bato-adv
bato-adv
علیرضا رییسیان به نامه فریدون جیرانی پاسخ داد

گمشده ما و پوراحمد و دیگران

گمشده ما و پوراحمد و دیگران

گمشده امروز ما و همین‌طور پوراحمد و دیگران این است که نه‌تنها حق انتخاب آزاد از ما سلب شده، بلکه فشار برای حذف ما سال‌هاست که آغاز شده و اکنون به اوج خود رسیده و همچنین به دلیل رابطه هنرمند و مردم، چه در تعریف هنر متعهد و چه هنر مردمی و گسترده، هر اثر هنری بدون واکنش مردم فاقد اعتبار است.

تاریخ انتشار: ۰۸:۳۶ - ۳۰ فروردين ۱۴۰۲

روز چهارشنبه ۱۶ فروردین مطلبی با عنوان «دوستی فرانسوی» و عنوان فرعی «نامه تاریخی از دل یک اتفاق به یک دوست» به قلم فریدون جیرانی، فیلمساز و فیلمنامه‌نویس خطاب به علیرضا رییسیان، دیگر فیلمساز و فیلمنامه‌نویس سینمای ایران در «اعتماد» منتشر شد.

به گزارش اعتماد، آنچه در ادامه می‎آید، متن پاسخ رییسیان به نامه جیرانی است.

به جای مقدمه

فریدون عزیز! زمانی گذشت تا دیالوگ قلمی ما از سر گرفته شود و در این فاصله جشنواره بی‌رونقی از تولیدات اکثرا دولتی برگزار شد وسپس تقدیر از خود! و پس از آن، رسیدن سال نو و ناگهان پایان تلخی برای پوراحمد دوست‌داشتنی.

در مورد کیومرث و انتخابش که چه شکلی از تصمیم را تداعی می‎کند، یادداشتی نوشتم که چاپ شد، اما اینجا با تو فریدون عزیز و همکاران و مخاطبین می‌گویم که به نظر من و از پنجره فرهنگ وقتی به دشت خاموش روبه‌رو نگاه کنیم، در هر حال تمام آنچه امروز می‌گذرد و از دید طرفداران و مسوولان نظام ممکن است، سیاسی تلقی شود اتفاقا تمام و کمال، فرهنگی است که تاثیرش بر سیاست، این‎گونه تلقی می‎شود.

فریدون عزیز؛ هستند کسانی که بحران‌های موجود را حاصل عدم درک واقعیت‌ها از موقعیت فرهنگی جامعه دانسته و معتقدند چالش اصلی امروز همین بحران فرهنگی است که مظاهر عینی آن در انتخاب پوشش و رفتار و اعتراضات ناشی از آن که مربوط به عدم آزادی در انتخاب است، ناشی می‌شود و هنگامی‌‎ که آزادی افراد به اجبار محدود شود، اعتراضات نسل جدید که از تکرار گذشته و دستورات خسته شدند، علنی و آشکار می‌شود و بیشترین نیروی معترض آن‌ها نیز جوانان هستند در مدرسه و دانشگاه و خیابان.

به نظر عده‌ای از روشنفکران، مجموعه موجود حاصل تمایل (نوگرایی مدنی) جوانان در برابر خواست ایستادگی بر تکرار گذشته (مخالفت با مدنیت) است!

بدون شک آزادی جمعی و فردی انسان‌ها قبل از اینکه عارضه سیاسی تلقی شود، حتما از امور اصلی ذات بشری است که الزاما به فرهنگ برمی‌گردد. به خصوص آنجا که آخرین تعاریف مربوط به پرسش از چیستی فرهنگ اینچنین است که مفهوم انسان، مساوی فرهنگ است. یعنی انسان و فرهنگ یا تعریفی برابر دارند یا خیر! بنابراین هر جامعه پیشرفته انسانی لزوما فرهنگی است و در جوامع فرهنگی انسان آزاد و مختار است و می‌بینیم که قبل از اینکه سیاستگری به معنای حکمرانی جدید اجرا و فراگیر شود و تا امروز هم ادامه یابد، تقریبا تمام فلاسفه و متفکرین و عرفا و هنرمندان در باب آزادی انسان صحبت کرده و آثار مهمی را پدید آورده‌اند!

