هرج و مرج خیابانیِ گروهک تروریستی منافقین در روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که در اعتراض به عزل بنیصدر از فرماندهی کل نیروهای مسلح و در اعتراض و مخالفت با رای مجلس به عدم کفایت سیاسی او انجام شد، موجب دمیدن در آتش اختلافات سیاسی و دامن زدن به ناآرامیهای ماههای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شدت گرفتن موجِ ترور مردم عامی و چهرهها و شخصیتهای تاثیرگذار انقلاب شد.
یک روز قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به دست گروهک تروریستی منافقین در چهارراه سرچشمه تهران و شش روز بعد از شهادت دکتر مصطفی چمران به دست بعثیهای عراقی در جبهههای جنوب، ترور آیتالله سیدعلی خامنهای به دست گروهک تروریستی رهروان فرقان عملیاتی شد. بمب دستیِ جاساز شده در رادیوی ترانزیستوری روی میز منفجر شد و نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع غرق خون روی زمین افتاد.
به گزارش ایسنا، امروز ششم تیر ماه چهل و دومین سالروز سوءقصد به جان آیتالله سید علی خامنهای نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع در سال ۱۳۶۰ است.
هرج و مرج خیابانیِ گروهک تروریستی منافقین در روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که در اعتراض به عزل بنیصدر از فرماندهی کل نیروهای مسلح و در اعتراض و مخالفت با رای مجلس به عدم کفایت سیاسی او انجام شد، موجب دمیدن در آتش اختلافات سیاسی و دامن زدن به ناآرامیهای ماههای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، شدت گرفتن موجِ ترور مردم عامی و چهرهها و شخصیتهای تاثیرگذار انقلاب شد.
گروهک تروریستی فرقان، اولین گروهک تروریستی بود که سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دست به اسلحه برد و ترور نیروهای انقلاب را شروع کرد. این گروهک به سرکردگی اکبر گودرزی ترور ۱۹ نفر از مقامات نظامی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی از جمله محمدولیالله قرنی، دکتر مرتضی مطهری، دکتر محمد مفتح و حاج مهدی عراقی و پسرش را از اردیبهشت ۱۳۵۸ شروع کرد، اما محل اختفای گودرزی در ۱۸ دی لو رفت و او و همدستانش دستگیر و محاکمه شدند و در سوم خرداد ۱۳۵۹ به سزای جنایتهایشان رسیدند.
این گروهک تروریستی بعد از این شوک، نیمه خاموش شد، اما از بین نرفت. چند ماه بعد روح اکبر گودرزی و یاران اعدامیش در بدن چند عضو و هوادار رده دوم و سومش حلول کرد و «رهروان فرقان» شلعهور شد و چند عملیات تروریستی جدید انجام داد.
شیخ قاسم اسلامی و سید علی خامنهای جزو اولین ترورهای این گروهک تروریستی بودند که ترور اول موفق، اما ترور دوم ناموفق بود. محمد متحدی معروف به مهدی متحدی و امیرمسعود تقیزاده دقایقی قبل از افطار نیمه ماه رمضان سال ۱۳۶۰ زنگ خانه شیخ قاسم را زدند و شیخ که برای گرفتن وضو در حیات خانه بود در را باز کرد و به محض باز شدن درِ حیات تیرباران شد و سه گلوله به مغز، چشم و دستانش اصابت کرد و جسم بیجانش نقش بر زمین شد و روحش در آغوش مولای متقیان علی (ع) آرام گرفت.
اما نماینده امام در شورای عالی دفاع که در حال سخنرانی بعد از نماز عصر در مسجد ابوذر بود از طریق بمب دستساز جاساز شده در رادیو ترانزیستوری مورد سوء قصد قرار گرفت و تاندونهای دست راستش قطع شد، اما به لطف خدا به شهادت نرسید.
پس از ترور نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع، ابتدا عامل ترور «علی سعادتی» با اسم مستعار «محمدجواد قدیری» منافق نفوذی در کمیته انقلاب، مستقر در اداره دوم ستاد ارتش که بعدها از ایران فرار کرد، معرفی شد، اما با تحقیقات اطلاعاتی کاملترِ نیروهای دادستانی انقلاب، رد تروریستها را در شهریور ۱۳۶۰ در مشهد زدند.
