افرادی در سریال بودند که طرفداران دوست داشتند با داریل وارد رابطه عاشقانه شده و این دو را کنار هم تصور کردند و البته کارول پلتیه در صدر این فهرست قرار میگیرد. با وجود این، داریل تا پایان داستان یک گرگ تنها باقی ماند، تا زمانی که به تنهایی به سمت افق رهسپار شد.
در حالی که نکته و بحث اصلی سریال The Walking Dead یا مردگان متحرک، زنده ماندن در آخرالزمان زامبیها و جان سالم به در بردن از انسانهای شروری بود که این اتفاق خلق کرده بود، اما در این سریال چیزهایی بسیار بیشتر از وحشت بقا وجود داشت. در داستان این سریال مهم این بود که ثابت شود آیندهای وجود دارد که ارزش زنده ماندن را دارد و این شامل پیدا کردن عشق و تشکیل خانواده میشد.
به گزارش روزیاتو، ریک گرایمز همسر و پسرش را از دست میدهد، اما عاشق میشون میشود. نیگان هم همسری برای خود پیدا کرد و حتی یوجین نیز کسی را پیدا کرد که او را به خاطر کسی که بود دوست داشت و آنها صاحب فرزندی شدند که میخواستند در دنیایی بهتر بزرگش کنند. با این حال، تنها کسی که در سریال مردگان متحرک هرگز موفق به پیدا کردن عشق نشد، داریل دیکسون بود.
داریل سریال مردگان متحرک را به عنوان کسی آغاز کرد که تقریبا مطیع برادرش بود، اما وقتی به ریک و دیگر بازماندگان پیوست، او به شخصیتی بسیار موثرتر و متفاوت از آنچه در ابتدا بود تبدیل شد. داریل به یک محافظ و رهبر تبدیل شد و یکی از دلایل اصلی بود که افراد بازمانده توانستند تا پایان سریال مردگان متحرک زنده بمانند. با این همه، تنها اتفاقی که هرگز رخ نداد، یک داستان عاشقانه برای داریل دیکسون در سریال مردگان متحرک بود.
افرادی در سریال بودند که طرفداران دوست داشتند با داریل وارد رابطه عاشقانه شده و این دو را کنار هم تصور کردند و البته کارول پلتیه در صدر این فهرست قرار میگیرد. با وجود این، داریل تا پایان داستان یک گرگ تنها باقی ماند، تا زمانی که به تنهایی به سمت افق رهسپار شد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۱ شخصیت زن در سریال مردگان متحرک آشنا کنیم که میتوانستند با داریل دیکسون وارد رابطه عاشقانه شوند و شریک عاطفی او باشند.
لیا نزدیکترین کسی است که تا به پایان سریال مردگان متحرک به یک رابطه عاشقانه واقعی با داریل نزدیک شد. آنها یک همکاری رمانتیک داشتند و میتوانستند با هم آیندهای در قالب یک زوج داشته باشند. اما داریل سردرگم و وحشت زده بود و راه دادن یک نفر به حریم خصوصی اش برایش سخت بود. او همچنین بیشتر حواسش به تلاش برای زنده ماندن خود و نزدیکانش بود، در حالی که یاد میگرفت به جای اینکه مانند همیشه گرگی تنها باشد، با کس دیگری زندگی کند، و همزمان اندوه از دست دادن دوستش ریک نیز او را آزار میداد.
در حالی که یک رابطه واقعی بین لیا و داریل اتفاق افتاد، اما سرانجامی نداشت. علاوه بر این، این رابطه با تلاش لیا برای کشتن داریل و مردمش به پایان رسید وقتی متوجه شد که داریل به او خیانت کرده است. او گروه خود به نام درندهها را به داریل و رابطه با او ترجیح داد و تنها امید طرفداران سریال مردگان متحرک برای یک رابطه عاشقانه که داریل داشته باشد نیز به یأس و تراژدی منجر شد.
ساشا در این سریال دو رابطه عاشقانه را ابتدا با باب و سپس با ابراهیم برقرار کرد. بدترین رابطه او، اما با باب بود، چرا که ساشا یک جنگجوی خبره در نبرد با انسانهای بد و زامبیها و باب بیشتر فردی متواضع و باحوصله و البته بیروح بود که اطرافیانش را در معرض خطر قرار میداد. با این حال، رابطه ساشا با ابراهیم منطقیتر بود، زیرا هر دوی آنها به شدت سرسخت بودند و به نظر میرسید که بهتر با هم جور میشوند. با این حال، ساشا میتوانست با داریل سازگاری خوبی داشته باشد، زیرا هر دو روحیه جنگجویی یکسانی داشتند.
