رابرت اوئن در ۱۷۷۱ به دنیا آمد. او پسر زینساز و آهنفروشی از اهالی ویلز بود که همزمان ریاست اداره پست شهر کوچک تجاری نیوتاون واقع در مانتگامریشر را نیز بر عهده داشت. تحصیلات رسمی اوئن در ۹سالگی پایان گرفت. به روایت خودش در این هنگام به مدت دو سال دستیار معلم دهکده شد! او با اشتیاقی که به خواندن داشت توانست به تنهایی تحصیلاتش را ادامه دهد؛ یکی از نتیجههای مطالعات شخص وی این بود که در ۱۰سالگی هرگونه تعصب مذهبی را کنار گذاشت.
به گزارش دنیای اقتصاد، در همین هنگام، یعنی در ۱۰سالگی، اوئن با این واقعیت روبهرو شد که برای پسرکی جوان و باهوش در ویلز هیچ آینده امیدبخشی وجود ندارد و شهر خود را ترک کرد. اوئن پس از اقامت کوتاهی در لندن با شاگردی در یک پارچهفروشی واقع در لینکلنشر کار خود را آغاز کرد. در حدود ۴سال بعد او برای کاری مشابه، ولی با حقوق بیشتر به منچستر رفت و سه سال دیگر در آنجا کار کرد.
تلاش بعدی اوئن در جهت راه انداختن کسبوکاری از خودش بود او ۱۰۰پوند از برادرش قرض گرفت و با مکانیکی شریک شد، کار آنها ساختن دستگاههای نخریسی جدید برای صنعت نوخاسته پارچهبافی در منچستر بود. وقتی این شرکت به هم خورد، اوئن که مالک چنددستگاه ماشین نخریسی شده بود با استقلال در مقام مدیر یک کارگاه بافندگی کار خود را آغاز کرد. دیری نگذشت که از این تلاش اندک شخصی خود دست کشید و مدیریت کارخانه پارچهبافی بزرگی را بر عهده گرفت. به این ترتیب، اوئن پیش از آنکه ۲۱ساله شود خود را مسوول کارخانهای یافت که ۵۰۰نفر در استخدام آن بودند. اوئن، در مقام مدیر کارخانه فردی بسیار کارآمد و بسیار سازنده بود.
برای مثال، تا آنجا که میدانیم خارج از ایالات متحده آمریکا نخستین کسی بود که پنبه جزایر جنوبی (سی ایلندز) را میریسید و مزایای اصلی استفاده از پنبه دارای الیاف بلند را تشخیص داد. دیری نگذشت که او بهدلیل کیفیت تولیداتش در تجارت مشهور شد.
کمی بعد، اوئن بار دیگر مشتاق بود که در شرکت خودش کار کند. او در دهکده کوچک کنارک، واقع در اسکاتلند کارخانه بزرگ و مجهزی را پیدا کرد که میتوانست شریک و مدیر آن شود. اوئن و شریکهایش کارخانه را از مالک اصلی آن، دیوید دیل، خریدند و در نتیجه اوئن با دختر دیل آشنا شد و ازدواج کرد. اوئن با وجود نوعدوستی پدرزنش در کارخانه ریسندگی نیولنارک با شرایطی روبهرو شد که بر تمام کارخانههای آن دوره حکمفرما بود: کار کودکان امری عادی و فساد و بزهکاری در جریان بود.
دلیل رواج کار کودکان این بود که میتوانستند روی نخستین دستگاه ساده ریسندگی آرکرایت و دیگران کار کنند. بسیاری از این کودکان مستمندانی بودند که در ۵ یا ۶سالگی از گداخانههای ادینبورگ و گلاسکو به نیولنارک منتقل شده بودند تا در محلی که نیروی آب فراوان بود به برپایی کارخانهها کمک کنند؛ بنابراین از ۲۰۰۰نفری که در کارخانه نیولنارک کار میکردند ۵۰۰نفرشان کودک بودند.