شنبه ششم تیر ۱۳۶۰ نماینده امام در شورای عالی دفاع که ساعاتی قبل از جبهههای جنگ به تهران برگشته بود برای ارائه گزارش نزد امام خمینی رفت. ایشان سپس جماران را به سمت جنوب شهر ترک کرد. برنامه هفتگیِ ایشان در روزهای شنبه، حضور در مسجد ابوذر واقع در خیابان فلاح تهران و اقامه نماز ظهر و عصر و سخنرانی برای نمازگزاران بود.
نماینده امام در شورای عالی دفاع آن روز به همراه خلبان شهید عباس بابایی که آن زمان سرهنگ دوم هوانیروز بود، به مسجد ابوذر رفت. آنان در طول مسیر درباره مسائل روزِ نظامی و سیاسی با هم گفتگو کردند. نماینده امام و سرهنگِ خلبان، نیم ساعت قبل از اذان ظهر و عصر به مسجد ابوذر رسیدند و ادامه گفتوگوهایشان را در شبستان مسجد ادامه دادند.
با وجودی که حجتالاسلام رضا مطلبی امام جماعت مسجد ابوذر آن روز در مسجد بود، اما نماز ظهر و عصر به فاصله کوتاهی از هم به امامت آیتالله سید علی خامنهای اقامه شد.
ایشان بعد از نماز عصر پشت میزی بزرگ رو به جمعیت ایستاد و خطاب به نمازگزاران درباره جایگاه زن در اجتماع آغاز سخن گفت.
نماینده امام در شورای عالی دفاع در حال بیان این جملات بود که «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
در همین حین کاغذهایی از سمت نمازگزاران دست به دست شد تا برای پرسیدن شدن به دست آیتالله خامنهای برسد. هنوز دقایقی از شروع سخنان ایشان نگذشته بود که رادیوی ترانزیستوری بزرگی که یک جای نوار برای ضبط صدا داشت از انتهای مسجد در دست جوانی با قد متوسط، موهای فرفری، کت و پیراهن چهارخانه صورتی به تن با تهریش به محل سخنرانی نماینده امام در شورای عالی دفاع آورده شد و مرد جوان با فشار دادن دکمه ضبط صوت آن را روشن کرد و بعد از اطمینان از روشن بودن آن، روی میز گذاشت و به سرعت از شبستان مسجد خارج شد.
سخنان آیتالله خامنهای ادامه داشت که ناگهان بلندگوی مسجد شروع به سوت کشیدن کرد و ایشان با قطع سخنانش خطاب به مسوول صدای مسجد گفت: «آقا این اگر آمپلی فایر است، خاموشش کنید. یک بلندگوی روراست بگذارید صدا ندهد.» و البته قدری پشت بلندگو جابهجا شد و به سمت چپِ میکروفن رفت تا شاید صدای سوت بلندگو قطع شود که نشد.
نماینده امام در شورای عالی دفاع موضوع سخنانش را زن در جامعه تعیین کرد و مشغول بیان این جملات بود که «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری نه فقط در بین عربها، مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای ...» که ناگهان رادیوی مقابلش منفجر شد و فضای شبستان مسجد غبارآلود و تاریک شد و مردم، متحیر از این اتفاق.
محافظ شخصی آیتالله خامنهای به سرعت بدن غرق خون او را بغل کرد و در گوشهای از مسجد پناه گرفت. او با فروکش کردن فضای غبارآلود مسجد و مشخص شدن ماجرا، ایشان را با همکاری چهار نفر از اهالی محل برای انتقال به نزدیکترین درمانگاه محل در خیابان قزوین داخل خودروی بلیزر بردند.
همراهان خونآلود و مضطرب امام جمعه موقت تهران وارد درمانگاه شدند، اما با واکنش هیجانانگیز کادر پزشکی درمانگاه روبرو شدند. آنان بیآنکه آیتالله خامنهای را بشناسند، درمانگاه را فاقد تجهیزات و لوازم پزشکی لازم دانستند و از بستری کردن ایشان امتناع کردند. همراهان نماینده امام به سرعت در حال ترک درمانگاه و انتقال به مرکز درمانیِ دیگری بودند که یکی از پرستاران حاضر، سید علی خامنهای را شناخت و با کپسول اکسیژن به همراه سایرین داخل ماشین نشست و راننده را به حرکت به سمت نزدیکترین بیمارستان یعنی بیمارستان بهارلو که فاصله زیادی از میدان راهآهن نداشت راهنمایی کرد.