قصدم از این مقدمه کمی طولانی این است که فریدون جان، گمشده امروز ما و همین‌طور پوراحمد و دیگران این است که نه‌تن‌ها حق انتخاب آزاد از ما سلب شده، بلکه فشار برای حذف ما سال‌هاست که آغاز شده و اکنون به اوج خود رسیده و همچنین به دلیل رابطه هنرمند و مردم، چه در تعریف هنر متعهد و چه هنر مردمی و گسترده، هر اثر هنری بدون واکنش مردم فاقد اعتبار است و من شخصا این تعبیر ملاصدرا را می‌پسندم که هنر واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که با مخاطب کامل شود!

به هر حال آنچه اخیرا مشاهده می‌کنیم، این است که دولتیان سرشان به اقتصاد و صنعت و پول و دیپلماسی گرم است و یکسره از حال مردم و ما غافل شده‌اند؛ همچنین امکان گفتگو هم با مدیران مسدود شده و شاید ضعیف‌ترین دولت تاکنون، همین باشد که هست و متاسفانه در میان ایشان هم ضعیف‌ترین مدیریت مربوط به فرهنگ و هنر و آموزش‌وپرورش و علوم و میراث تمدنی و ورزش و خلاصه حال مردم و فهمیدگان است!

در خاتمه شاید همان که علت انتخاب پوراحمد شد مطلوب ما نباشد ولی قطعا رنج او در ما نیز وجود داشته و به شرایط فرهنگی موجود معترض هستیم و نهایتا هر کدام از ما به شکلی آن را به نمایش می‌گذاریم و نمی‌توان تمام کنشگران هنرمند را متهم و محکوم ساخت؛ چراکه علت این امر در جای دیگری است که ریشه فرهنگی دارد؛ کات.

متن:

ابتدا باید بنویسم که با تو هم‌جهت هستم. فریدون که قصد ما در این مراوده، خاطره‌بازی و به رخ کشیدن مفروضات گذشته نیست، بلکه امیدواریم از این راه طی شده و نقد آن بشود مسیر فعلی را بهتر طی کرد و اندیشه را جایگزین سانتیمانتالیزم سینمایی کنیم و نقد وضع موجود را با دلایل روشن و تاریخی انجام دهیم.

بدون شک همان‌طوری که از قول عباس کاظمی (جامعه‌شناس) نوشتی و دیگران هم نظراتی شبیه به این دارند که مفاهیم طبقات اجتماعی در دوران پس از فروپاشی شوروی خصوصا و جهان تحت سیطره تکنولوژی به کلی متفاوت از قرن گذشته است و نسبت میان شهرنشینی و تحصیلات، همچنین رشد حقوق فردی و اجتماعی عامل اصلی تعیین طبقه اجتماعی است و فقط میزان درآمد و مصرف، کفایت لازم را نمی‌کند؛ همان‌طوری که بقیه مفاهیم امروزی در این عرصه متفاوت از گذشته است و شاید اصلی‌ترین عامل اعتراضات اخیر همین پیشرفت علم و رسیدن به آگاهی در نسل‌های پس از ماست که آن‌ها را شبیه ما که بیشتر رمانتیک و ایده‌آلیست بودیم تا منتقد و پرسشگر نمی‌کند. در اسفند ۷۵ اولین بیانیه ۱۶نفر از سینماگران در تایید حمایت از وزیر ارشاد اسبق و نامزد انتخاب ریاست‌جمهوری منتشر شد.

خود این حرکت جالب بود، نه؟ سینماگران، حامی وزیر ارشاد که قبلا سیاستمدار نبود و بیشتر فرهنگی بود، خصوصا بعد از دوره دوم هاشمی و آمدن میرسلیم و آغاز [..]فرهنگی! پس از این بیانیه بود که معاونان میرسلیم گفتند که تمام عید ۷۶ را آماده‌باش بودند! دقت کن فریدون عزیز، آماده‌باش آن هم در وزارت فرهنگ و برای مقابله با تعداد اندکی از فیلمسازان! و پس از آن بود که موج هنرمندان برای اولین‌بار پس از پیروزی انقلاب با دلایل فرهنگی وارد بازی‌های سیاسی رایج شدند.

