هالیوود عاشق تولید فیلمهای مافیایی و ترویج شخصیتهای مافیایی سرسخت است. صنعت فیلمسازی باعث میشود که شخصیتهای مافیایی برای بسیاری جذاب و دوست داشتنی باشند و خط داستانی قتلهای مافیایی، روابط خانوادگی و اعمال دراماتیک گانگستری همیشه در پرده نقرهای سینما در ردیف اول بوده اند. اما در پشت پرده، از مدتها پیش شایعاتی از ارتباط این صنعت با مافیا نیز شنیده میشود. در ظاهر، این موضوع منطقی به نظر میرسد.
ارتباط هالیوود و جرایم سازمان یافته به دوران قدیم باز میگردد. این دو نهاد برای دههها در یک رابطه دوستانه و ظریف (و گاهی نه چندان ظریف) بوده اند. برای مثال، هالیوود عاشق تولید فیلمهای مافیایی و ترویج شخصیتهای مافیایی سرسخت است. صنعت فیلمسازی باعث میشود که شخصیتهای مافیایی برای بسیاری جذاب و دوست داشتنی باشند و خط داستانی قتلهای مافیایی، روابط خانوادگی و اعمال دراماتیک گانگستری همیشه در پرده نقرهای سینما در ردیف اول بوده اند. اما در پشت پرده، از مدتها پیش شایعاتی از ارتباط این صنعت با مافیا نیز شنیده میشود. در ظاهر، این موضوع منطقی به نظر میرسد.
به گزارش روزیاتو، افراد مشهور پول، قدرت و شهرت و نفوذ اجتماعی زیادی دارند. چرا جرایم سازمان یافته بخشی از این اکشن را نخواهد؟ محبوبیت در تجارت فیلم بسیار مهم است و از مدتها پیش تصور میشود که روابط مافیایی در پشت صحنه وجود دارند، پولشویی میکنند و ارتباطات خود را افزایش میدهند. این روابط بسیار قدیمیتر از آن چیزی است که فکر میکنید. در این لیست، نگاهی به ده ستاره مشهور هالیوودی خواهیم داشت که ظاهراً با مافیا رابطه داشته اند. گفته میشود برخی از این افراد مشهور در طول دوران حرفهای خود ارتباطات عمیق و ماندگاری با سندیکای جرم و جنایت داشته اند. برخی دیگر به روشهای نامحتمل، سطحی و حتی تقریباً مرگباری با مافیا مرتبط بوده اند.
بیایید از یکی از پر سر و صداترین دوستان مافیا در هالیوود شروع کنیم. بخش بزرگی از میراث ماندگار فرانک سیناترا و افسانههای عمومی بر ارتباطات مافیایی فرضی او متمرکز است. این فقط شایعه هم نیست. اف بی آی به قدری در این مورد مشکوک بود که سالها قبل از مرگ سیناترا، حرکات و روابط این چشم آبی پیر را مستند میکرد. این خواننده با بسیاری از افراد سرشناس مافیا از جمله سم جیانکانا – رئیس باسابقه مافیای شیکاگو – دوستی داشت.
همه هالیوودیها و بسیاری از مردم هم در طول زندگی سیناترا از محل دیدارهای او با مافیا باخبر بودند. گفته میشود که شخصیت بدنام جانی فونتن در فیلم پدرخوانده بر اساس سیناترا ساخته شده است. فونتن به سراغ دون کورلئونه میرود و برای ایفای نقش در یک فیلم درخواست کمک میکند. ماریو پوزو، نویسنده این رمان، برای همیشه انکار کرد که فونتن براساس سیناترا ساخته شده است، اما در ذهن تماشاچیان تردید چندانی در این ارتباط وجود ندارد. سیناترا سالها انکار کرد که با شخصیتهای مافیایی در ارتباط بوده است. او حتی در مواردی از اتهامات علیه خود به نفعش استفاده کرد. برای مثال، او ادعا کرد که اتهامات علیه مافیا براساس نژادپرستی ضد ایتالیایی بوده است. به باور فرانک، منتقدان نام و میراث او را هدف قرار داده و از مافیا برای بدنام کردن نام نیک او استفاده میکردند.
