اولین بار ۱۴ سالگی به زندان رفت. بعد از آن دیگر به یک خلافکار حرفهای تبدیل شد. کاوه بارهاوبارها دستگیر شده و به زندان افتاده است، اما هربار که در آهنین به رویش باز شده و رنگ آزادی را دیده، بلافاصله سرقتهایش را شروع کرده است.
به گزارش شهروند، هر بار شگرد و روش تازهای برای دزدی دارد. یک بار از تالارهای عروسی، گوشت و برنج سرقت کرد و حالا هم در تازهترین شگردش، با چوب بستنی به سراغ خودروهای ال ۹۰ رفت.
در عرض سه ثانیه بهراحتی در آنها را باز میکرد و دست به دزدی میزد. یا لوازم داخل خودرو را سرقت میکرد یا با خودروها کمی در خیابان دور دور میکرد. هنوز هم میگوید به محض آزادی همینکه اولین خودرو را ببیند بازهم برای دزدی به سراغش میرود.
کاوه حالا دوازدهمین بار است که در تله پلیس افتاده و در رابطه با ماجرای زندگیاش روایتهای زیادی دارد. او ادعا دارد، آنقدر رانندگیاش حرفهای است که از هر صد بار تعقیبوگریز با پلیس، یک بار گیر میافتد.
این پسر از سالها دزدیهایش میگوید:
چند بار تا به حال دستگیر شدی؟
الان فکر میکنم بار دوازدهم است که گیر افتادهام. سالهاست که دزدی میکنم. هم به دزدی اعتیاد دارم و هم پول ندارم که بعد از هر بار آزادی از زندان بتوانم زندگی راحتی داشته باشم.
یعنی هر بار بلافاصله پس از آزادی از زندان سرقتهایت را شروع میکنی؟
من همین الان هم اگر بدانم شغلی ندارم و پولی نیست، به محض اینکه در زندان به رویم باز شود و بیرون بروم، اولین خودرویی که ببینم به سمتش میروم و سرقت میکنم. همیشه همین بوده. آخرین بار دو ماه پیش از زندان آزاد شدم و پنج دقیقه بعد از آزادی دست به سرقت از خودرو زدم.
چرا؟
چون پول ندارم. بعد از آزادی نمیدانم باید چکار کنم. نه کاری، نه شغلی، نه خانوادهای و نه حتی کسی که بتوانم به سراغش بروم. تمام دوستان و آشناهای من هم دزد و خلافکار هستند. معمولا بعد از آزادی به مسافرخانهای در جنوب تهران میروم. اتاق میگیرم و برای تامین هزینهاش مجبورم که دزدی کنم. چون نه کاری دارم و نه خانوادهای.
خانوادهات کجا هستند؟
پدر و مادرم ۲۰ سال پیش از هم جدا شدند. هرکدام برای خودشان زندگی میکنند. برادر و خواهر کوچکتر از خودم دارم که با پدرم زندگی میکنند. پدرم همان سالها پیش دوباره ازدواج کرد. مادرم هم رفت برای خودش زندگی کرد. فقط من سرگردان ماندم.
اولین بار چند سالت بود که دزدی کردی؟
۱۴ سالم بود. دوستم گفت بیا برویم دزدی کنیم. خودروی همسایهمان کلی لوازم داشت. رفتیم از آنجا سرقت کردیم، اما خیلی زود دستگیر شدیم. سنم خیلی کم بود که ۶ ماه به کانون رفتم. بعد از آن دیگر نتوانستم از سرقت دل بکنم.
معمولا چطور سرقت میکردی؟
بیشتر اوقات لوازم خودرو میدزدیدم. گاهی اوقات خودرو سرقت میکردم، اما چون نمیتوانستم آن را بفروشم فقط با آن دوردور میکردم. یا مثلا با خودروی سرقتی به دزدی از خانهها و تالارها میرفتم. بعد، آن را در خیابان رها میکردیم. سرقت منزل، گوشیقاپی و جیببری هم کردم. ولی کار اصلیام سرقت لوازم خودرو است.
از تالارها چطور سرقت میکردی؟
آخرین بار به جرم همین شگرد دستگیر شدم. تالارهای عروسی را از قبل شناسایی میکردیم، وقتی خالی بود به آنجا میرفتیم و هرچه را در آنجا بود، سرقت میکردیم.
مثلا چه چیزهایی میدزدیدی؟
در تالارها صندلی بود، لوازم موسیقی هم بود. حتی یخچال آنجا را هم خالی میکردیم. مثلا گاهی اوقات ۲۰۰ میلیون تومان گوشت داخل یخچال بود. یا در انبار چندین کیلو برنج داشتند. آنها را هم سرقت میکردیم و میرفتیم.
گوشت و برنجها را چکار میکردید؟
مالخر جداگانه داشتند. آنها را به مالخرها میفروختیم. الان دیگر گوشت، برنج و موادغذایی هم کلی گران شده است. برای همین مالخرها موادغذایی هم از ما میخریدند و خودشان آنها را میفروختند.
برگردیم به سرقت از خودروها، چطور با چوب بستنی در خودروها را باز میکردی؟
فقط خودروهای ال ۹۰ را باز میکنم. در عرض سه ثانیه با یک چوب بستنی در خودرو را باز میکنم و هرچه درونش است، میدزدم. قبلا با چاقوی میوهخوری این کار را انجام میدادم. ولی الان با چوب بستنی به راحتی در خودروها را باز میکنم. در این کار حرفهای هستم.
این شیوه را از چه کسی یاد گرفتی؟
از همدستانم در حین دزدی یاد گرفتم و توانستم در این کار حتی از خودشان هم حرفهایتر شوم.
خودروها را هم سرقت میکردی؟
فقط برای دوردور آنها را سرقت میکردم. ولی معمولا لوازم داخلش را میدزدیدم.
روزی چند بار دست به دزدی میزدی؟
روزی هفت یا هشت بار دزدی میکردم. آخر در همه خودروها لوازم بهدردبخور وجود نداشت. مثلا گاهی اوقات در هفت هشت خودرو را باز میکردم و چیزی گیرم نمیآمد.
سرقتهایت چقدر طول میکشید؟
از زمانیکه در آن را باز کنم تا زمانیکه کلا سرقت کنم و کارم تمام شود، ۳۰ ثانیه بیشتر طول نمیکشید.
از هر سرقت چقدر گیرت میآمد؟
بستگی به وسایلی داشت که از درون خودرو پیدا میکردم. مثلا در یک خودرو فقط ضبط معمولی بود، اما در یک خودرو ابزارآلات، لپتاپ و حتی گوشی وجود داشت. خب دیگر آن موقع کلی جشن میگرفتم. چون پول خوبی با فروش آنها به مالخر گیرم میآمد.
رانندگیات حرفهای است؟
بله. من بارها گیر پلیس افتادم، اما حین تعقیبوگریز آنقدر دستفرمانم خوب است که توانستم فرار کنم. از هر صدبار یک بار را گیر افتادهام. دستفرمانم از پلیس هم بهتر است و بهراحتی میتوانم فرار کنم.
چه توصیههایی برای صاحبان خودرو داری که طعمه سرقت نشوند؟
بهترین توصیهای که میتوانم به آنها کنم این است که قفل کلیدی بیندازند. قفل کلید برای ما باز کردنش بسیار سخت است. زمان میبرد و ریسکش بالاست. برای همین به سراغش نمیرویم. چون ممکن است حین باز کردن آن دستگیر شویم. برای همین بهتر است که قفل کلیدی نصب کنند تا گیر سارقها نیفتند.