سکانس بازجویی شخصیت بتمن با بازی کریستین بیل از جوکر با بازی هیث لجر همراه با کتک زدن او، یکی از نمادینترین و ماندگارترین صحنههای دهه ساخت فیلم، و شاید قرن بیست و یکم و شاید تمام دوران باشد. بسیار خوب، شاید کمی زیاده روی کردیم، اما دلیلی وجود دارد که این سکانس تا به این اندازه مورد احترام است.
صحنههای این لیست پر از تعلیق هستند و گاهی اوقات ممکن است کمی خشن شوند. اگر صادق باشیم باید بگوییم که این صحنهها میتوانند با شکنجه هم مرز باشند، و اغلب اوقات، مناسب تماشا برای کسانی نیستند که دل نازکی دارند. به طور معمول، شخصیتهایی که این بازجوییها را انجام میدهند، در تلاش برای کشف یک حقیقت تاریک هستند. هدف از بازجویی این است که ابتدا بر مظنون مسلط شده و سپس اطلاعات لازم را به دست آورد؛ گاهی به هر وسیلهای که لازم باشد.
به گزارش روزیاتو، در هنگام به دست آوردن قدرت ذهنی بالاتر، تاکتیکهای مختلفی برای بکارگیری وجود دارد و پس از بازی کردن این کارت ها، استراتژیهای بیشتری برای پیروزی در مرحله نهایی به کار گرفته میشود. این صحنهها شامل تکنیکهای بازجویی متعدد و به خوبی بررسی شدهای هستند که مظنونان را به تسلیم وا میدارند.
در صحنههایی که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد به شکلی موثر و واقع گرایانه از تکنیکهای بازجویی واقعی استفاده شده است. این فهرست، ژانرها، بازیگران و کارگردانان مختلف را با یک هدف مشترک پوشش خواهد داد که همانا رسیدن به عمق بازجویی است. این شما و این ۱۰ فیلمی که بهترین سکانسهای بازجویی تاریخ سینما را در خود دارند.
سکانس بازجویی این فیلم در مورد یک دانشجوی فارغ التحصیل شده به نام “بیب لوی” است، در حالی که توسط یک جنایتکار جنگی نازی به نام کریستین سزل برای پیدا کردن مجموعهای از الماسهای دزدیده شده از داخل یک صندوق امانات تحت فشار قرار گرفته است. گنج فوق العاده باارزشی که زمانی به برادر مقتول جنایتکار جنگی داستان تعلق داشت، فرضیه جالبی را به وجود آورده است؛ و همه بازیگرانی که در این تربلر بازی کرده اند، بازیهای بی نقص و تحسین برانگیزی از خود ارائه داده اند..
از داستین هافمن در نقش بیب تا لارنس اولیویه در نقش سزل، همه در Marathon Man (۱۹۷۶) جذابیت متقابل ملموسی دارند. اگرچه صحنه بازجویی به طور کلی به یاد ماندنیترین بخش فیلم و بهترین نقش آفرینی کارنامه هنری الیویه هم نیست، اما با این حال، همچنان یک سکانس نمادین و ماندگار به شمار میآید، جایی که بیب در رابطه با حادثه پرسروصدای دایتان مورد استنطاق قرار میگیرد. نتیجه این سکانس، یک فیلم سازی حقیقتاً خوش ساخت و استادانه است.
این اثر کلاسیک سینمای علمی – تخیلی به کارگردانی ریدلی اسکات، در واقع براساس رمانی به نام آیا اندرویدیها در رویای گوسفند برقی هستند؟ (Do Androids Dream of Electric Sheep?) نوشته فیلیپ کی. دیک ساخته شده که در سال ۱۹۶۸ نوشته شد.
