فیلم Killers of the Flower Moon به کارگردانی مارتین اسکورسیزی با بازی لئوناردو دیکاپریو، لیلی گلداستون و رابرت دنیرو، داستان واقعی ملت اوسیج را بازگو میکند.
از بین تمام فیلمهای تاریخی و درامی که تماشا کردهاید، عناوین اندکی وجود دارند که به شکلی بزرگ نسبت به منبع خود تغییرات پراهمیت و تاثیرگذار ایجاد کرده باشند؛ فیلم Killers of the Flower Moon به کارگردانی مارتین اسکورسیزی یکی از آنها است.
به گزارش ویجییاتو، این فیلم با بازی لئوناردو دیکاپریو، لیلی گلداستون و رابرت دنیرو، داستان واقعی ملت اوسیج را بازگو میکند، انسانهایی که به خاطر ثروتشان در ایالت اوکلاهامای دهه ۱۹۲۰ میلادی به قتل رسیدند. با اینکه این فیلم براساس کتاب سال ۲۰۱۷ با همین نام از «دیوید گرن» است، اما تفاوتها و میدان دید متباینی نسبت به آن دارد. با اینکه داستان یکسان است، اما روشی که اسکورسیزی برای به تصویر کشیدن آن به کار میبرد به شکل قابل توجهی برروی آن تاثیر میگذارد. در مطلب زیر با ویجیاتو همراه باشید تا به بررسی تفاوتهای فیلم و کتاب Killers of the Flower Moon بپردازیم.
نه تنها بهترین صحنههای Killers of the Flower Moon لحظاتی است که «لیلی گلداستون» برروی نمایشگر حضور پیدا میکند، بلکه تمرکز بیشتری در فیلم نسبت به کتاب برروی شخصیت او قرار گرفته است. با این حال، هر چقدر بازی برجسته او را در این فیلم ببینید باز هم کافی نیست و این بهانهای است که همین حالا به دنبال فیلم Fancy Dance رفته و به تماشای بازی حیرتانگیز لیلی در آن بنشینید. فیلم بجای به تصویر کشیدن شکلگیری افبیای براساس کتاب، از آن دور شده و لیلی گلداستون (مالی) را در مرکزیت فیلم قرار میدهد. بجای اینکه مسمومیت مالی را در پسزمینه فیلم داشته باشیم و کمکم تحقیق و جستجو به مانند اثر گرن نتیجه بدهد، اجازه نداریم که این هسته تلخ روایت فیلم را فراموش بکنیم و مدام با آن سر و کله خواهیم زد.
همانطور که اسکورسیزی در مصاحبهها اظهار کرده، تمایل شدیدی برای به تصویر کشیدن مردم اوسیج و خوب بودنشان در طول روایت فیلم داشت. به نحوهای که فیلم این موضوع را رسم میکند جای نقد بسیار وجود دارد و این برداشت و تصویرسازی جدید از داستان یکی از راههای اصلی برای متمایز کردن اثر نسبت به کتاب است. جزئیات فراوان زیادی وجود داشته که در پایان به نمایش در میآید، اما شاهد نکات و عناصر کلیدی دیگری که باید قبل از این بررسی شود نیز هستیم.
نه تنها همکاری اخیر دنیرو با اسکورسیزی در فیلم Killers of the Flower Moon مانند هیچ کاری که قبلا با هم انجام دادهاند نیست، بلکه شخصیت «ویلیام هیل» از ابتدای فیلم به مانند گرگی در لباس گوسفندان است. در کتاب در نهایت مشخص شد که او در پشت پرده تمام قتلهاست که اتفاقی غیرمترقبه بود. این نکته از مهمترین تفاوتهای این اثر با کتاب است، چرا که اسکورسیزی در فیلم دقیقا برعکس آنرا انجام میدهد.
