چندی قبل مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خودرواش خبر داد. وی گفت: در جادهای اطراف تهران در حال رانندگی بودم که زن و مرد جوانی را در کنار خیابان دیدم. مرد جوان پایش را گچ گرفته بود و زن جوان هم خروسی در دست داشت.
از آنجایی که مسیر خلوتی بود و خودرویی در حرکت نبود، توقف کردم و آنها را سوار کردم. مسافتی نگذشته بود که زن جوان ناگهان فریاد زد، خروس از پنجره به بیرون پرید. باتوجه به اینکه پای مرد جوان در گچ بود به درخواست آنها از ماشین پیاده شدم تا خروس را بگیرم. اما همین که از ماشین پیاده شدم، مرد جوان پشت فرمان نشست و خودروام را به سرقت برد.
با شکایت مرد جوان، تحقیقات پلیسی آغاز شد و در ادامه بررسیها، کارآگاهان با شکایتهای مشابه مواجه شدند. بدین صورت که سه مرد دیگر نیز با همین شیوه و شگرد مورد سرقت قرار گرفته بودند.
در حالی که تحقیقات در این رابطه ادامه داشت، مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: چند روز قبل خودروام را زوج جوانی که خروسی به دست داشتند به سرقت بردند. با اینکه شکایت کردم، اما هر روز حول و حوش همان ساعتی که خودروام سرقت شده بود در آن جاده حرکت میکردم تا شاید بتوانم سارقان را پیدا کنم. الان آنها را دیدم.
به دنبال این تماس، بلافاصله مأموران پلیس راهی محل شده و زوج جوان بازداشت شدند. گرچه در تحقیقات اولیه، آنها منکر سرقتهایشان بودند، اما در مواجهه با شاهدان و مدارک پلیسی در نهایت به سرقتهای سریالی به این شیوه اعتراف کردند.
طراح این سرقت تو بودی؟
بله همدستم فروشنده یک بوتیک است. یک روز که برای خرید لباس به مغازهاش رفتم با او دوست شدم. اما همیشه از درآمد اندکش شکایت داشت و من هم پیشنهاد سرقت به او دادم.
خودت قبلاً سرقت کرده بودی؟
سالهاست که خلاف میکنم. پدرم که مُرد، نامادریام مرا به زور مجبور کرد با برادر معتادش ازدواج کنم. من هم شبانه فرار کردم و به تهران آمدم، اما گرفتار باندهای خلاف شدم.
این شگرد چطور به ذهنت خطور کرد؟
در خانه پدریام همیشه مرغ و خروس داشتیم، آخرین بار که به زندان افتادم، این فکر به ذهنم خطور کرد. بعد از سرقت خودروها آنها را میفروختیم و خرج میکردیم.
منبع: ایران