در این فیلم هریسون فورد در نقش ریک دکارد ایفای نقش میکند و همه چیز با صحنهای که میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم، آغاز میشود- شخصی به نام لئون در این نسخه آینده نگرانه و پادآرمانشهری از لس آنجلس (که در واقع در سال ۲۰۱۹ روایت میشود)، دست به بازجویی از دکارد میزند؛ و بازجویی در عمل توسط یک محصول تخیلی فناوری به نام ماشین Voight – Kampff انجام میشود، آزمایشی که توسط بلید رانرهای مشهور مورد استفاده قرار میگیرد تا مشخص شود که آیا مظنون مورد نظر یک فرد اصلاح ژنتیکی شده به نام رپلیکنت است یا خیر. این سکانس جلوه ویژهای از دنیای داستان به مخاطب منتقل میکند و شما را به درون دنیای بلید رانر (۱۹۸۲) میکشاند.
در این فیلم علمی تخیلی ساخته تری گیلیام، فیلمساز انگلیسی، شخصیتی به نام سم لوری (با بازی جاناتان پرایس) به عنوان کارمند دولت در سطوح نسبتا پایین کار میکند. اما او در دنیایی پادآرمانشهری زندگی میکند که بر دستگاههای با عملکرد ضعیف متکی است؛ و در شرایطی که لوری بیشتر در یک آپارتمان کوچک و محقر زندگی میکند، بیشتر از زندگی اش ناراضی میشود. اما در شرایطی که در یک توطئه کاملاً دیوانه وار در فیلم Brazil (۱۹۸۵) گرفتار میشود، سم در نهایت خود را بسته شده به صندلی بازجویی مییابد.
این صحنه در نیروگاه زغال سنگ کرایدون بی در لندن فیلمبرداری شده که شاید زیباترین مکان بازجویی این فهرست باشد. یک فضای نمادین و استوانهای شکل از یک اتاق، به عنوان محل این صحنه تقریباً شکنجه گونه عمل میکرد و اگرچه محل فیلمبرداری این صحنه تنها چند ماه پس از تولید فیلم از بین رفت، اما این مکان همیشه در قابهای فیلم برزیل باقی خواهد ماند.
مدس میکلسن، بازیگر دانمارکی، به خاطر تلاش هایش به عنوان لو چیفر، شخصیت منفی اصلی این فیلم که از بهترین فیلمهای فرانچایز جیمز باند بود مورد تحسین قرار گرفت. البته او در این فیلم در مقابل نقش جیمز باند با بازی دنیل کریگ قرار میگیرد و این دو شخصیت برجسته در صحنه بازجویی مورد بحث ما قرار دارند.
این سکانس به نوعی کمتر بازجویی و بیشتر سکانسی از شکنجه مستقیم است، اما هدفی از آن وجود دارد. لو چیفر در تلاش است تا اطلاعاتی را از باند استخراج کند – شماره حساب بانکی که مبلغ جایزه یک بازی پوکر را در خود دارد. با این حال، به عنوان گواهی بر عزم و اراده او، باند از افشای هر گونه جزئیاتی که لو چیفر به دنبال آن است، خودداری میکند. این سکانس حقیقتاً پرتنش و پرتعلیق است، درست به اندازه فیلم کازینو رویال (۲۰۰۶) در کلیت آن. اما این فیلم بدون شک ارزش تماشا بعد از نزدیک به دو دهه که از ساختش میگذرد را دارد.
به کارگردانی پل ویرهوفن – که احتمالاً باید به ساخت داستانهای علمی – تخیلی مانند Robocop (۱۹۸۷) و Total Recall (۱۹۹۷) ادامه میداد- فیلم Basic Instinct (۱۹۹۲) در واقع به عنوان یک تریلر اروتیک طبقه بندی میشود. ماجرا از این قرار است که یک کارآگاه پلیس (با بازی مایکل داگلاس) در حال تحقیق درباره قتل هولناک و غیرمعمول یک ستاره راک مشهور و خوش نام است؛ و به طرز عجیبی، او در طول مسیر تحقیقات با مظنون اصلی پرونده رابطهای رمانتیک برقرار میکند: کاترین ترامل با بازی شارون استون؛ و او ستاره صحنای ایت که میخواهیم در مورد آن صحبت کنیم، که به دلیل حجم قابل توجه بحث برانگیزی اش ارزش پرداختن سریع به آن را دارد.