پیروزی بزرگ و غیرمنتظره خاتمی ناشی از همان جابه‌جایی طبقات و رفتار‌های مدنی در مقابل بسته بودن و اعمال فشار قشر سنتی بود که نامزدی تندروتر از هاشمی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی را حمایت می‌کردند و باز برای اولین‌بار گروهی از مدیران و هنرمندان دوره خاتمی تصمیم به مشاوره تبلیغاتی و ساخت مستند‌ها و کلیپ‌های خاتمی را به عهده گرفتند که نفر اول هنرمندان، مرحوم سیف‌الله داد بود که پس از موفقیت دوم خرداد، شرح ماجرا را در مصاحبه با مجله فیلم آن روز! گفت و با آمدن سیف‌الله به معاونت سینمایی آغاز دوران جدید اتفاق افتاد که متاسفانه با رفتن مهاجرانی که بیشتر سیاست‌باز بود تا فرهنگی و آمدن وزیر بعدی که شخصی خنثی و بی‌خطر بود، تغییرات شروع شد که منجر به استعفای داد عزیز شد و اصلاح فرهنگی مورد توقع ما و مردم نیمه‌کاره ماند.

همان‌طوری که در بقیه موارد هم همین اتفاق افتاد و حاصل آن سرخوردگی و انفعال مردمی شد که حامی اصلاحات بودند! و متاسفانه ادامه این سرخوردگی منجر به آمدن کاراکتری ویژه شد که هیچ نسبت فرهنگی با روح جمعی مردم نداشت.

سینما هم از این توفان بی‌نصیب نماند! برگردیم به عقب و آنچه بر فیلم درخشان «طعم گیلاس» رفت در همین ایام انتخابات ۷۶. مثال خوبی برای درک موقعیت هنرمندی جهانی و بسیار بالاتر از بقیه که به قول آیدین آغداشلو، کیارستمی پادشاه هنرمندان ایران در جهان بود!

تا قبل از «طعم گیلاس» تمام فیلم‌های کیارستمی با حمایت مدیر وقت کانون پرورش فکری آن زمان (آقای زرین) ساخته شد و «طعم گیلاس» اولین فیلم به تهیه‌کنندگی کیارستمی بود که من و دیگران سعی کردیم به دلیل عدم شناخت بروکراسی ارشاد، خیلی درگیر موانع موجود نشود. فیلمی که به غلط از طرف مدیران به تبلیغ برای خودکشی تعبیر شد؛ در حالی که تمام فیلم در ستایش زندگی بود!

به دلیل طولانی شدن تصمیم کیارستمی برای پایان فیلم که حتی فیلمبرداری آن چه در انتهاست چندی بعد گرفته شد؛ آن هم با شکوفه‌های مصنوعی و فیلمبرداری دیگر و سکانسی متفاوت که باعث شد نسخه ۳۵ فیلم دیر آماده شود و پس از دیدن مهندس ضرغامی در سالن مخصوص طبقه دوم ارشاد به همراه برخی همکاران‌شان، یکی از مشاوران قدرتمند ایشان در راهرو با صدای بلند اعلام کرد: «مگر از روی جسد من رد بشین تا فیلم به کن ارسال بشه!» و یادآوری می‌کنم آن روز‌ها کپی ۳۵ باید سیم و سرب می‌شد تا فرودگاه اجازه ارسال دهد.

زمان به سرعت می‌گذشت و فیلم قرار بود در فرانسه زیرنویس شود و آن‌طوری که کیارستمی قبلا به من گفت، فیلم «زیر درختان زیتون» قبلا در یک قدمی نخل طلا قرار داشت و محل نشستن ایشان در سالن مراسم هم این را تایید می‌کند و همین امر طبق روال کن با فیلمسازان بزرگ موید این است که شانس «طعم گیلاس» بسیار زیاد بود.