آنطور که مورخان امروزی دریافته اند، این احتمال وجود دارد که اعضای مافیا به سیناترا علاقه داشته اند، بدون توجه به اینکه او چه احساسی در مورد آنها داشته است. به هر حال، دوران کودکی و حقایق زندگی و حرفه او برای مردان ایتالیایی و ایتالیایی – آمریکاییهایی که در آن نسل بزرگ شده بودند، بسیار جذاب بود. بنابراین، حداقل به احتمال زیاد – اگر نه کاملاً درست باشد – که اعضای مافیا بیشتر به سمت سیناترا جذب شدند تا برعکس آن. سیناترا آنقدر باهوش بود که حمایت آنها را پس بزند و به جای آن، به مافیا اجازه داد در اطرافش حضور داشته و به همین خاطر سالها با آنها ارتباط داشت. به هر حال، ممکن بود نادیده گرفتن آنها عواقب بدی در پی داشته باشد. اما در نهایت، این رابطه، پرونده قطوری در اف بی آی و توجه ناخواسته بسیاری از مجریان قانون را به سیناترا جلب کرد.
جیمز کان با بازی در نقش آدمهای عاقل و باهوش، آدمهای سرسخت، آدمهای پرخاشگر و آدمهای خشن، زندگی اش را روی پرده نقرهای سینما ساخت؛ و در زندگی واقعی، همکارانش، هم قبل و هم بعد از مرگ او ادعا کرده اند که این بازیگر همه آن چیزها و چیزهای دیگری نیز بوده است. کان در یک بازی به یاد ماندنی در فیلم پدرخوانده نقش سانی کورلئونه را بازی کرد. اما به گفته خود برخی از اعضای مافیا، این جذابیت بازی و ماندگاری نقش سانی به این دلیل است که کان در این ماجرا نقش بازی نمیکرد. آنها ادعا میکنند که کان با مافیا مرتبط بود. سمی «گاومیش» گراوانو یک بار مدعی شده بود که کان به شدت با خانواده مافیایی کلمبو مرتبط بوده است. به گفته این چهره مشهور مافیا، کان رسماً از سوی این خانواده همکار (associate) خوانده شده بود.
این یک رده مافیایی خاص است که به غیر ایتالیاییهای مورد اعتماد اعطا میشد که که وارد کسب و کار مافیا میشدند. بر اساس روایت ها، کان به قدری درگیر روابط مافیایی بود که حتی شخصاً از جو کلمبو درخواست کرد تا اجازه بازی در نقش سانی را روی پرده سینما به او بدهد. اما تمام این حرفها حقیقت داشت یا اینکه گراوانو صرفاً با وصل کردن دنیای مافیای واقعی به یکی از بهترین فیلمهایی که تا به حال ساخته شده بود، سعی داشت مافیا را بزرگ جلوه دهد؟ خود کان علناً در برهههای مختلفی از زندگی خود از ارتباطاتش با خانواده کلمبو سخن گفته بود. برای مثال، او از طریق ارتباطات خانوادگی طولانی مدت، با اندرو روسو، نفر اول خانواده کلمبو در خیابان ها، ارتباط نزدیکی داشت. کان حتی به عنوان پدرخوانده (تحت اللفظی) اسکات پسر روسو نیز شناخته میشد.
حتی اتهاماتی وجود دارد که کان از ارتباطات مافیایی خود برای تحت فشار قرار دادن تهیه کنندگان استفاده کرده است تا او را برای نقشهای سینمایی برجسته به کار گیرند. با این وجود شاید حیرت انگیزترین اتهام مروبط به یک سوپراستار دیگر باشد. براساس زندگینامه کوتاهی از کان که پس از مرگش در ژوئیه ۲۰۲۲ در جراید منتشر شده بود، این ستاره هالیوودی ظاهراً زمانی از یک دوستان مافیایی خود خواسته بود تا جو پشی را به خاطر بدهی ۸،۰۰۰ دلاری به او بکشد. از بخت خوش پشی – و همه طرفدارانش – این قتل هرگز انجام نشد. اما اگر این موضوع درست باشد، نشان میدهد که مافیا نقشی جدی در زندگی و حرفه کان داشته است.