البته زیرژانر فیلم احتمالاً به خودی خود تنش و تعلیث به همراه دارد، اما این سکانس به طور خاص توجه طرفداران و اهالی رسانه را به خود جلب کرد. اگر با محتوای این فیلم آشنا نیستید، با اغماض به آن نزدیک شوید، اما غریزه اصلی قطعاً ارزش تماشا کردن را دارد؛ و یک چیز مسلم است: شارون استون تمام وجود خود را در غریزه اصلی، به ویژه در این صحنه بازجویی بسیار بحث برانگیز، به کار میگیرد.
چیزی که صحنه بازجویی در فیلم Reservoir Dogs (۱۹۹۲) را برجسته میسازد این است که شخصیت آقاب بلوند با بازی مایکل مدسن هرگز واقعا علاقهای به پرسیدن سوال یا کسب اطلاعات ندارد. البته، پیدا کردن اینکه چه کسی گروه سارقان او را به پلیس لو داده است، میتوانست مفید واقع شود. اما حتی اگر افسر نش (با بازی کرک بالتز) خیلی زود هویت خائن را فاش میکرد، باز هم آقای بلوند او را شکنجه میکرد؛ و در نهایت این رفتار سادیستی او در این سکانس است که این صحنه را در این لیست قرار میدهد.
یک روان پریش واقعی لازم است که این قدر آرام با ترانه گروه Steeler’s Wheel برقصد و گوش مرد دیگری را قطع کند؛ و اگر آقای نارنجی (خائن و پلیس مخفی که تیم راث نقشش بازی میکند) بیدار نمیشد و به او شلیک نمیکرد، خب – آقای بلوند احتمالاً خیلی بدتر نیز افسر نش را شکنجه کرده بود؛ و چیزی که این صحنه بازجویی را دلخراشتر میکند این است که در عمل، این همه تلاش برای هیچ بود. هیچ اطلاعاتی به دست نیامد و همه طرفهای درگیر در پروژه سگهای انباری (۱۹۹۲) در نهایت کشته شدند.
در یک صحنه واحد، شخصیت گای پیرس در این فیلم با نام “شاتگان اد” به دو اتاق بازجویی میرود و دو مظنون مختلف را در یک پرونده قتل چندگانه که در یک کافی شاپ به نام جغد شب رخ داده، مورد بازجویی قرار میدهد. او مظنونین خود را با کاریزمای مطلق و جملات و تکنیکهای دقیق بازجویی مورد حمله قرار میدهد و در نهایت آنها را به زانو در میآورد تا پاسخ سوالات خود را بدست آرورد، اتفاقی که در صحنه بازجویی در فیلم محرمانه لس آنجلس (۱۹۹۷) روایت میشود.
متهم ردیف اول، بسیار سرسخت و بدبین است و با زیرکی و طنازی از پاسخ دادن طفره میرود، اما همچنان اطلاعات مورد نیاز شاتگان اد را لو میدهد. مظنون دوم از نظر عاطفی مشکل دارد و آشکارا در اتاق بازجویی گریه میکند، در حالی که شلوار و صندلی خود را نیز کثیف میکند. این سکانس اگر چه برای مظنون داستان ناخوشایند است، اما یک بن مایه جذاب از طنازی را در یک کارگردانی استادانه از کارگردان، کرتیس هانسون، در کنار بازی تحسین برانگیز پیرس، به اجرا میگذارد.
