگرفتن کیروش در جام جهانی که در اینجا صعود به دور دوم محسوب میشود، به معنی پایان کارش در ایران است. این اتفاق رخ داده و تیم ملی با کارلوس به دور دوم نرسیده است. پس طبق بندی که فدراسیون در قرارداد کارلوس گنجانده، کار تمام است و او باید برود. حالا که کار به گمانهزنی رفته و شایعه شده که ممکن است کیروش بماند، مشخص است که در این مورد، احتمالا مثل زمان ورود مجددش به ایران، فدراسیون نقش اصلی را نداشته باشد.
از سوی دیگر، اگر بنا بر قطع همکاری با کیروش باشد، اینجا دوباره داستان همیشگی مربی داخلی و خارجی به میان میآید. واضح است که استفاده از مربی خارجی پس از کیروش، با شعارهای دولت کنونی که ارجنهادن به چهره داخلی است، در تضاد است. با اشاره به همین گزاره، سؤال اصلی مطرح میشود که اگر هر دو مورد شکل بگیرد؛ یعنی راه بازگشت کیروش بسته شود و قرار باشد مربی ایرانی انتخاب شود، چه گزینهای باید هدایت تیم ملی ایران را به دست بگیرد؟ شاید قبل از پرداختن به این موضوع، باید این پرسش مطرح شود که اصولا چند گزینه در ایران وجود دارد که توانایی نشستن روی نیمکت تیم ملی را داشته باشند؟ پاسخ به این سؤال شاید به عدد پنج و حتی شش هم برسد؛ ولی با درنظرگرفتن اتفاقات اخیری که رخ داده، به نظر میرسد تعداد گزینهها چندان زیاد نیست و بعید است حتی به عدد دو هم برسد!
حالا با بررسی مختصر گزینههایی که توانایی نشستن روی نیمکت تیم ملی را دارند، میتوان کمکم به نتیجه کلی نزدیک شد. علی دایی، امیر قلعهنویی، یحیی گلمحمدی، مهدی مهدویکیا، فرهاد مجیدی و جواد نکونام گزینههایی هستند که ممکن است ویژگیهای لازم برای نشستن روی نیمکت تیم ملی را داشته باشند. همگی در زمره چهرههای قدیمی تیم ملی فوتبال ایران هستند، تجربه مربیگری به قدر کافی در تیم ملی و باشگاهی دارند و از لحاظ محبوبیت هم میتوانند جایگاهی روی سکو داشته باشند. در کنار این موارد، یا با بازیکنان کنونی تیم ملی همبازی بودهاند یا اینکه پیشتر بهعنوان سرمربی با آنها کار کردهاند. در نگاه اول، شرایط چندان هم بد نیست. اینکه مثلا فدراسیون بخواهد از بین اینهمه گزینه یکی را انتخاب کند، میتواند اتفاق خوبی باشد؛ ولی برای ارزیابی بیشتر باید به پشت پرده هم رجوع کرد.
درباره علی دایی که شرایط مشخص است. او با وجود اینکه اسطوره فوتبال ایران است و تجربه هدایت این تیم را هم در گذشته به دست آورده، چند سالی میشود با شایعات ریزودرشت دستوپنجه نرم میکند و حتی به نظر میرسد جریانی قوی در کار است تا او دیگر روی نیمکت تیم ملی ننشیند. دایی پیشتر گفته بود مهدی تاج، رئیس کنونی فدراسیون فوتبال ایران یک بار برای هدایت تیم ملی با او صحبت کرده بود؛ ولی یکباره غیبش زده و دیگر سراغش نیامده است. در جایی دیگر هم گفته تا زمانی که آقازادهها در فوتبال ایران هستند، اجازه نمیدهند او مشغول به کار شود. به غیر از این موارد، علی دایی در اتفاقات اخیر رخداده، چهرهای درخورتوجه نشان داده که چندان خوشایند دولت کنونی نیست. پس، حتی اگر موضوعات و اختلافات قدیمی درباره دایی از بین برود، چهره جدیدی که او در ایران پیدا کرده، بعید است اجازه دهد فرصت حضور در تیم ملی نصیبش شود. اینها همه با در نظر گرفتن این پیشفرض است که خود علی دایی بعد از این جریانات همچنان تمایل داشته باشد روی نیمکت تیم ملی بنشیند.