هماهنگیها از طریق کادر درمانگاه محلی با بیمارستان بهارلو تا رسیدن خودروی بلیزر به محوطه بیمارستان انجام شد و نماینده امام به سرعت روی تخت برانکارد گذاشته شده و پرستاران بیمارستان ایشان را برای انجام اقدامات پزشکی به اتاق عمل منتقل کردند.
مشاهدات کادر پزشکی از وضعیت جسمی آیتالله خامنهای این گونه بود: «سمت راست بدنِ پر از ترکشِ قطعات متلاشی شده جسم خارجی - رادیو - است. دست راستش ورم دارد و استخوانهای کتف و سینهاش قابل رویت است و به دلیل قطع اعصاب، دست و کتف راستش حرکت ندارد.
موج انفجار و ترکشهای رادیو ضبط، استخوان بالای ران و استخوان ترقوه شانهشان را شکسته بود. علاوه بر آن ترکشها موجب پارگی و قطع چند رگ و عصب دست راست شده بود.»
کادر پزشکی با مشاهده شدت خونریزی به سرعت به ایشان خون تزریق کردند. ۳۷ کیسه خون از هر دو دست و هر دو پا به بدن ایشان تزریق شد. تزریق یک باره این حجم خون به بدن نحیف نماینده امام موجب اختلال در انعقاد خون، تداوم خونریزی و افتادن دو تا سه بار نبض ایشان شد. کادر پزشکی هر بار مجبور بود آنژیوکت را جابهجا کند و از نو رگهای سالم را پیدا کند. شدت انفجار و متلاشی شدن احشاء دست راست ایشان به حدی عمیق و گسترده بود که پزشکان نتوانستند دست راست ایشان را قطع نکنند.
ساعاتی بعد از با فرو نشستن گرد و غبار ناشی از انفجار ماموران امنیتی و قضایی به مسجد رسیدند. آنان به سرعت محل را بسته و شروع به شناسایی آثار انفجار کردند. تجسسگران بقایای متلاشی شده رادیو ضبط را در گوشه و کنار مسجد پیدا کردند و بقای باقی مانده لاشه سوختهِ رادیو ضبط را گرد هم جمع کردند.
نوشتهای توجه یکی از ماموران تجسس را جلب کرد. در جداره داخلی رادیو ضبط با ماژیک قرمز نوشته شده بود: «عیدی گروه فرقان».
در حالی که تحقیقات اطلاعاتی در جریان بود در اظهار نظری زودهنگام «علی سعادتی» با اسم مستعار «محمدجواد قدیری» از اعضای سازمان منافقین در کمیته انقلاب اسلامی که محل ماموریتش اداره دوم ستاد ارتش بود به عنوان عامل ترور معرفی شد. او بعدها از ایران فرار کرد.
با کامل شدن تحقیقات اطلاعاتی و به دست آمدن سرنخهای بیشتر توسط نیروهای دادستانی انقلاب، رد هر دو تروریست در شهریور ۱۳۶۰ در مشهد زده شد. تروریستهای بمبگذار محمد متحدی ملقب به مهدی متحدی و امیرمسعود تقیزاده بودند که هر دو در مشهد شناسایی و دستگیر شدند. در بازجوییهای اطلاعاتی از آنان مسعود تقیزاده به تفصیل نقشه ترور را تشریح کرد، اما محمد متحدی به جز چند خط کوتاه سخن دیگری نگفت و در دادگاه انقلاب هم از خود هیچ دفاعی نکرد.
به رسیدن خبر ترور نافرجام آیتالله سید علی خامنهای به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی در تاریخ هفتم تیر ۱۳۶۰ ساعاتی قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در چهارراه سرچشمه تهران، پیام تندی علیه تروریستها منتشر کردند.
مشروح پیام به این شرح بود: «خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است، و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجمتر و پیوندها را مستحکمتر نمود و مصداق «لا زال یُؤیّدُ هذا الدّین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد.
اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هر چه شخصیتها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند.
اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم وخاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند، و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است.
اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند.
آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمیدانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست میرود؟
ما در پیشگاه خداوند متعال و، ولی بر حق او حضرت بقیة الله -ارواحنا فداه- افتخار میکنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر میبرند. من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»
نماینده امام در شورای عالی دفاع که از این سوء قصد جان سالم به بردند سه روز بعد از پیام بنیانگذار جمهوری اسلامی در مصاحبهای که در بیمارستان بهارلو با خبرنگار صدا و سیما انجام داد، گفت: «بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان، خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم. هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیمالشأن ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارند و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی میکنم.
