bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۶۱۵۹۵

ناصرالدین‌شاه در لهستان؛ «اینجا کسی فحش نمی‌دهد، دعوا که ابداً نمی‌شود»!

ناصرالدین‌شاه در لهستان؛ «اینجا کسی فحش نمی‌دهد، دعوا که ابداً نمی‌شود»!

ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفر‌های دور و درازش هم ترک نمی‌کرد. خود او نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامه‌ها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کار‌ها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما می‌گذارند. در اینجا گزیده‌ای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را می‌خوانید.

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۰۷ شهريور ۱۴۰۲

سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال ۱۲۶۸ شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشور‌های آلمان، هلند و انگلستان شد.

به گزارش فرادید؛ در اینجا گزیده‌ای از روزنامۀ خاطرات او در روز سه‌شنبه چهارم شوال سال ۱۳۰۶ قمری (۱۴ خرداد سال ۱۲۶۸ شمسی) را می‌خوانید که مربوط است به حضور شاه در شهر ورشوی لهستان:

صبح از خواب برخاستم... یک حالت پیچش‌مانندی دارم، اما چندان زیاد نیست... از این گوشت‌های نپخته و غذا‌های بد اینجا‌ها است...

وضع شهر ورشو این است که می‌نویسیم: قریب چهارصد و پنجاه هزار جمعیت دارد، صد و پنجاه هزار یهودی دارد که صراف و معامله‌گر هستند، از دست این یهودی‌ها هم روس‌ها جَر [شاکی]هستند هم لهستانی‌ها که تمام این یهود جمیع طلا و نقره و پول مردم را می‌گیرند...

ناصرالدین‌شاه در لهستان

کوچه‌های ورشو تمام پاک و تمیز و سنگفرش است، کالسکه‌های ترانوا که از روی راه‌آهن حرکت می‌کند خیلی است... اهل شهر از صاحب‌منصب و خانم و نوکر و سرباز که توی کوچه راه می‌روند و اینهمه ترانوا و کالسکه و پیاده که از پهلوی هم می‌روند، صدای یک نفر بلند نیست و لباس همه یک جور است و کسی میان آقا و نوکر و کنیز و خانم فرق نمی‌دهد...

اینهمه آیند و روند که از صبح تا شب می‌شود، یک صدای عنیف [خشن]بلند که اسباب عبرت باشد شنیده نمی‌شود... هیچ معلوم نیست که در این شهر آدم باشد، فحش کسی به کسی نمی‌دهد، بلند کسی به هم حرف نمی‌زند، دعوا که ابداً نمی‌شود، خیلی شهر آرام بی‌صدای با تعریفی است... هر مملکتی که قانون دارد این‌طور است... در این شهر رسم نیست که کسی به صدای بلند چیزی بفروشد، مثلا در طهران همه چیز را به آهنگ‌های بلند بد می‌فروشند، اینجا ابداً در فروش کسی داد نمی‌زند و مشتری نمی‌طلبد...

در ساعت هفت از ظهر گذشته تمام صاحب‌منصب‌ها و ... حاضر شدند، رفتیم سر میز، چادر کرباس پشمی زده بودند و میز بسیار عالی خوبی چیده بودند، شام خوبی حاضر کرده خوردیم، ابتدا من به سلامت امپراطور تستی برده هورا کشیدند، بعد کورکو به سلامت ما تستی برد هورا کشیدند، بعد هم من باز به سلامت قشون روس خوردم، بسیار خوب مجلسی بود و خیلی خوش گذشت... قدری صحبت کردیم و با صاحب‌منصب‌ها حرف زدیم... امشب هم جایی نرفته خوابیدیم.

bato-adv
bato-adv
bato-adv