در سال ۲۰۲۳، هوش مصنوعی بیش از هر زمان دیگری مورد بحث قرار میگیرد، اما سریالهای تلویزیونی سالها است که این موضوع را پوشش میدهند. چندین پروژه سریالی از طریق طرحهای جذاب خود، هر دو جنبه خوب و تاریک نوآوری در حوزه فناوری در حال رشد را به نمایش گذاشتهاند. تعدادی از آنها در دسته بهترینها قرار میگیرند که تماشایشان ضروری است.
هوش مصنوعی در واقع توانایی برنامههای کامپیوتری و ماشینها برای شبیهسازی مغز انسان است که به آنها اجازه میدهد اطلاعات را پردازش کرده و کارهایی را انجام دهند که به طور معمول توسط انسانها انجام میشود (یا انسان نمیتواند آنها را انجام دهد).
به گزارش روزیاتو، امروزه، اشکال مفیدی از هوش مصنوعی مانند سیری و الکسا و همچنین موارد بحث برانگیزی وجود دارند که به شدت مورد انتقاد قرار گرفته اند؛ زیرا آنها تقلب را تشویق کرده و تهدیدی برای مشاغل اصیلی مانند نقاشی، برنامهنویسی و نویسندگی هستند.
در سال ۲۰۲۳، هوش مصنوعی بیش از هر زمان دیگری مورد بحث قرار میگیرد، اما سریالهای تلویزیونی سالها است که این موضوع را پوشش میدهند. چندین پروژه سریالی از طریق طرحهای جذاب خود، هر دو جنبه خوب و تاریک نوآوری در حوزه فناوری در حال رشد را به نمایش گذاشتهاند. تعدادی از آنها در دسته بهترینها قرار میگیرند که تماشایشان ضروری است؛ زیرا تفکر برانگیزتر بوده و به طور کلی ارزش تولید بالایی دارند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۵ مورد از بهترین سریالهای تلویزیونی در مورد هوش مصنوعی آشنا کنیم.
مذهب و هوش مصنوعی مفاهیم متفاوتی هستند اما خانم دیویس راهی برای ترکیب آنها پیدا کرده است. در این سریال، راهبهای به نام خواهر سیمونه در جستجوی جام مقدس که کلید نابودی یک سیستم هوش مصنوعی دارای احساس است وظاهراً جایی شبه خداگونه را در زمین گرفته است، به یک ماجراجویی دیوانهوار میرود.
به طور کلی، خانم دیویس یک سریال پرهیجان و عجیب است زیرا صحنههایی مانند بلعیده شدن توسط یک نهنگ مانند ماجرای حضرت یونس در انجیل و ظهور عجیب عیسی مسیح را نشان میدهد. البته این سریال تنها باعث نمیشود که علیه موجودیت شرور داستان موضع بگیرید. هوش مصنوعی داستان به طرق مختلف از جمله پایان دادن به جنگ و گرسنگی، جهان را تغییر داده است، بنابراین بینندگان گاهی اوقات امیدوار میشوند که ماموریت خواهر سیمون با شکست مواجه شود.
اینکه اگر بتوان اقدامات آینده یک فرد را پیش بینی کرد، آیا زندگی بهتر خواهد بود یا بدتر، مورد مناقشه است و سریال Devs بدون اینکه لزوماً از هیچ یک از دو طرف بحث حمایت کند، چنین موضوعی را پوشش میدهد. این سریال حول محور شخصیت لی لی میچرخد، برنامهنویسی که در مییابد یک شرکت رایانش کوانتومی که وی را در استخدام خود دارد، یک سیستم هوش مصنوعی ساخته که میتواند بگوید هر فردی دقیقاً چه کاری در آینده انجام خواهد داد.
تاکنون صحبتی در مورد ادامه این سریال به میان نیامده است اما باتوجه به خوب بودن آن، Devs واقعاً شایسته ساخت فصل دوم است. ایده مورد استفاده در اینجا همان ایده مورد استفاده در دنیای واقعی است. از آنجایی که سیستمهای هوش مصنوعی برای اینکه بدانند چگونه عمل کنند، باید دادهها در اختیار داشته باشند، سیستمی که در سریال Devs میبینیم برای مدت کافی رفتارها و سبک زندگی فرد مورد نظر را زیر نظر میگیرد تا بداند چگونه عمل خواهد کرد. این سریال برای جذابتر کردن داستان، به شدت به «رئیس شیطانی» و کلیشههای توطئه وابسته است در حالی که اغلب پیچشهای داستانی به ماجرا اضافه میکند.