همچنین یک دلیل اصلی داستانی وجود داشت برای پاسخ به این سوال که چرا ساشا و داریل میتوانستند زوج جذابی باشند. داریل از یک زندگی خانوادگی که سرشار از نفرت بود، میآمد چرا که برادرش مرل به شدت نژادپرست بود و این دیدگاه نژادپرستانه برای مدتی طولانی در داریل نیز نفوذ کرده بود. دیدن اینکه او عاشق ساشا شده بود، میتوانست نشان دهد که داریل بزرگ شده و به مرد بهتری تبدیل شده است، مردی که دیگر دیدگاههای خانوادگی گذشته اش را نداشت.
رابطه ساشا با آبراهام قوی بود، اما داریل میتوانست شریک عاطفی مناسب تری برای او باشد اگر این دو زودتر با هم رابطه برقرار میکردند. هر دوی آنها توسط نیگان به دام افتاده و به گروگان گرفته شدند و هر دو هم برای نجات گروه دست به فداکاریهای جدی و مرگبار زدند. ساشا و داریل میتوانستند در این سریال با هم یک تیم عاشقانه رویایی را تشکیل دهند.
شاید تصور این رابطه عاشقانه در سریال The Walking Dead کمی دور از ذهن و منزجر کننده باشد، اما حقایق ترسناک در مورد آلفا در سریال The Walking Dead نشان میدهد که او حداقل به نوعی قادر به داشتن رابطه عاشقانه بود. او حتی یک رابطه کوتاه را با نیگان دنبال کرد و آن را به عنوان پاداشی برای کاری که به خوبی انجام داده بود به او هدیه داد، اما این کار ممکن بود صرفا به خاطر تقویت نیروهای خودی بوده باشد. البته این رابطه و هدیه آلفا بر سرنوشتش تاثیر منفی گذاشت چرا که نیگان در نهایت پیشنهاد او را تنها برای بریدن گلویش پذیرفته و به تهدید او برای مردمان خود پایان داد.
در حالی که داریل کسی نبود که چنین پیشنهادی را از جانب آلفا بپذیرد، هم او و هم آلفا مانند گربههای اهلی دوباره وحشی شده زندگی میکردند. این دو از درگیری و زمین خوردن و کثیف شدن نمیترسند و روی ظاهر، تمیز کردن خود یا جذاب بودن تمرکز نمیکردند. اگر آلفا این قدر شرور و بی رحم نبود و زنده میماند، میتوانست با داریل یک زوج تشکیل دهد. سرنوشت نیگان ثابت کرد که میتوان برخی از افراد شرور را بازپروری کرد و این کار از حیطه احتمالات ممکن خارج نیست.
جادیس نیز مانند داریل متخصص بقا در شرایط سخت بود، به طوری که تنها با جملات پراکنده و منقطع صحبت میکرد که ناشی از دوری درازمدت از اجتماع بود و نشان میداد که دوباره به زندگی وحشی مآبانه روی آورده است. داریل نیز مردی کم حرف بود و اگر این دو در شرایط متفاوتی یکدیگر را میدیدند، ممکن بود پیوند عاشقانه خوبی داشته باشند.
در حالی که به نظر میرسید جادیس به ریک و بعدها گابریل علاقه پیدا کرد، اما داریل بیشتر یک روح مهربان بود که تفاوت زیادی با دو مرد دیگر داستان داشت. علاوه بر این ها، ممکن بود جادیس شخصیت به دور از صحبتها و رفتارهای غیرمنطقیِ داریل و عدم تردید او در هنگام مبارزه را دوست داشته و درک کند.
همچنین جادیس کسی بود که دوست داشت تنها مانده و ترجیح میداد فاصله اش را از جوامع انسانی حفظ کند. اگر این دو در شرایط متفاوتی یکدیگر را ملاقات کرده بودند، میتوانستند زوجی رویایی باشند. با این حال، با توجه به اینکه جادیس مسئول ربودن ریک گریمز بود – حتی اگر باعث و بانی نجات جان او باشد – اکنون هیچ شانسی وجود ندارد که داریل از جادیس چیزی جز انتقام بخواهد.