دلیل رواج فساد و بزهکاری در کارخانههای ریسندگی این بود که در تشکیلات آن کارخانهها هیچگونه نظم یا اصول اخلاقی واقعی حکمفرما نبود، میخوارگی و تنپروری از تولید میکاست، دزدی رواج داشت و شرایط مخل نظم و موجد فساد فراوان بود. بزرگسالان و کودکان در فقر میزیستند، در برابر پولی ناچیز، ساعتهایی طولانی کار میکردند و پیوسته در مکانهایی کثیف میزیستند.
به آنها که تحصیلات و اهمیتی نداشتند، کمتر از ماشینهایی که روی آنها کاری میکردند، توجه میشد. اوئن که جوانی مصمم و بسیار فعال بود اعتقاد یافت که اصلا درست نیست که موسسهای تحت این شرایط اداره شود. او تصمیم گرفت عیب و نقص کارخانه را برطرف کند تا هم بازدهی آن بیشتر شود و هم اصلاحی اجتماعی صورت گیرد. این برداشت که اصلاح اجتماعی و بازدهی لازم و ملزوم یکدیگرند، در تمام کارهای او احساس میشود.
نخست، اوئن اصرار داشت که کودکان تحصیل کنند. البته از نظر قانونی این کار ضرورتی نداشت تقریبا تا دهه۱۸۵۰، در هیچجای دنیا، تحصیلات اجباری نبود. اوئن نه تنها بر آموزش کودکان پا میفشرد، بلکه روشهایی جدید و پیشرفته برای آموزش آنان ابداع کرد، چون زنان زیادی در کارخانهها کار میکردند که فرزندانشان کمتر از ۵ سال داشتند برای این نونهالان مدرسهای بنیاد نهاد. این یکی از نخستین کودکستانها در دنیا بود.
افزون بر این او برای تمام کارگرانش، مسکن، غذا و پوشاک بهتری فراهم آورد و صندوق بهداشت را بنیاد نهاد و به یاری مهارتی که در اداره کارگران داشت ریشههای میخوارگی، دزدی و فحشا را از میان برد. اوئن به ادعای خودش پس از شانزدهسال مداومت در این کارها دگرگونی کاملی در حال و هوای کلی دهکده ایجاد کرد. در نتیجه این دگرگونیها، نیولنارک نه تنها یکی از سودآورترین و مولدترین کارخانهها در دنیا بلکه نوعی آرمانشهر مدرن به شمار آمد. تقریبا تمام انساندوستان آن دوره از آن بازدید کردند. حتی نظر دوکهای خانواده سلطنتی و روسیه به آن جلب شد.
آنها ملاحظه کردند که به کودکان توجه میشود (گرچه آنها مثل همیشه سخت کار میکردند و هیچکس از نیروی کار آنها بی نیاز نبود) و این با وضع کارخانههای دیگر تفاوت دارد. آنها دیدند که همه تمیزند و کارگران مست نیستند. تمام اینها بسیار شگفتآور بود؛ زیرا کارخانههای اسکاتلندی که از مرکز تمدن دور افتاده بودند از کارخانههای منچستر عقبماندهتر بودند. با وجود موفقیت کارخانه نیولنارک، شریکهای اوئن به او یادآوری کردند که پول زیادی صرف مراقبت از کارگران میشود.
گرچه اوئن معتقد بود که اگر آنها این پول را خرج نکنند کارخانه به این خوبی کار نمیکند، شریکهای او یکسره غر میزدند که پول خرج شده، پول از دست رفته است. سرانجام، اوئن از این وضع به تنگ آمد و در ۱۸۰۹ تصمیم گرفت سهم شریکهایش را بخرد. متاسفانه، شریکهای جدید اوئن (اوئن نتوانست به تنهایی وجه لازم را فراهم آورد) از نظر اشکالتراشی خیلی بدتر از شریکهای پیشین او بودند.
اوئن که در این زمان نخستین سالهای دهه چهل زندگیاش را میگذراند، بار دیگر با لزوم خرید سهام شریکهایش روبهرو شد و با کسانی، چون جرمی بنتم و ویلیام آلن، کویکر معروف شریک شد. او به شریکهای جدیدش پیشنهاد کرد که انتظار بیش از ۵درصد سود از سرمایهشان نداشته باشند و هر مقدار سود بیشتر از آن از راه خدمات جمعی، صرف کمک به کارگران شود. بار دیگر کارخانه نیولنارک به کارخانهای نمونه و از نظر مالی سودآور بدل شد.