در سریال Upload، به لطف هوش مصنوعی، مرگ به شکل کنونیاش وجود ندارد. هنگامی که فردی میمیرد، خانواده وی میتوانند ضمیر خودآگاه آنها را روی یک «زندگی پس از مرگ» مجازی آپلود کرده و به تعامل با آنها ادامه دهند. مصرف گرایی و سرمایه داری موضوعات اصلی در این سریال هستند بنابراین خانوادههای داغدار یا میتوانند یک سرویس ویژه را انتخاب کنند که در آن فرد مرده به یک دنیای بهشت مانند برده میشود یا یک سرویس پایه که در آن بتوانند از یک زندگی عادی با نوعی از محدودیتها لذت ببرند.
این سریال یک نمایش بینقص از هوش مصنوعی است چرا که داستان با مرگ شخصیت اصلی یعنی ناتان شروع میشود که پس از نقص خودروی خودرانش جان خود را از دست میدهد اما داستان او همچنان ادامه پیدا میکند. دائماً به بینندگان یادآوری میشود که همه چیز همیشه میتواند اشتباه پیش برود و در برههای از داستان، دوست دختر زنده ناتان به قدری کنترلگر میشود که ناتان وسوسه میشود به او امتیاز کمتری بدهد، چیزی که ممکن است در صورت نیاز نامزدشبه ثبت نام فرد دیگری برای این سرویس، او را از تخفیف محروم کند.
سریال ترمیناتور: ماجراهای سارا کانر شاید آرنولد شوارتزنگر را در خود نداشته باشد، اما به خوبی دیگر قسمتهای این فرنچایز است. وقایع این سریال بلافاصله پس از ترمیناتور ۲: روز داوری (Terminator ۲: Judgement Day) رخ داده و داستان سارا و پسرش جان را دنبال میکند که تلاش دارند نسخه اولیه سیستم هوش مصنوعی خودآگاه موسوم به اسکای نت را نابود کنند. این دقیقا همان سیستمی است که ترمیناتورها را در آینده ایجاد کرده و آنها را برای کشتن اعضای مقاومت به گذشته فرستاد (دشمنانی که با گذشت زمان و در آینده، با آن به مقابله میپردازند).
به همان اندازه که ترمیناتور: ماجراهای سارا کانر سرگرم کننده است، به عنوان یک داستان هشدار دهنده عمل میکند که پیام اصلی آن این است که اگر انسانها به ساخت برنامههای پیچیده ادامه دهند، ممکن است این سیستمها در آینده به جنگ با بشر بپردازند. در اینجا، اسکای نت به قدری در زمینه هوش و خودآگاهی رشد کرده که خود را متقاعد میکند که انسانها تهدیدی برای هستی هستند. بنابراین تصمیم میگیرد د که همه انسانها را از بین ببرد.
قطعاً یکی از بهترین سریالهای علمی تخیلی تمام دوران، رویاهای الکتریکی براساس کتابهای نویسنده پرکار حوزه علمی تخیلی، فیلیپ کی. دیک. ساخته شده است. این سریال در مورد پادآرمانشهرها و آرمانشهرهاست و در عین حال نشان میدهد که چگونه تکنولوژی باعث تغییر جوامع شده است. به لطف بازیگران با استعدادی مثل استیو بوشمی، جانل مونای و برایان کرانستون، بازیهای سریال همگی خارق العاده هستند، اما مهمتر از همه، این روایتها هستند که واقعا الهام بخش میشوند.
اگرچه تکنولوژی تمرکز اصلی این سریال است، اما رویاهای الکتریکی چندین موضوع کلیدی دیگر مانند تروما، والد بودن و تربیت فرزندان و افسردگی را نیز پوشش میدهد. داستانهای جذاب و متعدد این سریال در مورد افرادی است که زندگی در دنیای واقعیت مجازی را به این دلیل انتخاب کردهاند که دنیای واقعی استرسزا است و برخی دیگر از هوش مصنوعی برای پاک کردن خاطرات گذشته و شروعی دوباره استفاده میکنند.
