ماجرای بانوی اول را حتما شنیده اید. خیلیها به حرفهای خانم رئیسی نقد جدی داشتند. از هر سمت و سو؛ و شاید از سمت نیروهای اصولگرا بیشتر. کلی هم حرف حسابی این وسط زده شد.
سید عبدالجواد موسوی در خبرآنلاین نوشت: ابتدا میخواستم چیزی در باره غرب و نحوه مواجه ما با غرب بنویسم و یادی کنم از ریشههای بحث غربزدگی، اما دیدم نه این مناسبت، مناسب این حرف هاست و نه کسی در یک خبرگزاری حوصله خواندن این چیزها را دارد. این شد که تصمیم گرفتم خیلی صریح و سریع اشاره کنم به شیفتگی نیروهای به اصطلاح ضد غرب به غرب.
نیروهای مدعی انقلابی گری به ظاهر ضد غربند. به همان معنا که مثلا آل احمد بود و همچون آل احمد غربزدگی را چونان دشنامی به کار میبرند علیه مخالفانشان. در نگاه آنان هرکس به ظاهر، شکل و شمایل غربی داشته باشد غربزده نام میگیرد. مثلا اگر کسی کراواتی باشد بی تردید غربزده است حتی اگر تمام عمرش را صرف پژوهش و تحقیق در راه دین کرده باشد و به سنت و شریعت بیش از دیگران پایبند باشد.
اما برعکس، اگر کسی ظاهری متشرع داشته باشد و پیراهن زهد بر روی شلوار تقوی انداخته باشد در شمار دینداران و متشرعان محسوب میشود حتی اگر تمام عمرش را چشم به آرا و اقوال غربیها داشته باشد و به قول آل احمد اصلا شب و روزش وقتی شب و روز باشد که غربیها تاییدش کرده باشند. البته این وسط سیاست هم نقش مهمی را ایفا میکند. گاه خط و ربط سیاسی باعث میشود تا کسی را که مخالف سیاسی آن هاست به راحتی به غرب و غربزدگی ببندند و از آن طرف فلان موافق سیاسی را که ظاهر و باطنش غربی است در شمار قدیسین بنشانند.
فرمود: اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی آن مغاک نیز در تو چشم خواهد دوخت. این سخن مصداق حال دوستان انقلابی ماست. با رگهای متورم گردن علیه غرب شعار میدهند، اما فرزندانشان نخستین گزینهای را که برای تحصیل برمی گزینند ینگه دنیاست. سازمان ملل را به رسمیت نمیشناسند، اما له له میزنند برای پشت تریبون آن سازمان جنایتکار قرار گرفتن. بشمارید چندبار نیروهای انقلابی به نیویورک رفته اند و چندبار نیروهای به قول آنها غربزده؛ و تازه تمام خاندانشان را پشت خودشان راه میاندازند تا با هم دیگر مشت محکمی به دهان استکبار بزنند.
کیف میکنند کسی به آنها بگوید دکتر. ببینید با چه عشقی همدیگر را دکتر و مهندس خطاب میکنند. در کجای تفکر انقلابی و دینی آکادمی آن هم آکادمیای که در آن کتابهای متفکران و نظریه پردازان و روشنفکران غربی تدریس میشود این همه اهمیت دارد؟ در همین صدا و سیمای انقلابی توجه بفرمایید چه قدر ادا و اصول غربیها تبلیغ میشود. مو به مو از برنامههای غربی کپی برداری میکنند. مو به مو. حتی دکور برنامه هایشان غربی است، اما از آن جا که به شدت اهل ظاهرند گمان میکنند اگر اول اخبار بر محمد و آل او صلوات بفرستند برنامه شان دینی میشود یا این که اگر در دکور غربی بنشینند و ادای مجریهای غربی را در بیاورند، اما به جای جک گفتن حدیث بخوانند در ماهیت غرب تصرف کرده اند. همین قدر پیش پا افتاده و سطحی. حتی یک بار کتاب (آینه جادو)ی سید مرتضی آوینی را که این همه سنگش را به سینه میزنند تورق نمیکنند تا بفهمند این مضحکهها هیچ ربطی نه به رسانه دارد و نه به اسلام.
بانوی اول هم چیزی از همین قماشی است که خدمتتان عرض کردم. درکی سطحی از غرب، از اسلام، از هویت، از انقلاب به همین جایی میکشد که ملاحظه میفرمایید. همه این بزرگواران با شدت و حدت به غرب و مظاهر غرب فحش میدهند، اما ته دلشان لک میزند برای غربی شدن. برای ادای آنها را درآوردن. برای تاییدیه از آنها گرفتن. دیده اید وقتی بعضی از این غربیها از سیاست هایشان تعریف میکنند روزنامه کیهان با چه شوق و ذوقی آن را باز نشر میکند؟ و یک لحظه هم فکر نمیکند اگر غرب متر و معیار درستی یا نادرستی است پس چرا آن جا که از شما انتقاد میکند اخ و پیف است؟
بله، ترجمان ساده غربزدگی میشود ادای غرب را درآوردن؛ و بدترین صورت غربزدگی، غربزدگی انقلابی و دینی است. در دل تمنای غرب را داشتن و در ظاهر با آن ستیزه کردن. با نقلی از آل احمد سخن را به پایان میبرم: حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه غرب را درنیافته ایم و تنها به صورت و ظاهر ادای غرب را در میآوریم- با مصرف ماشین هایش- درست هم چو آن خریم که در پوست شیر رفت.