فیلم تریلر جنایی Memories of Murder (۲۰۰۳) به نویسندگی و کارگردانی “بونگ جون هو”، داستان سه کارآگاه را دنبال میکند که در تلاش برای حل اولین سری از قتلهای زنجیرهای تایید شده در کره جنوبی هستند؛ و در اوایل فیلم، این کارآگاهان اولین مظنون خود را پیدا میکنند: یک مرد جوان و معلول ذهنی به نام باک کوانگ هو. معلوم میشود که او قاتل نیست، اما این مانع از آن نمیشود که کارآگاهان دست به بازجوییهای پرتنش و خشن از او نزنند.
زیبایی این صحنه خاص تنها به اجرای کمدی در والاترین شکل آن خلاصه نمیشود، بلکه با فیلمبرداری بی نقص و زیرکانه در کنار تکنیکهای ماهرانه بلاک کردن نیز همراه است. شخصیتها با دقت در کادر مربوط به خود قرار میگیرند، انگار که آنجا نیستند تا تنها فضا را اشغال کنند؛ و همانطور که دوربین به آرامی در اطراف اتاق در این صحنه در دست حرکت میکند، شما میدانید که هر شخصیت در کجا ایستاده است، حرکات منحصر به فرد آنها را متوجه میشوید، و تعاملات و ارتباطات بین هر کدام از ضخصیتها و ارتباطات آنها را درک میکنید.
بدون شک در میان محبوبترین سکانسهای بازجویی در کل این لیست، سکانس بازجویی شخصیت بتمن با بازی کریستین بیل از جوکر با بازی هیث لجر همراه با کتک زدن او، یکی از نمادینترین و ماندگارترین صحنههای دهه ساخت فیلم، و شاید قرن بیست و یکم و شاید تمام دوران باشد. بسیار خوب، شاید کمی زیاده روی کردیم، اما دلیلی وجود دارد که این سکانس تا به این اندازه مورد احترام است.
کریستوفر نولان فیلمنامه این فیلم را به همراه برادرش کریستوفر و دیوید اس. گویر نوشت؛ و این سه با هم آنقدر شخصیت ها، تصاویر و دیالوگهای نمادین خلق کرده اند که برای همیشه در تاریخ سینما ماندگار خواهند بود. اینجا با صحنه بازجویی در شوالیه تاریکی (۲۰۰۸)، تنش فزاینده بین بتمن و جوکر به اوج خود میرسد و به صحنهای از کشش متقابل فوق العاده بین این دو، با دیالوگهای پشت سر هم ختم میشود؛ و اگرچه بتمن در نهایت اطلاعاتی که به دنبالش بود را به دست میآورد، اما این اطلاعات با هزینههای سنگین بدست میآید.
اگر همه چیز در بازجوییها در مورد به دست آوردن اطلاعات از طرف مقابل باشد، آنگاه سرهنگ اس. اس. هانس لاندا از شخصیتهای ماندگار فیلم Inglourious Basterds (۲۰۰۹) میتواند به راحتی پادشاه این عرصه باشد. در واقع در فیلم جنگی بامزه کوئنتین تارانتینو، سکانسهای متعددی وجود دارد که هانس لاندا (با بازی کریستوف والتز برنده جایزه اسکار) در حال بازجویی از یکی از دشمنانش است.
اما پس از انتخاب تنها یک سکانس، شکی نیست که صحنه آغازین فیلم حرامزادههای بی شرف یکی از نمادینترین سکانسهای حرفه فیلمسازی تارانتینو است و باید در میان تمام صحنههای بازجویی در تاریخ سینما نیز برجسته باشد، چه برسد به آینده آن. این یک صحنه بازجویی معمولی نیست و تفاوت خاص و ترسناکی با دیگر بازجوییهای این فهرست دارد. اما در نهایت اگر چه خشونتی نسبت به بازجویی شونده دیده نمیشود، به دلیل تنش دیوانه کننده اش (که با استفاده فوق العاده از تکنیکهای داستان سرایی خلق میشود) و سرعت روایت بی نقص اش، قطعاً شایسته رتبه اول این فهرست است.