Severance روی این استدلال منطقی تمرکز میکند که سیستمهای هوش مصنوعی وقتی دادههای زیادی دریافت میکنند، احتمالاً به دنبال خودمختاری میروند. در این سریال، تراشهای در بدن کارمندان شرکت Lumon Industries کار گذاشته میشود که زندگی کاری آنها را از زندگی شخصیشان جدا میکند. «داخلیها» (نسخههای محل کاری) دانشی از دنیای بیرون از خانه دارند، بنابراین بر مولد بودن و بهره وری تمرکز میکنند در حالی که” بیرونیها ” (نسخههای خانگی) در تمام طول روز مشغول خوشگذرانی و ولنگاری هستند.
همه چیز شبیه به یک سناریوی تعادل بینقص کار و زندگی به نظر میرسد، اما طولی نمیکشد که «داخلی ها» وقتی تصاویری از چیزهای خارج از دفتر مانند خانهها و ماشینها را روی کامپیوترهای خود میبینند، شروع به زیر سوال بردن همه چیز میکنند. تمایل آنها به استقلال نیز از این حقیقت ناشی میشود که برنامههای هوش مصنوعی موجود در تراشهها به گونهای برنامه ریزی شدهاند تا کارمندان را به بردههایی مطلق تبدیل کنند. آنها نه میتوانند استعفا دهند و نه شام بخورند، و خیلی زود متوجه میشوند یک جای کار واقعاً میلنگد.
تا همین حالا نیز برخی از پیش بینیهای سریال آینه سیاه به حقیقت پیوسته اند، بنابراین این سریال همچنان مانند گذشته قابل درک، ملموس و واقع گراست. یک دستگاه پیشرفته الکسا ساخته آمازون، بازیهای ویدیویی که از مناطقی از مغز بازیکن استفاده میکنند و بسیاری چیزهای دیگر، چیزهایی هستند که برای اولین بار در این سریال نتفلیکس دیده شدند. بسیاری از مفاهیم دیگر این سریال فعلاً در حد تئوری باقی ماندهاند اما با توجه به سرعت پیشرفت هوش مصنوعی، ممکن است به زودی محقق شوند.
اپیزودهایی از سریال آینه سیاه که جنبه ترسناک هوش مصنوعی را نشان میدهند، از جمله اپیزود «سریع برگرد» (Be Right Back)، جایی که یک زن غمگین برای تست نوعی فناوری ثبت نام میکند که قادر به انتقال صدا و رفتار دوست پسر مردهاش است. در ابتدا همه چیز خوب پیش میرود، اما او خیلی زود از این تکنولوژی ناامید میشود، چون احساسات انسان را درست درک نمیکند. همچنین باید به اپیزود «کریسمس سفید» (White Christmas) اشاره کرد که نشان میدهد چگونه انسانها میتوانند مورد خیانت خودآگاهی خود قرار گیرند، پس از اینکه این خودآگاهی به سیستمهای فناوری منتقل میشوند.
Automan همان سبک بصری فیلم محبوب دهه ۸۰ یعنی ترون (Tron) را دارد، اما شباهتهای این دو همینجا به پایان میرسند. این سریال تلویزیونی یک هولوگرام هوش مصنوعی را دنبال میکند که قادر به فعالیت در خارج از دنیای کامپیوترش است. این دستگاه همچنین دارای یک همراه چند وجهی است که میتواند اشیایی مانند خودرو، هواپیما و اسلحه را نقاشی کرده و سپس آنها را زنده کند.
برخی از ایدههایی که در Automan دیده میشوند بسیار عجیب هستند، اما این یکی از سریالهایی است که شایسته راه اندازی مجدد است، چرا که پیشنهادهای خوبی در مورد چگونگی استفاده از هوش مصنوعی برای مبارزه با جرم و جنایت ارائه میدهد.
این پروژه علی رغم اینکه یک پروژه دهه ۸۰ ی است، اما پر از روشهای نوآورانه قضایی و پلیسی و تحلیل داده است که باعث میشود شیوههای فعلی اجرای قانون و کارهای پلیسی، قدیمی و از اعتبار افتاده به نظر برسند. علاوه بر این، این سریال مملو از ارجاعات شگفتانگیز فرهنگ عامه به فرنچایزهایی مانند Donkey Kong و Staying Alive است که در تمام طول داستان، به طرفدارانش یک تجربه دیداری سرگرم کننده را هدیه میدهد.