بث و داریل چه مرگشان بود و رابطه آنها چه ماهیتی داشت؟ این دو تنها مانده و مجبور بودند به تنهایی برای زنده ماندن تلاش کنند، در مورد زندگی هایشان با هم صحبت میکردند، با هم مینوشیدند و شبیه زوجی عاشق در اولین قرار عاشقانه شان به نظر میرسیدند.
البته، ممکن است این رابطه آنها به عنوان یک رابطه برادر / خواهری نیز تفسیر شود، نه یک رابطه عاشقانه. بعضی از ناراحت کنندهترین اتفاقات و لحظات سریال مردگان متحرک زمانی اتفاق افتاد که داریل و بث به تنهایی برای بقا تلاش میکنند و مجبور میشوند برای محافظت از یکدیگر بجنگند. در این لحظات به نظر میرسید که جفت شدن آنها اجتناب ناپذیر است.
در هر صورت، زندگی بث قبل از اینکه اتفاقی بین آنها بیفتد، ورای پیوند عاطفی قوی که بینشان شکل گرفت، به پایان رسید. بث در نهایت با کارول به بیمارستانی برده شدند که در آنجا بازماندگان را مجبور به انجام یک شغل روزمره میکردند تا به آنها حق محافظت در آنجا داده شود. با این حال وقتی داریل برای نجات آن دو ازه راه رسید، بث از فرصت استفاده کرد و به رباینده اش، داون، حمله کرد. دیدن داریل در حالی که جنازه بث را در آغوش دارد و از بیمارستان خارج میشود، یکی از غم انگیزترین و تراژیکترین لحظات کل سریال است. آیا داریل بث را دوست داشت؟ شواهد و قرائن تا حدودی چنین میگفت.
آندریا و داریل از اولین اعضای گروه بازماندگان از همان روزهای اول وقوع آخرالزمان زامبیها بودند. داریل در آن زمان شخصیت بسیار ناخوشایندتر و نچسب تری داشت و بسیار تهاجمیتر و خشنتر رفتار میکرد. ناراحتی و اندوه او به خاطر از دست دادن مریل در آتلانتا نیز اوضاع را بدتر میکرد؛ ناتوانی او در پیدا کردن سوفیا در فصل دوم نیز بر وخامت اوضاع روحی او افزود.
در طرف دیگر، آندریا به تازگی با از دست دادن خواهرش در حمله زامبیها مواجه شده بود که باعث شد حتی به فکر خودکشی نیز بیفتد. این دیل بود که او را متقاعد کرد تا در فصل اول The Walking Dead از سی دی سی محکوم به نابودی فرار کند و آندریا هرگز او را به خاطر اینکه باعث شد زنده بماند نبخشید.
در حالی که داریل کم کم داشت خودش را پیدا میکرد، آندریا هنوز به کسی نیاز داشت که به او کمک کند تا همه چیز را درک کند و بر اوضاع مسلط شود. این اتفاق هرگز رخ نداد و زمانی که آندریا در نهایت با فرماندار رابطه عاشقانه عجیبی شکل داد، این رابطه غیرمنتظره و خیانتکارانه در نهایت او را از لبه پرتگاه به پایین هل داد و به دست همین فرماندار طعمه یک زامبی شد. اگر آندریا و داریل به یکدیگر علاقمند میشدند و به رشد یکدیگر کمک میکردند، سرنوشت آنها میتوانست بسیار متفاوت باشد – به خصوص وقتی پای سرنوشت آندریا در میان بود.
در حالی که میشون و ریک قطعا یک زوج قدرتمند و دوست داشتنی در سریال واکینگ دد بودند که طرفداران نیز آنها را بسیار دوست داشتند، اما اگر همه چیز به گونه دیگری پیش میرفت، میشون میتوانست علاقهای طبیعی نیز به داریل پیدا میکرد. هر دوی آنها ناجیانی بودند که از فداکاری و مرگ به خاطر مردم خود نمیترسیدند و این خصلت به یک پیوند فوری بین این دو تبدیل میشود.