جرج رفت مدتها قبل از دیگر اسامی این فهرست، یک ستاره بود؛ و گفته میشود روابط مافیایی او هم عمیقتر از بقیه بوده است. نقش بزرگ ستاره سازی که رفت را به شهرت رساند، بازی در نقش رینالدو در فیلم کلاسیک صورت زخمی در سال ۱۹۳۲ بود. در آن فیلم، رفت به قدری مافیای خوبی بود که تا سالها بعد از آن، تصور میشد بازی او روی پرده در واقع نحوه رفتار اعضای مافیا را در زندگی واقعی شان تغییر داد.
اما اگر رفت چیزی در مورد اینکه چگونه یک گانگستر روی پرده سینما باشد میدانست، به خاطر تربیت و دوران کودکی خودش بود. این ستاره هالیوودی در منطقهای خشن در نیویورک سیتی بزرگ شده بود. وقتی هنوز بچه بود، در خیابانها برای رئیس بدنام مافیای ایرلندی، اونی مدن، کار میکرد. او حتی در طول زندگی بزرگسالی خود از دوستی نزدیک با باگزی سیگل و مییر لانسکی از گانگسترهای مشهور لاس وگاس لذت میبرد.
همه اینها شایعه هم نبود. حتی یک بار پس از یک پرواز فرااقیانوسی توسط رفت، از ورود او به لندن جلوگیری شد، زیرا مقامات لندن نگران ارتباطات مافیایی او بودند. بسیار شبیه مورد سیناترا، ارتباطات رفت با مافیا بیشتر تنها در حد روابط بود تا همکاری عملی. به این معنی که او در اطراف افراد سرسختی بزرگ شد و در تمام طول زندگی اش بدون اینکه خودش در فعالیتهای مافیایی شرکت کند، با دیگر افراد سرسخت و خشن مافیایی در ارتباط ماند.
رفت میتوانست نقش یک مرد سرسخت را به بهترین شکل ممکن بازی کند و این موضوع، بدون شک با گذشته شخصی او در ارتباط بود. با این حال این روابط به حرفه او کمک کرد؛ و او حداقل یک کار خوب با روابطش با مافیا انجام داد: بر اساس شایعات، یک بار ترورهای برنامه ریزی شده بازیگرانی، چون جیمز کاگنی و گری کوپر را به خاطر اینکه ظاهراً در طول زندگی حرفهای خود باعث خشم مافیا شدند، متوقف کرد. این موضوع برای یک ستاره سینما به خودی خود دستاورد بزرگی است. به نوعی او از روابط مافیایی خود برای اهداف نیک استفاده کرده است.
لانا ترنر برای دههها در اواسط عصر طلایی هالیوود، یکی از بزرگترین ستارههای سینما بود. زندگی او پشت پرده سینما هم بسیار دراماتیک بود. او در طول دوران اوجش هفت بار ازدواج کرد؛ و ظاهراً با چند نفر از بزرگترین ستارههای مرد هالیوود هم رابطه داشت.
اما این رابطه پر سر و صدای او با جانی استومپانتو، از اعضای مافیا بود که باعث شد نامش در این فهرست جای داشته باشد. استومپاناتو در طول دوران اوجش ارتباط نزدیکی با میکی کوهن، رئیس مافیا، داشت. جانی فردی خشن و غیرقابل پیش بینی بود و گفته میشد که در دنیای جرایم سازمان یافته ارتباطات بسیار خوبی داشت. پس از مدتی با هم بودن، ترنر کم کم از این رابطه پرتنش خسته شد. او چندین بار سعی کرد به این رابطه خاتمه دهد، اما بعد از مواجهه با عصبانیتهای مداوم و ناراحت کننده استامپانتو، بار دیگر رابطه اش را با وی از سر گرفت.