در این عنوان شاهد هیلی هستیم که از همان ابتدا همه چیز را به شخصیت ارنست (دیکاپریو) در طی صحبتهایشان میگوید. با این حال عمق شرارت او همچنان ترسناک باقی مانده و در حقیقت این نکات گفته شده باعث میشود که قتلهای پی در پی او در طول روایت و برای بدست آوردن پول پریشانکننده به نظر برسد. او تمام این کارها رو در جلوی چشم مخاطب انجام میدهد و هر عمل خشونتآمیزش به مانند قطاری برای از بین بردن یک جامعه میماند. در این فیلم حس ترس و دلشوره را از تمام افراد میگیریم، زیرا بجای آنکه جلوی این اعمال را بگیرند به آن دامن نیز میزنند و همه اینها موجب بیقراری فراوان بیننده میشود.
مطلب پیشنهادی:۲۵ فیلم درباره جادو که ارزش وقت شما را داردبهترین آثار سینمایی در مورد جادو ۲۵ فیلم درباره جادو که ارزش وقت شما را دارد
با اینکه «جسی پلمونس» حضور کوتاهی را در اواخر فیلم Killers of the Flower Moon به عنوان بازپرسی به نام «تام وایت» دارد که اساسا نیروی محرک اواسط کتاب بود، اما این داستان در مورد نیرویی از دولت نیست که وارد داستان شده و همه را نجات میدهد. همچنین گرن تصدیق کرده است که ورود ماموران قانون در بعضی از نقاط نه تنها برای حل مسئله و جبران خسارت کافی نبود بلکه تنها از قتلهای بیشتری که اتفاق میافتاد بیخبر بودند.
اسکورسیزی از این فراتر رفته و ما را مجبور به تماشای این وضعیت اسفبار میکند. با اینکه کتاب قضیه را به شکل یک راز قابل حل نشان میداد، اما هیچ کشفی در فیلم صورت نمیگیرد و زمانی که وات و گروهش ظاهر میشوند، جانهای ارزشمند زیادی از دست رفتهاند که دیگر نمیتوان کاری را در خصوص آنها انجام داد. ما به عنوان مخاطب در جریان هستیم که همه این قتلها تقصیر کیست و تنها منتظریم که نیروهای قانون به قضیه پیبرده و از کشته شدن انسانهای بیشتر جلوگیری کنند. با اینکه آنها در نهایت موفق به قطع ریشه مشکلات میشوند، اما زخمهایی به وجود آمده که دیگر به شکل کامل التیام نمییابند. در اینجاست که اسکورسیزی اخرین اقدام موردتوجه خود را نه تنها در تغییر این داستان بلکه در هر فیلمی که تا حالا ساخته است، ایجاد میکند.
در یک ترکیب بازیگری غیرمنتظره کارگردان پرده از اتفاقات فیلم Killers of the Flower Moon برمیدارد و ما از داستان فیلم خارج شده و وارد یک نمایشنامه رادیویی میشویم. گرن به چنین اتفاقاتی و اینکه چگونه واقعیت را به ما نشان میدهند اشاره کرده است و در اینجا خود اسکورسیزی برای به تصویر کشیدن این پدیده جلوی دوربین میآید. در آخر فیلم اسکورسیزی بر روی صحنه ظاهر میشود تا اخرین جملات را در مورد فیلم و اینکه چطور آگهی فوت مالی به قتلها اشارهای نکرده است اشاره کند. این صحنه به شکستن دیوار چهارم شبیه است که ریسکی بزرگ به حساب آمده و تمرکزش برروی این قضیه است که چطور این آسیب بزرگی که به ملت اوسیج وارد شده محدود به گذشته نمیشود.
اتفاقات ترسناک گذشته چیزایی هستند که همچنان و در زمان حال نیز به وسیله انسانیتزدایی میتوانند رخ دهند. اسکورسیزی خود را از این قضیه مبرا نکرده و بجای آن، اعمال ادامهدار خود را نشان میدهد که هر چقدر زیاد باشند باز هم عدالت را در مورد این قضیه اجرا نمیکنند. زمانی که او ما را به زمان حال میبرد یک لحظه ماندگار از دردی پایا در دل و فکر ما باقی میماند.