در ۱۸۱۳، همان سال تشکیل شرکت جدید، اوئن تنها کتاب به راستی موفقیتآمیز خود را با نام دیدگاهی نو درباره جامعه منتشر کرد. او معتقد بود که شخصیت بشر در اوان کودکی شکل میگیرد و کاملا تحت تاثیر محیط است. تمام کار بعدی او بر این پایه استوار بود. این مطلب به شکل یک اصل، در صفحه نخستین «دیدگاهی نو» با عبارات زیر مطرح شده است:
«با به کار گرفتن ابزارها و شیوههایی که تا حدود زیادی در کنترل کسانی است که بر کشورها حکومت میکنند یا به آسانی در اختیار آنان قرار میگیرند، میتوانیم هرگونه شخصیتی را از بهترین تا بدترین از نادانترین تا آگاهترین، در یک اجتماع یا حتی در تمام دنیا بهوجود آوریم.» اوئن از این برداشت دو نتیجه منطقی گرفت و آنها را موضوع اصلی کتاب خود قرار داد. نخستین نتیجه این بود که مجازات کسانی که جرمی مرتکب میشوند یا بهطور کلی ستایش یا نکوهش کارهایی که مردم در زندگیشان انجام دهند، سودی ندارد.
این موضوع نیز مانند مکتب فایدهگرایی بنتم، دیدگاهی نو نبود؛ ولی اوئن کاری کرد که این نظریه اهمیت بسیاری پیدا کند. برای مثال، نظریه جدید مربوط به بزهکاری جوانان، در اصل همان است که اوئن در ۱۸۱۳ عرضه داشت؛ اینکه دلیل رفتار کودک جامعهستیز این است که او سختیهای بسیار، تشویشهای احساسی مهم و مانند آنها را تاب آورده است.
همین دیدگاه بود که سبب شد قوانین حقوقی سده هجدهم مبنی بر اینکه بزهکار در هر سنی که باشد در اصل گناهکار است و باید بهشدت و بیرحمانه مجازات شود تا مایه عبرت دیگران قرار گیرد رفتهرفته منسوخ شوند. نتیجهگیری دوم اوئن این بود که برای پیشگیری از ارتکاب جرم باید در اوان کودکی از افراد مراقبت شود؛ بهگونهایکه زندگی خوبی داشته باشند؛ بنابراین جامعه در قبال خود و افراد عهدهدار مسوولیت آموزش و فراهم آوردن شرایط مناسب زندگی برای همه است. درسهای اوئن درباره شکلگیری شخصیت آدمی «روشن کرد که میتوانیم به آسانی بخش اعظم بدبختی بشر را از بین ببریم و نابود کنیم و با دقتی ریاضی میتوانیم او را در شرایطی قرار دهیم که رفتهرفته بر خوشبختیاش افزوده شود.»
اوئن، بر پایه این پیشنهادها نه تنها آرزو داشت کارخانه خودش الگو شود، بلکه میخواست کارخانههای دیگر را نیز اصلاح کندو ذهن او پیوسته از جزء به کل میرفت و از این نظر او با اندیشمندان سوسیالیست سده نوزدهم کاملا تفاوت داشت.
او به شکل انتزاعی اظهار نمیکرد که برای اصلاح وضع ناگوار جامعهای که در آن کودکان کثیف و تحصیلنکرده هستند، باید قوانینی به وجود آید، بلکه او در عمل نشان داد که اوضاع قابل اصلاح است. پس از آن بود که او اصلاح کارخانهها و سپس اصلاح اجتماعی را بهطور کلی درخواست کرد. نگرش او نمونه بارز نگرش ذهنی منحصربهفرد و شاید ناگزیر باشیم بگوییم عملی و منطقی بود؛ بنابراین اوئن کمی پس از انتشار کتابش برای اصلاح کارخانهها فعالیت کرد.