قلعهنویی هم شرایط چندان متفاوتی ندارد. درست است که او در اتفاقات اخیر بیشتر نظارهگر بود تا کنشگر، ولی خودش پیشتر گفته که مطمئن است جریانی علیه او است که اجازه نمیدهند به استقلال بهعنوان یکی از تیمهای اصلی دولت برگردد. پس اگر حتی به قلعهنویی این اجازه داده نمیشود که روی نیمکت یکی از دو تیم دولتی بنشیند، این پیشفرض که برای حضورش در تیم ملی چراغ سبز نشان میدهند، خیالی باطل است. قلعهنویی هم پیشتر سابقه هدایت تیم ملی را داشته و خودش مدعی است که کارنامه بسیار قابل قبولی به جا گذاشته است.
درمورد یحیی گلمحمدی و مهدی مهدویکیا هم شرایط پیچیده است. فارغ از اینکه به طرز عجیبی هیچگاه این دو نفر برخلاف سایر گزینهها، جزئی از برنامههای فدراسیون برای نیمکت تیم ملی بزرگسالان نبودهاند، فعالیت این دو در فضای مجازی در جریان اتفاقات اخیر، سد راه محکمی برای ماندن آنها در فهرست گزینهها خواهد بود. گلمحمدی همه فاکتورهای فوتبالی برای هدایت تیم ملی را دارد و شاید بیش از بقیه با بازیکنان نسل کنونی این تیم در ارتباط بوده است؛ ولی همانطور که عنوان شد، نیمکت تیم ملی در این برهه فقط به موضوعات فوتبالی ارتباطی پیدا نمیکند؛ چه بسا که اگر اینطور بود، نباید هرگز فرصت دیگری در اختیار کارلوس کیروش گذاشته میشد.
فرهاد مجیدی در بین گزینههای دیگر از بخت کمتری برخوردار است؛ او مربی بهنسبت جوانی است و درست مثل مهدی مهدویکیا از فرصتی که در اختیار آنها در تیم امید گذاشته شد، استفاده نکردند. با این حال، او استقلال را قهرمان کرده و این روزها در فوتبال امارات هم آمار چندان بدی در عرصه مربیگری به جا نگذاشته است. پروژهای که شاید مانع از محققشدن فرضیه حضور مجیدی روی نیمکت تیم ملی شود، عدم مقبولیت صددرصدی نزد بازیکنان تیم ملی است. او چهرهای قابل احترام برای بازیکنان نسل کنونی فوتبال ایران محسوب میشود؛ ولی تیمی که دراگان اسکوچیچ را با آن کارنامه قابل قبول زمین زده است، بعید است با فردی مثل فرهاد مجیدی خوب تا کند.
با مرور مختصر اتفاقاتی که درباره چهرههای بالا عنوان شد، واضح است که حالا فقط جواد نکونام مانده است. مردی که تا همین چندسال پیش بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازو میبست، همین حالا هم پایگاه قابل قبولی در تیم ملی دارد و حتی بهعنوان دستیار هم روی نیمکت تیم ملی کار کرده است. کارنامه مربیگری او در لیگ یک و برتر هم قابل قبول نشان داده و کاریزمایش به گونهای است که میتواند برخلاف یکی، دو گزینه دیگر، حرفها و ایدههایش را در تیم ملی به کرسی بنشاند.
با این حال، این مورد اصلا نمیتواند نشانه خوبی باشد. اینکه فوتبال ایران در عرصه پرورش مربی به گونهای کار کرده که فقط دو یا سه نفر بعد از سالها حرفهایشدن لیگ، توانایی نشستن روی نیمکت تیم ملی را داشته باشند، عجیب است. عجیبتر، ولی اینکه نیمکت تیم ملی در این برهه قرار نیست صرفا «فوتبالی» باشد و احتمالا سرمربی باید از «فیلتر»های خاصی هم عبور کند.