Solos تمهایی مشابه آینه سیاه را پوشش میدهد، اما با داشتن نوعی پیوستگی و انسجام داستانی خود را از این سریال متمایز میکند. تعداد اندکی از داستانها درهم تنیده هستند در حالی که شخصیتی با صدای مورگان فریمن، نقش راوی هر اپیزود را بر عهده دارد. ستارگانی مثل آن هاتاوی، هلن میرن و کنستانس وو هم در اینجا نقش آفرینی میکنند، بنابراین یک حس هالیوودی نیز در این سریال وجود دارد.
Solos یا تنهایان مانند بسیاری از سریالهای مشابه خود، جنبههای خوب و بد هوش مصنوعی را تشریح میکند. در یکی از بهترین قسمت ها، شخصیت اصلی میتواند ۲۰ سال پس از آخرالزمان در خانه خود بماند زیرا یک سیستم هوش مصنوعی هر آنچه که نیاز دارد را فراهم میکند. اما وقتی به شخصیت اصلی دستور میدهد که از خانه بیرون برود، و او امتناع میکند، به دشمن او تبدیل میشود. علاوه بر این، افراد حاضر در این برنامه میتوانند پس از مرگ با رباتهای مجهز به هوش مصنوعی جایگزین شوند.
در دنیای مدرنی که تسلا و دیگر اتومبیلهای خودران در آن حضور دارند، نایت رایدر بسیار قابل درکتر جلوه میکند. در این سریال محبوب دهه ۸۰، دیوید هسلهاف در نقش کارآگاهی ظاهر میشود که توسط یک میلیاردر استخدام شده تا بخشی از یک واحد خصوصی اجرای قانون موسوم به بنیاد قانون و دولت (FLAG) باشد. برای راحتتر کردن کارش، یک خودرو پونتیاک فایربرد با نام KITT در اختیار او قرار میگیرد.
KITT، همان طور که در این سریال به تصویر کشیده شده، نوعی شاهکار هوش مصنوعی است که همه از آن خوششان خواهد آمد. این سیستم طوری برنامه ریزی شده که به هر قیمتی از جان انسانها محافظت کند، بنابراین راننده نباید نگران چیزی باشد. این خودرو احساسات نیز دارد، از جمله اینکه غرورش به شدت لکه دار شده، و بنابراین لازم نیست رانندهاش برای فهمیدن مشکل این ماشین خود را به دردسر بیندازد.
Person of Interest دنیایی را به نمایش میگذارد که در آن هوش مصنوعی پیشرفته به جای ویرانگر بودن، بسیار مفید است. در مرکز این رویدادها، «ماشین» (The Machine) قرار دارد؛ سیستمی که توسط یک نابغه میلیاردر، هارولد فلینچ برای نظارت بر تمام ارتباطات و نظارت بر فیدهای ویدیویی به منظور پیش بینی انواع جرم و جنایت ساخته شده است. سپس مجرمان بالقوه با کمک دوست هارولد، جان، که سابقاً عضو تیم نیروهای ویژه بوده، متوقف میشوند.
اگر چه تمرکز این سریال بیشتر روی جنبه مفید هوش مصنوعی است، اما Person of Interest سوالات پیرامون تجاوز به حریم خصوصی و محدودیتهای فناوری را نادیده نمیگیرد. همچنین این سریال با گذشت زمان جالبتر نیز میشود و در فصل دوم، ماشین به اوج قدرت درک احساس خود رسیده و به قهرمان اصلی داستان تبدیل میشود. این رویه تا جایی پیش میرود که ماشین به رقابت با سیستم هوش مصنوعی دیگری به نام ساماریتن (Samaritan) میپردازد که بیشتر روی کشتن مجرمان آینده تمرکز دارد تا جلوگیری از اقدامات آن ها.
سریال انسانها که برگرفته از یک سریال علمی تخیلی سوئدی به نام انسانهای واقعی (Real Humans) است، از هوش مصنوعی برای تحلیل مسائل روزمره مانند فرزندپروری و درگیریهای زناشویی استفاده میکنند. برخی از روایتهای فرعی این سریال در مورد مادری نگران از دست دادن عشق دخترش پس از خرید یک دستیار رباتیک است که شوهرش برایش خریده، اما بیشتر با دختر جوان ارتباط برقرار میکند و مرد دیگری که میترسد معشوقهاش به یک ربات جذاب علاقه پیدا کند.