در راه انجام وظیفه، اینگونه حوادث حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان و کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشتهاند، این همه اظهار شد. من به حمدالله حالم خیلی خوب است. امروز هیچ احساس ناراحتی فوقالعادهای نمیکنم. بیشترین بخش از ناراحتیهایی که داشتم بحمدالله برطرف شده، راحت میتوانم بنشینم، راحت میتوانم از تخت پایین بیایم و راحت میتوانم غذا بخورم و در همه احوال محبت و لطف کارکنان بیمارستان، پزشکان و بقیه، به من کمک کرده و میکنند.
من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادثی اینچنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خمّ میسلامت شکند اگر سبویی»
همچنین از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری میکنند در جبههها و پشت جبههها، این همه دارند جانهای عزیز و نفیسشان را در راه خدا میدهند، انتظار نداریم که در مقابل یک حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آنچه که شرمنده هستیم، شرمنده نکنند. از خداوند متعال توفیق همه را خواستارم.»
با پایان یافتن بازجویی هر دو متهم، دادگاه رسیدگی به جرائم آنها به ریاست آیتالله محمد محمدی گیلانی برگزار شد.
امیرمسعود تقیزاده در جریان اعترافاتش در دادگاه انقلاب، شرح کاملی از جزییات عملیات و حواشی به وجود آمده بعدی داد.
مشروح اعترافات این عضو گروهک تروریستی رهروان فرقان به این شرح بود: «طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی - محمد متحدی - مطرح شد. چون من برای یک خبرنگار ژاپنی کار میکردم، از طریق او دیدم چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم میرفتند و معمولا خبرنگارها ضبط صوت را روی میز میگذاشتند. این فکر به نظر مهدی رسیده بود. این طرح مخصوصا بعد از عدم موفقیت در کارهای معادیخواه یا موسوی اردبیلی خیلی فکر مهدی را مشغول کرده بود.
مهدی یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلیمتری با فواصل مساوی تعبیه شد و بعد از تهیه به یک تراشکار دادم و حتی وی مشکوک شده بود و گفته بود که این برای اسلحه است و من با ۱۰۰۰ مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود، به قراری که چهار تا فشنگ در چهار سوراخ گذاشت و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور، وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل میکشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها میکردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میکردند. البته به نظر درست بود، ولی وقتی من و رضا در جاده سولیقون آن را هرچه امتحان کردیم عمل نکرد.
اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعه دوم که مهدی میگفت حتما ضامنش را نکشیدهاید، با رضا رفتیم باز هم نتیجه نداد. به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط ترور آیتالله خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته به غیر از من مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود یک سانتیمتر بود یک سوراخ که منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمه بلبرینگ روی آن ریخته و با یک دایرههای پلاستیکی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میکردند.
این ضبط در مرحله اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود که هر شب جمعه در مسجد کنار خانهاش سخنرانی و تفسیر داشت و مهدی به حسن گفته بود که، چون او تفسیر قرآن میکند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی میشود، به همین دلیل دفعه بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود، ولی درست همان هفته وی به مشهد رفته بود و نشد. تا اینکه مطلع شدیم آیتالله خامنهای در یک محل یک برنامه پرسش و پاسخ دارد. من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم.
قبلا مهدی آن را با چراغ امتحان میکرد و خوب عمل میکرد، ولی روز عمل، صبحش که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و با کمی تکان از حالت معمولش بیرون میآید. به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود آیتالله خامنهای خوانده شده و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی ایشان برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت، رفت٬ من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی ایشان گذاشتم.
البته، چون میز بزرگ بود و برای برداشتن کاغذ سوالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه، چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریعتر به کناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم.»
با پایان یافتن جلسات دادگاه و اتمام بازجوییها، آیتالله محمد محمدی گیلانی، رییس دادگاه انقلاب تهران امیرمسعود تقیزاده و محمد متحدی را به اعدام محکوم کرد. حکم هر دو تروریست در ۱۸ بهمن ۱۳۶۰ در مصلای تبریز به اجرا درآمد.
منابع:
صحیفه امام جلد ۱۲ ص ۱۵۷
صحیفه امام جد ۱۴ ص ۵۰۳ و ۵۰۴
khamenei.ir، ترور مردان خمینی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بازخوانی ۲۴ ترور پس از پیروزی انقلاب اسلامی
واحد مرکزی خبر، مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین سید علی خامنه ای، بیمارستان قلب