طوری که سفیر فرانسه در ایران پیشنهاد ارسال با پست دیپلماتیک از طریق سفارت را داد که کیارستمی قبول نکرد و بالاخره سراغ همسایه دوران جوانی خود که آن موقع سال‌ها بود، وزیر خارجه بود، رفت و دکتر ولایتی هم مشکل را حل کرد و فیلم و کیارستمی در حالی که فستیوال آغاز شده بود به پاریس رسیدند و به سرعت فیلم زیرنویس شد و بزرگ‌ترین جایزه هنری سینمای جهان را دریافت کرد.

قرینه عجیبی است میان بدیعی روشنفکر که در فکر خودکشی است نه انجام آن در آن زمان و داستان غیرمنتظره و عجیب پوراحمد فیلمساز در این زمان! خاطرت هست همان‌طوری که نوشتی ماجرای این موفقیت بزرگ چگونه تحت تاثیر یک رسم رایج غربی‌ها در موقع تبریک و سپاس تبدیل به تراژدی شد و البته شیطنت یکی از مدیران آن ‎موقع فارابی که در کن حضور داشت برای خوش‌خدمتی.

ماجرای بوسه کاترین را وصل کرد به ایام عزاداری ماه مبارک و به جای توجیه یک لحظه غیرارادی میان ۲ شخص بزرگ سینمای دنیا، این افتخار را درگیر حاشیه مهم‌تر از متن کرد. هنگامی که کیارستمی زنگ زد که فردا برمی‌گردد، با آنچه در اینجا می‌گذشت و اعلام نظر تند نیرو‌های همیشه آماده، من با مخملباف تماس گرفتم و محسن هم در زمانی کوتاه و از طریق فائزه هاشمی که در ارتباط بودند، طرح موضوع کرد و ایشان هم به طریقی موضوع را حل کرد و ترتیبی داد که کیارستمی از پاویون دولت خارج شود. هر چند که بعدا کیارستمی گفت مامور فرودگاه برخورد خوبی در هنگام ورود نداشته است! به بهمن هم زنگ زدم و با ماشین رفت و پدر را بی‌هیاهو به خانه رساند که جای امن باشد.

پایان «طعم گیلاس» این شد که چند روز بعد گروهی از همکاران برای دیدار و تبریک به خانه آجری بن‌بست ندا رفتند و یکی از آن جمع به کیارستمی پیشنهاد عجیبی در مورد بوس کاترین داد که همه را شگفت‌زده کرد و کیارستمی را عصبانی‌تر.

خاتمه: امیدوارم در فرصت بعدی به دهه ۶۰ بپردازیم و سینمای مهم آن روزها. فعلا خدانگهدار فریدون عزیز.

گمشده امروز ما و همین‌طور پوراحمد و دیگران این است که نه‌تنها حق انتخاب آزاد از ما سلب شده، بلکه فشار برای حذف ما سال‌هاست که آغاز شده و اکنون به اوج خود رسیده و همچنین به دلیل رابطه هنرمند و مردم، چه در تعریف هنر متعهد و چه هنر مردمی و گسترده، هر اثر هنری بدون واکنش مردم فاقد اعتبار است و من شخصا این تعبیر ملاصدرا را می‌پسندم که هنر واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که با مخاطب کامل شود!

[در ماجرای بعد از نخل طلای «طعم گیلاس»]هنگامی که کیارستمی زنگ زد که فردا برمی‌گردد، با آنچه در اینجا می‌گذشت و اعلام نظر تند نیرو‌های همیشه آماده، من با مخملباف تماس گرفتم و محسن هم در زمانی کوتاه و از طریق فائزه هاشمی که در ارتباط بودند، طرح موضوع کرد و ایشان هم به طریقی موضوع را حل کرد و ترتیبی داد که کیارستمی از پاویون دولت خارج شود. هر چند که بعدا کیارستمی گفت مامور فرودگاه برخورد خوبی در هنگام ورود نداشته است! به بهمن هم زنگ زدم و با ماشین رفت و پدر را بی‌هیاهو به خانه رساند که جای امن باشد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv