علی ربیعی در روزنامه اعتماد نوشت: سهشنبه در دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه، داور پایاننامهای در خصوص «استیگمای رسانهای کارتن خوابها» بودم. با متصاعد شدن یک بوی نامطبوع در سالن دفاع، جلسه برای لحظاتی مختل شد، تا اینکه از آبدارخانه خبر رسید که فن تهویه هوا دچار اشکال شده است. این وضعیت نمونهای از شرایط روانی-اجتماعی جامعه در این روزهاست. پیرامون مساله مسمومیت دانشآموزان در مدارس، چند نکته قابل تامل است: این پدیده نشانگر وجود نوعی ناامنی روانی تسری یافته مزمن در جامعه است.
پیش از این نیز شواهد زیادی از احساس ناامنی در جامعه وجود داشته است. پژوهشهای صورت گرفته در قالب چند پایاننامه نیز نشان میدهد که احساس عدم امنیت -به دلایل متعدد - در مواقعی به مراتب بیش از شاخصهای قابل اندازهگیری امنیت بوده است.
تداوم این وضعیت در درازمدت، منجر به به هم خوردن تعادل روانی جامعه و آسیبپذیر شدن و کاهش مقاومت ذهنی نسبت به هر پدیدهای (درست یا غلط) شده است. این روزها گزاره و جملهای را بسیار میشنویم که فارغ از جنسیت، قومیت و تفاوت نسلی بیان میشود؛ «حال ما خوب نیست!» بیان متعدد گزاره «حال من خوب نیست» نشاندهنده احساس جمعی ناخوشایند در جامعه است.
بخشی از این نگرش بیتردید حاصل احساس ناامنی مزمن شده در جامعه است. این ناامنیها ناشی از پیشبینیناپذیر بودن شرایط اقتصادی، تصور «امروز بهتر از فردا»، واهمه از کنترلهای اجتماعی، عدم امنیت شغلی و مواردی از این قبیل است. شواهد رخ داده در جهان نشان میدهد مسیری که نظامهای هوشمند اتخاذ میکنند، این است؛ باوقوع هر پدیدهای بلافاصله در قالب کمیتههای اطمینانبخش، از کمک روانشناسان فردی و اجتماعی و همچنین جامعهشناسان و کارشناسان رسانه برای سیاستگذاری درست بهره میبرند.
ضروری بود تا در این مورد مسوولان و رسانه ملی با تشکیل میزگردهایی با حضور متخصصان مرتبط با دامنه اتفاق، از متخصصان عفونی و سمشناس گرفته تا جامعهشناس، روانشناس و حتی کارشناس امنیتی و متخصص در امور قضا و جزا، مشارکت داده شوند. هم جدیت سیستم برای فهم مساله و هم جدیت در برخورد با متخلفان از همان ساعات اولیه نشان داده شود.
فقدان چنین واکنشی در روزهای اول و در مواجهه با حادثه مهسا امینی و چابهار بحرانساز شد. به نظر میرسد چنین وضعیتی ناشی از دو امر؛ فقدان آمادگی ساختاری و دانشی و نیز تردید در موضعگیری به علل موهوم-که به سندروم عدم پاسخگویی تبدیل شده- باشد. تبیین دقیقتر این نارسایی نشانگر این است که:
۱- متاسفانه نظام اطلاعرسانی رسمی با عملکرد غیرپاسخگو در موارد متعدد و بهطور متمادی باعث بیاعتمادی، عدم خوانش همراهانه و پذیرش پیامهای رسمی توسط جامعه شده است. اتفاقا کوچ مرجعیت رسانهای نیز ناشی از این عدم پذیرش رخ داده است، به گونهای که تمامیت ذهنی جامعه که ارزش آن کمتر از تمامیت ارضی جامعه نیست، به راحتی میتواند از سوی هر جریانی نفوذپذیر شود.
متاسفانه به علت ادراک نادرست از مفهوم امنیت، در مقابل پدیده مهم «بیاعتمادسازی» نه تنها هیچ برنامه مشخص امنیتساز وجود نداشته، بلکه با تداوم روشهای اشتباه گذشته، خود زمینه ساز نفوذ بدخواهان را فراهم میسازند.
۲- بخشی از بیاعتمادی به اظهارات مقامات رسمی به دلایل نقصان نظام اطلاعرسانی، بیان اظهارات متناقض، غیرشفاف با تاخیر بسیار و گاها همراه با کتمان حقایق به وجود آمده است. کافی است نگاهی کنید به اخبار و روند خبری چند ماه اخیر، از مذاکرات برجام گرفته تا سیاستهای اقتصادی، ماجرای مهسا امینی و این بار بحث مسمومیت. در این میان اظهارات اخیر رهبری و جنایت بزرگ و غیرقابل اغماض خواندن این ماجرا حایز اهمیت بود و تعجببرانگیز اینکه چرا پیش از این، مقامات دیگر با مواضعی شبیه به بیانات ایشان، اقدام به کاهش نگرانی جامعه و دور کردن اتهام نکردند.
۳- عدم برخورد با پدیدههای مشابه مثل اسیدپاشیهای اصفهان، حمله به دوچرخهسواران دختر، به هم زدن غیرقانونی رویدادهای -حتی مجاز فرهنگی- حمله به برخی سفارتخانهها و... روشن نشدن فرجام این پروندهها، در مجموع سبب به وجود آمدن قضاوت عمومی و بیباوری نسبت به ساختارهای رسمی شده است.
۴- به نظر میرسد که سیستم ناتوان از تصمیمگیری و واکنش به موقع شده است. این وضعیت از یک سو حکایت از ناتوانی سیستمی دارد که در یک جامعه ناآرام ذهنی و معترض عاجز از واکنش مینمایاند و این عجز به انباشت ابهامات مدام دامن زده است. از سوی دیگر خارجیها سعی کردهاند به طرزی زیرکانه و سریع بر این اتفاق موجسواری کنند و با استفاده از واژههایی نظیر حمله شیمیایی به دختران یا ساختن عکسهایی همسان با سریال چرنوبیل، پروژه مسموم کردن افکار عمومی را سوار بر مسمومیت دانشآموزان پیش برند.
در این مورد تشکیل کمیتههای تخصصی با اعضای ترکیبی مورد اشاره در فوق و ایجاد زمینه نظارت و پیگیری مطبوعات و رسانههای آزاد -برخورد با خبرنگار رسانهای در قم بدترین اقدام ناشیانه و منفی در این روند قلمداد میشود- میتواند علاوه بر افزایش احساس امنیت از نظام شبههزدایی کرده و هم الگویی برای موارد مشابه باشد.
هرچند من اطلاع دقیقی از ماجرای مسمومیتها ندارم، اما بنا بر تجربه و دریافت دادههای متفرقه، حجم و اندازه گزارشات و نگرانیها بیش از واقعیت احتمالی صورت گرفته بوده که ناشی از هراس عمومی و بیاعتمادی گسترده است.
این موضوع با پیگیریهای مداوم، اطلاعرسانیهای به موقع و صحیح و دخیل کردن رسانههای مستقل و منتقد برای بحث و گفتگو و از همه مهمتر بیان بیکم و کاست واقعیت هر چه که بوده است، میتواند دستاوردی برای افزایش اعتماد عمومی را به همراه داشته باشد.