از دست دادن ریک فرصتی را برای این دو فراهم کرد تا احتمالاً با هم جفت شوند، اما این اتفاق هرگز رخ نداد. هر دوی آنها به ستونهای جوامع خود تبدیل شدند، در حالی که میشون هنوز مشتاق ریک بود. وقتی میشون فهمید که ممکن است ریک هنوز زنده باشد، به جستجوی او به بیرون از جامعه گروهش رفت و به طور موثری به هر گونه امکان رابطه عاشقانه احتمالی با داریل پایان داد.
اما در نسخه کمیکها دیده میشود که اوضاع چگونه میتوانست برای میشون بسیار متفاوت باشد. در کمیکهای The Walking Dead خبری از ریک و میشون نبود، همان طور که دریل دیکسون هم وجود نداشت. در عوض ریک عاشق آندریا میشود که شخصیتی بسیار متفاوت در کمیکها بود (شخصیتهای کارول و آندریا جای خود را در کمیکها عوض میکنند). کارول عشقی بود که ریک پیدا کرد و میشون به جای او با پادشاه ازیکیل وارد رابطه میشود. اگر ریک با آندریا جفت شده بود، میشد میشون و داریل را تصور کرد که در سریال مردگان متحرک با هم وارد رابطه عاشقانه میشوند، که میتوانست ایجاد قویترین زوج کلیت سریال را در پی داشته باشد.
لارا زمانی یک از ناجیان رده بالا در گروه نیگان بود، اما پس از سقوط نیگان، تغییر موضع داد و در جامعه بازماندگان اصلی داستان ادغام شد. به سختی میتوان او را به عنوان یک شخصیت شیطانی و پلید طبقه بندی کرد، زیرا تنها هدف او زنده ماندن بود. در فصل دهم و در قالب یک فلش بک میبینیم که قبل از شکل گیری گروه ناجی ها، لارا یک شخصیت متفاوت و یک قهرمان کامل بود.
این احتمال وجود داشت که او و داریل نیز در ادامه داستان با هم رابطه عاشقانهای داشته باشند، اما این اتفاق رخ نداد. با ورود نجوا کنندگان به داستان، هنگامی که بتا به طور وحشیانهای لارا را کشت، به سرنوشت دراماتیک او برای همیشه پایان داد، و بدین ترتیب هر فرصتی برای ایجاد رابطه عاشقانه بین لارا و داریل از بین رفت.
با وجود این سوالها که اگر برخی از شخصیتها نمیمردند، چه اتفاقی در The Walking Dead میافتاد، بسیاری بر این باورند که لارا میتوانست متحد و جنگجوی مهمی در ادامه داستان باشد. او یکی از شخصیتهای The Walking Dead است که لیاقت زمان بیشتری برای حضور در داستان را داشت و به راحتی میتوان تصور کرد که اگر نمیمرد، دیر یا زود ارتباط و تعاملی بین او و داریل شکل میگرفت، فارغ از اینکه این تعامل عاشقانه باشد یا نه.
شاید برای داریل سخت بود که پس از نزدیک شدن به خواهرش، بث، با مگی رابطه عاشقانه برقرار کند. به علاوه، در آن زمان مگی و گلن ازدواج کرده بودند و به شدت عاشق هم شده بودند. اما اگر مگی از همان ابتدا به گلن توجه نمیکرد، او و داریل میتوانستند زوج خوبی شوند.
مگی همیشه یک رهبر با اراده و قوی بود، اما در طول زمان به یک جنگجوی سرسخت نیز تبدیل شد. مگی و داریل میتوانستند با هم عالی باشند، اگر همه چیز به گونهای دیگر پیش میرفت. متاسفانه با توجه به اینکه اقدامات داریل باعث شد تا یکی از بی رحمانهترین و تراژیکترین مرگهای The Walking Dead اتفاق بیافتد و گلن به دست نیگان به پایان راه برسد، سخت بود تصور کرد که شاهد عملی شدن رابطهای بین مگی و داریل باشیم.
