ساعتها به کلی نحوهی نگاه ما به جهان را تغییر دادهاند. فقط به این فکر کنید که در روز چند بار ساعت تلفن یا ساعت مچی روی دستتان را چک میکنید. زندگی شما بر مبنای ساعت اداره میشود.
در دنیای بدون ساعت، مردم از فعالیتهای عادی به جای واحدهای زمانی استفاده میکردند؛ هر چیزی به آن اندازهای طول میکشید که باید طول بکشد. اما امروز انگار اربابان ساعت هستند که تعیین میکنند چه کاری کی و در چه مدتی باید انجام شود.
به گزارش فرادید، مورخان برای توصیف شیوۀ زندگی قبل از اختراع ساعت از اصطلاح «کار-محور» یاد میکنند. در آن دوران مردم برای توضیح یک واحد زمانی از استعارهها و قیاسها استفاده میکردند، مانند «زمانی که دعا خواندن طول میکشد». امروزه، ساعت برای اقتصادهای بسیار پیچیده و پرتقاضا ضروری است.
یک کودک سهساله زمان را درک نمیکند. منظور «زمان» به معنای اینشتینی نیست، بلکه منظور واحدهای اساسی زمان است. او نمیداند دقایق یا ساعتها چه هستند. «دیروز» میتواند روز قبل باشد یا شاید آوریل. وقتی میپرسد چقدر طول میکشد فرنی من پخته شود؟ میگوییم: «یه کم!». اما مشکل این است که «یه کم» یک توصیفکننده ناکافی است. به همین دلیل به استفاده قیاسها روی میاوریم. مثلا به جای «یه کم» میگوییم: «به اندازه یک حمام طول میکشد» یا «به اندازهی یک قسمت از مرد عنکبوتی». هنوز هم شاید او معنای زمان را با این قیاسها درک نکرده باشد، اما دستکم ما تلاشمان را برای فهماندن زمان به او میکنیم.
این کاری که ما انجام میدهیم منحصر به فرد نیست. هزاران سال پیش، مردم بدون ساعت زندگی میکردند، بنابراین به معنای واقعی کلمه زمانی قبل از «زمان» وجود داشته است و آنها دقیقاً همین کاری را میکردند که ما با بچههای کوچکمان انجام میدهیم: آنها از استعاره استفاده میکردند. برای نمونه، در انگلستان قرون وسطی، یک مقیاس زمانی به نام «َپتِر نوستِر وایل» داشتند، که نشان میداد خواندن دعا چقدر طول میکشد؛ بنابراین میتوان پرسید زندگی بدون ساعت چگونه بود و ساعتها تا چه حد، نحوهی دید ما از خودمان و جهان را تغییر دادهاند؟
تا اواخر قرون وسطی، مردم زمان را چیزی جدا از شغلی که انجام میدهند، نمیدانستند. چمنزنی «نیم ساعت» طول نمیکشید. مورخان این را سبک زندگی «کار- محور» مینامند. این به آن معناست که زمان بر حسب مدت زمان انجام کار محاسبه میشد و بر ساعت، دقیقه یا ثانیه تقسیم نمیشد. همانطور که اُلیور بِرکمَن در کتاب خود به نام «چهار هزار هفته: مدیریت زمان برای فانیها» میگوید:
«شما گاوها را زمانی که به شیردوشی نیاز داشتند دوشیدید و محصول را زمان برداشت محصول برداشت کردید و هرکسی که سعی کند برنامهی دیگری را به هر یک از این کارها اضافه کند، به عنوان مثال، شیردوشی ماهی یکبار را یکروزه انجام دهد تا آن کار را از سر راه بردارد یا برای برداشت محصول زودتر از موعد برداشت تلاش کند، بدون شک دیوانه است.»
پیش از اختراع ساعت کار انجام میشد و محصول برداشت میشد. بیشتر مردم در ساعات روز کار میکردند، معنایش روزهای طولانی شانزدهساعته در تابستان و هشتساعته در زمستان بود. هیچ عجلهای برای اتمام کاری به دلیل محدودیتهای مصنوعی زمان وجود نداشت.
امروزه، بیشتر مردم در ادارهها یا کارخانهها مشغول کار هستند. اگر قرار باشد در یک اتاق خاص با افراد خاصی جلسهای برگزار کنید، با گفتن «بعد از ناهار دور هم جمع بشیم»، کارتان درست پیش نمیرود یا با گفتن «بعد از اینکه دندانهایم را مسواک زدم» به قطار نمیرسید یا «وقتی خورشید غروب کرد» فیلم تماشا میکنم، با عقل جور درنمیآید.
همزمان با صنعتی شدن اروپا، انعطافپذیری کار- محور زندگی کشاورزی از کار افتاد. نخستین شرکت بزرگی که به طور منظم از ساعت استفاده کرد، شرکت خدمات پستی بریتانیا بود و به دنبال آن شرکتهای قطار. اما، خیلی زود همه مردم به مزایای زندگی کردن با ساعت پی بردند. هماهنگ کردن کارگران کارخانه و طرحریزی دقیق تولید بدون ساعت دشوار است. صنعتی شدن مستلزم این بود که کارگران «به موقع» به کار خود برسند. خروجی، بهرهوری و کارایی به ساعت نیاز داشت.
امروز تصور مدیریت جامعه بدون ساعت، دشوار است. اما برعکس، برای یک کشاورز قرون وسطایی، اگر میتوانست به زندگی ما نگاه کند، جامعۀ ما کاملاً ویرانشهر یا بیگانه به نظر میرسید.
ساعتها به کلی نحوهی نگاه ما به جهان را تغییر دادهاند. فقط به این فکر کنید که در روز چند بار ساعت تلفن یا ساعت مچی روی دستتان را چک میکنید. زندگی شما بر مبنای ساعت اداره میشود. مانند این است که ما زندگیمان را به بلوکهای کوچک تقسیم کردهایم و تکههایی از خودمان را در آن بلوکها قرار دادهایم. چیزها در گذشته کار- محور بودند. ساعت هرگز دروغ نمیگوید و من نباید دیر کنم، چون حاکمان ساعت ناراضی خواهند شد.
با این حال، گاهیاوقات لازم است ساعت را کنار بگذاریم. همه چیز زندگی نباید به بخشهای منظم تقسیم شود، مانند درسهای مدرسه. گاهی اوقات، خوب است که بگذاریم دنیا و اتفاقات آن با نظم طبیعی خودش پیش برود. ما نه تنها باید این واقعیت را بپذیریم، بلکه باید به افراد دیگر بگوییم «تا زمانی طول میکشد که طول بکشد».