هیچچیز بهتر از لایحهای که اوئن میخواست پارلمان تصویب کند وضع نظام مسلط بر کارخانههای انگلستان و در واقع سراسر جهان را در این دوره نشان نمیدهد. این لایحه که پیل آن را مطرح کرد سه شرط داشت. شرط نخست این بود که هیچ کودکی پیش از ۱۰سالگی (اوئن در اصل ۱۲سالگی را پیشنهاد کرده بود) نباید در کارخانهای کار کند. شرط دوم این بود که هیچ کودکی پیش از هجدهسالگی نباید به کار شبانه (از ۹ بعد از ظهر تا پنج صبح) گمارده شود و شرط سوم این بود که هیچ کودکی نباید پیش از هجدهسالگی بیش از ۵/ ۱۰ساعت در روز کار کند خود این شرطها بیانگر شرایط کاری آن دورهاند.
در هر حال، طرح پیشنهادی اوئن افراطی به شمار آمد و به هنگام تصویب این لایحه آن را جرح و تعدیل کردند؛ بنابراین گرچه نخستین قانون کارخانهها -قانون ۱۸۱۹- مدیون ابتکار اوئن بود، وی آن قانون را نپذیرفت و اهانتی به درخواست خود قلمداد کرد حتی همین قانون تعدیلشده ۱۸۱۹ نیز بیاثر بود؛ زیرا هیچ تشکیلاتی برای نظارت بهوجود نیامد تا اجرای شرطهای این قانون را تضمین کند.
متاسفانه، درگیری اوئن در آشوبهای مربوط به اصلاح کارخانهها همزمان شد با شکست نهایی ناپلئون. با پایان گرفتن منازعه اروپا، ویژگیهای دوره پس از جنگ که مثل بسیاری جاهای دیگر عبارت بود از سپاهیان ازهمپاشیده، بیکاری، فقر و بدبختی شدید رخ نمود. در انگلستان، این مساله بسیار حاد بود؛ زیرا ماشینآلاتی را که تا آن زمان فقط برای ریسندگی بهکار میگرفتند، از آن پس برای بافندگی نیز بهکار گرفتند.
نتیجه، بیکاری و گرسنگی کسانی بود که در کارگاههای دستی بافندگی کار میکردند. این واقعیت که در ۱۸۱۴ قیمت پرداختشده برای یک قطعه چلوار دستباف ۶ شلینگ و ۶ پنس و در ۱۸۲۹ یک شلینگ و دو پنس بود، به خوبی این نکته را بازمینماید. پارلمان انگلستان در پی راهحلی بود و از رابرت اوئن خواست برنامهای ارائه دهد. پیشنهادهای او نشان میدهند که او از اصلاحگری که تنها به کارخانهها توجه داشت به اصلاحگری اجتماعی بدل شد. تجزیه و تحلیل او در طرحی که به «کمیته ویژه دستگیری از کارگران مستمند کارخانهها» تسلیم کرد کاملا ساده بود.
او میگفت دلیل مستقیم این فقر کاهش ارزش کار بشر است. آغاز استفاده کلی از ماشین در صنعت اروپا و آمریکا موجبات آن کاهش را فراهم آورده است. درنتیجه در پایان جنگهای ناپلئونی، بریتانیای کبیر قدرت جدیدی را در اختیار داشت که بیش از نیروی کار صدها میلیون از کوشاترین افراد بشر بود پس از پایان جنگ طولی نکشید که ثابت شد نیروی کار ماشین بسیار ارزانتر از کار افراد بشر است. اوئن اشاره کرده است که خاتمه دادن به نیروی کار بشر بهدلیل کاهش قدرت خرید جریان رو به افولی را که ما اکنون دوره کساد اقتصادی مینامیم، وخیمتر کرده است.
پیشنهاد اوئن این نبود که ماشینآلات از میان برداشته شود. او راهحل گروههای ضد ماشینآلات را کاملا رد میکرد: «جلوگیری از قدرت مکانیکی ممکن است؛ ولی این کار نشانه قطعی وحشیگری کسانی است که به این کار دست بزنند.» او اصرار داشت که راهحل این مساله سر و سامان بخشیدن به شیوه استفاده از نیروهای تولیدی جدید است نه ویران کردن آنها. باید برای انسانها و ماشینها راهی پیدا شود که برای تمام انسانها سودآور باشد؛ بنابراین اوئن پیشنهاد تاسیس دهکدههای تعاونی را داد.