با اتفاقاتی که نیگان رقم زد و نفرتی که مگی نسبت به او پیدا کرد، هیچ راهی باقی نمیماند که مگی و داریل بتوانند با هم کنار بیایند. شاید او مستقیما داریل را مقصر مرگ گلند نمیدانست، اما مرگ تراژیک گلن بیش از همه تقصیر او بود. به علاوه، بعد از مرگ گلن، مگی دیگر علاقهای به عشق یا ایجاد رابطه عاشقانه با کسی نداشت. به نظر میرسید که داریل دیکسون و مگی ری در پایان بسیار شبیه هم بوده و به این نتیجه رسیده بودند که بهتر است همیشه تنها بمانند.
تنها باری که داریل در صحبت کردن با زنی نشانهای از دلبستگی و علاقه نشان میداد، زمانی بود که با کانی صحبت میکرد. از آنجا که کانی ناشنوا بود، داریل باید راههای منحصر به فردی برای برقراری ارتباط با او پیدا میکرد، از طریق زبان اشارهای که کمی با آن آشنا بود، به علاوه حرکات دست، ژست ها، و البته یادداشتهای عاشقانهی کودکانه. روشن است که هر دو چیزهای جذابی برای یکدیگر داشتند و اگر رابطهای شکل میگرفت، آن پیوند محکم باقی ماند. پس از مرگ محتمل کانی به خاطر نقشههای آلفا، داریل به طور خستگی ناپذیری برای پیدا کردن او تلاش کرد. کانی از این ماجرا جان سالم به در برد، و این بدین معنا بود که هنوز کورسوی امیدی برای این دو وجود دارد که بتوانند در کنار هم به آرامش برسند.
کانی در پایان داستان The Walking Dead جان سالم به در برد، اما بعد از آن دیگر خبری از یک پایان عاشقانه برای داریل دیکسون و کانی نبود. کانی بخشی از نبرد نهایی بود و در نهایت به طور ویژه به دنبال داریل گشت و مشتاقانه او را در آغوش گرفت. زمانی که داریل اعلام کرد که اکنون به زبان اشاره مسلط است و کانی بتواند با او صحبت کند، لحظه شیرینی بود و به نظر میرسید داریل از اینکه بالاخره کانی را خوشحال میبیند بسیار مسرور است. با این حال، داریل جامعه مشترک المنافع و کانی را ترک کرد تا به دنبال ریک بگردد، و این بدان معنا بود که او از یک رابطه محتل عاشقانه دیگر در سریال واکینگ دد دست کشید.
طرفداران سریال مردگان متحرک از همان دو فصل اول نیز نشانههای متعددی را دیدند که نشان میداد کارول و داریل احساسی به یکدیگر دارند. از آن زمان، این دو با وجود موانع بسیار در طول سال ها، به عنوان بهترین دوستان با هم رشد کرده اند. داریل و کارول میدانند که چگونه با یکدیگر صحبت کنند، بخاطر یکدیگر دست به هر کاری میزنند و پیوندشان ناگسستنی به نظر میرسد.
شاید این رابطه یک دوستی بسیار نزدیک باشد، اما همیشه به نظر میرسد که چیزی در زیر این لایه ظاهری از رابطهای برادرانه خواهرانه وجود دارد. به جرات میتوان گفت که پنجره فرصت ارتباط عاشقانه بین این دو مدتها بود بسته شده بود، به خصوص باتوجه به اتفاقات غم انگیزی که رخ داده و از غم انگیزترین اتفاقات مربوط به کارول در سریال The Walking Dead بود.
با این حال، هیچ کس در زندگی داریل وجود ندارد که بیش از کارول به او اهمیت دهد – و این ممکن است شامل برادر خودش مرل و نزدیکترین دوستش ریک نیز باشد. طرفداران سریال مردگان متحرک سالها میخواستند داریل و کارول را با هم ببینند، اما با وجود اینکه سریال بارها نشانهها و سرنخهای از ایجاد این رابطه را نشان میداد، اما رابطه عاشقانه کارول و داریل هرگز اتفاق نیفتاد. وقتی داریل در پایان سریال راه خود را برای پیدا کردن ریک رفت، به نظر میرسید که برای همیشه در را به روی رابطه با کارول بسته است.
با این حال، با انتشار اخباری مبنی بر حضور کارول در سریال The Walking Dead: Daryl Dixon، به نظر میرسد که داستان این دو شخصیت اصلی سریال واکینگ دد هنوز به پایان نرسیده و علیرغم تفاوت سنی شان شاید بالاخره شاهد رابطه عاشقانه این دو باشیم.