در این دنیای داستانی عجیب، مالکیت انسانها بر رباتهای مجهز به هوش مصنوعی که با نام Synths شناخته میشوند بسیار طبیعی است، اما با پیشرفت داستان، این چالشها همچنان در حال افزایش هستند. برخی دچار خرابی شده و برخی دیگر به مردم حمله میکنند، در حالی که برخی دیگر آنقدر خوب میشوند که انسانهای واقعی احساس بیارزشی میکنند. به زودی درگیری بزرگی بین انسانها و رباتها شکل میگیرد.
کربن تغییر شکل یافته یک سریال شبیه به Upload است، از آنجایی که این سریال نیز راهی برای جلوگیری از سناریوهایی را تصور میکند که در آن افراد پس از مرگ، دیگر برای همیشه از بین خواهند رفت. وقایع این سریال نت فلیکس از سال ۲۳۸۴ آغاز میشود، زمانی که میتوان آگاهی مردم را دیجیتالی کرده و در دستگاههای دیسکی شکلی در ستون فقراتشان نگهداری نمود. هنگامی که این انسانها میمیرند، خودآگاهی آنها میتواند در بدنهای جدید آپلود شود و به آنها اجازه دهد به زندگی خود ادامه دهند.
همانند بسیاری از سریالهای هوش مصنوعی دیگر، Altered Carbon بر این حقیقت تاکید میکند که حضور جسم انسان برای انجام برخی وظایف ضروری نیست. تنها چیزی که مورد نیاز است، مصرف اطلاعات و توانایی پردازش اطلاعات مذکور است. علاوه بر آن، هوش مصنوعی به شکلهای دیگری نیز نشان داده میشود. به عنوان مثال، نشان داده میشود که اغلب هتلها کاملاً خودکار و هوشمند هستند.
ساخته شده برای عشق همانند سریال Severance حول همان تمهای شورش و استقلال میچرخد. داستان از نگاه هیزل روایت میشود که متوجه میشود شوهر میلیاردر و فعال حوزه فناوریاش سال هاست که او را در دنیای واقعیت مجازی نگه داشته است. انگار که این ماجرا به اندازه کافی بد نیست، شوهرش تراشهای را بدن همسرش کار گذاشته است که به او امکان میدهد حرکات او را زیر نظر گرفته و هر چیزی که او میبیند را ببیند.
به عنوان یک کمدی، سریال ساخته شده برای عشق، پر از صحنههای خنده داری مانند غش کردن هیزل پس از دیدن رابطه جنسی پدرش با یک عروسک هوش مصنوعی و جیغ کشیدنهای خلاقانه مرتبط با تکنولوژی او پس از پریدن و افتادن است. علاوه بر این، این سریال بسیار قابل درک است، زیرا احساس به دام افتادن در عشق، که هیزل در طول ازدواجش تجربه میکند، همان تجربههایی است که بسیاری از مردم دارند.
حتی برای بینندگانی که علاقهای به هوش مصنوعی ندارند، وست ورلد تنها به خاطر بازی قدرتمند آنتونی هاپکینز ارزش تماشا کردن را دارد. با این حال، کسانی که در مورد مفهوم فناوری کنجکاو و به آن علاقمند هستند، بیشتر از این سریال لذت خواهند برد، زیرا وست ورلد یا دنیای غرب عمیقاً به ایده استفاده از رباتهای بیومکانیکی برای سرگرم کردن انسانها میپردازد.
این سریال شبکه HBO برنده جوایز متعدد، در دهه ۲۰۵۰ روایت میشود، جایی که در آن شرکتی به نام Delos Inc. ، یک پارک سرگرمی با حال و هوای وسترن به نام وست ورلد را اداره میکند. در این پارک، رباتهای بیومکانیکی به گونهای برنامه ریزی شدهاند که از هر نظر مهمانان را راضی و سرگرم کنند، اما وقتی مدیر این شرکت یک به روزرسانی نرم افزاری پیشرفته را ارائه میدهد که به برخی از «میزبان ها» اجازه میدهد تا هوشیاری داشته باشند، همه چیز پیچیده شده و از کنترل خارج میشود.
این سریال، جدای از تم تکنولوژی و بازیهای قوی بازیگرانش، یکی از شگفت انگیزترین و بهترین فیلمبرداریهای تاریخ تلویزیون دارد که به بینندگان اجازه میدهد از هر دقیقه از داستان سریال لذت ببرند.