او پیشنهاد کرد که مجتمعهایی با جمعیتی حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰نفر تشکیل شود. هر یک از ساکنان این مجتمعها در زمینی با مساحتی مساوی با دیگری زندگی کند (یعنی تراکمی در حدود یک نفر در هر جریب) دهکدهها به شکل موازی قرار گیرند؛ بسیاری از فعالیتها مثل آشپزی و غذا خوردن به شکل جمعی باشد و برای کارهای کشاورزی زمین کافی و برای کارهای ماشینی و صنعتی کارخانههای کافی در نظر گرفته شود.
او که دهکده مورد نظرش را واحد مستقلی میشمرد که میتوانست اغلب محصولات مورد نیازش را تولید کند، معتقد بود که برای تشکیل مجتمعی خودکفا افرادی معدود، در حدود ۱۵۰۰نفر کافی است. این دیدگاه نسبت به جامعه نکته جدیدی را مطرح میکند.
لازمه آن نگرشی بسیار متفاوت با نگرش اغلب آرمانشهرهاست؛ زیرا پیوسته این نکته به ذهن خطور میکند که قرار است این مجتمع واحدی اقتصادی باشد که میتواند به حیاتش ادامه دهد. به گفته اوئن، پس در سر و سامان دادن به این تشکیلات نخستین هدف عالم اقتصاد سیاسی باید توجه به این نکته باشد که تعداد افرادی که باید برای تشکیل هسته مرکزی یا بخشی از این جامعه به هم بپیوندند به چند نفر باید محدود شود.
تمام جریان بعدی کار او به تصمیمگیری درباره این نکته بستگی دارد که یکی از دشوارترین مسالهها در علم اقتصاد سیاسی است. این موضوع بر شخصیت بعدی افراد بهشدت اثر میگذارد و در جریان کلی کارهای بشر موثر است. درواقع این نکته سنگ زیربنای تمام ساختار جامعه بشری است.
پیش از اوئن دیگران هم این پرسش را مطرح کرده بودند که مناسبترین اندازه یک اجتماع کدام است، افلاطون و ارسطو درباره اندازه «مناسب» دولت شهر بحث کرده بودند و روسو بر کوچکی دولت جمهوری اصرار ورزیده بود؛ ولی تمام این بحثها در اصل پیرامون مساله اندازه مناسب اجتماع در حدی بود که عملکرد سیاسی آن ممکن باشد؛ ولی اوئن به عملکرد اقتصادی اجتماع توجه داشت.
او اصرار داشت که اندازه هسته مرکزی جامعه از نقطه نظر تولید کالاها و خدمات اهمیت دارد و عالم اقتصاد سیاسی در تعیین اندازه اجتماع باید به این اصل توجه داشته باشد که به سود تمام افراد است که بیشترین مقدار تولید ذاتا با ارزش با کمترین هزینه از نظر نیروی کار و به شکلی که بیشترین سود را برای تولیدکنندگان جامعه دربرداشته باشد، بهوجود آید.» پس این مساله برای اوئن مطرح بود حداقل چه تعدادی از افراد میتوانند احتیاجات اولیه و ناز و نعمتهای هر اجتماع را برآورند؟
بیایید مثال بعیدی را در نظر بگیریم. اگر بنا باشد اجتماع مورد نظر ما از شطرنجبازان تشکیل شود، باید آن اجتماع آنقدر بزرگ باشد که دستکم یک سازنده لوازم شطرنج را دربرگیرد، خلاصه آنچه سرانجام اندازه اجتماع را تعیین میکند، مقدار کاری است که برای رفع جنبیترین کالاهای تجملی آن اجتماع لازم است؛ کاری که مردم از همه کمتر به آن توجه دارند. این واقعیت که تعداد کارگران کارخانه نیولنارک حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰نفر بود بر تعیین این رقم اثر گذاشته است؛ اوئن در آرمانشهر پیشنهادی خود بر روش جدید برنامهریزی اقتصادی تاکید ورزید.