او حتی ظاهراً ترنر را تهدید کرد که اگر روزی او را ترک کند، با خشونتهای مافیایی مواجه خواهد شد. اما همه چیز در ۴ آوریل ۱۹۵۸ به اوج خود رسید. در آن روز، صدای ترنر و استامپاناتو به یک مسابقه پر سر و صدای جیغ زدن تبدیل شده بود. این دو اغلب با هم درگیر میشدند، اما این بار، شرایط بسیار وخیم بود و غلیان احساسات منفی شان نیز بسیار بیشتر از هر زمان دیگری بود. در اوج درگیری، اتفاق غیرقابل تصوری رخ داد: استومپاناتو با چاقو به قتل رسید. زمانی که پلیس برای بررسی صحنه وارد عمل شد، ترنر به آنها گفت که دخترش شریل کرین – که در آن زمان تنها ۱۴ سال داشت – به سرعت وارد اتاق شده و استومپاناتو را کشته است.
به گفته ترنر، دخترش در آن لحظه تنها کاری را کرد که به نظرش برای حفاظت از مادرش لازم بود. این روایت ممکن است درست باشد، و دادستانها آنقدر از این داستان خوششان آمد که آن را یک قتل موجه میدانستند و از آ گذشتند. اما پس از آن، شایعاتی به گوش میرسد مبنی بر اینکه روابط استامپاناتو با مافیا رابطه بیشتری با چاقو زدن او داشته و گفته میشود ترنر به شکلی عمیقتر در مرگ او دخیل بوده است.
بینگ کرازبی یکی از تمیزترین و محبوب تصاویر در انظار عمومی را در تمام هالیوود داشت. او به عنوان یک مرد معمولی بسیار محجوب با صدایی خدایی شناخته میشد. او خوش اندام، خوش قیافه و به ظاهر شیرین بود که در دسترس همه بوده و طرفدارانش به شدت او را دوست داشتند. متاسفانه، داستان واقعی پشت صحنه بسیار متفاوت بود. برای مثال، کرازبی زمانی که کار نمیکرد به شدت در مصرف الکل زیاده روی میکرد.
همچنین گفته میشود که او یک پدر خشن و آزارگر بود که در زندگی شخصی اش به شدت از نظر جسمی (و عاطفی) به فرزندانش و دیگران آزار میرساند؛ و او طرفدار بزرگ قمار بود. این موضوع به طور عمومی خود را در قالب عشق به مسابقات اسب دوانی نشان میداد. اما به صورت خصوصی، او به دنبال بازیهای پر خطر بود و حتی گفته میشود که با لحظات ترسناکی شامل جرایم سازمان یافته مواجه شده است.
در یک مورد، در سال ۱۹۲۹، کرازبی یک شب در یک مهمانی مست کرد. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شد، خود را در خانهای در محاصره گانگسترها یافت. او که ترسیده بود به حمام رفت تا خودش را تمیز کند. به محض اینکه او به داخل سرویس بهداشتی رفت، گروه دیگری از گانگسترها وارد شدند و اتاقی را که چند دقیقه قبل اول ترک کرده بود، به رگبار بستند؛ و این تنها فاصله نزدیک او با مرگ نبود. براساس گزارشی که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، بینگ زمانی ۱۰ هزار دلار به یک عضو مافیا پرداخت کرد تا پس از اینکه بدهای هایش به خاطر قمار از کنترل خارج شده بود، جان او را نجات دهد.
روابط مافیایی بینگ به قدری شدید بود که اف بی آی تصمیم گرفت تحقیقات کاملی را در مورد آنچه او در مورد مافیا میدانست، آغاز کند. به هر حال، کرازبی سالها بود که با بسیاری از خشنترین اوباش کشور گلف بازی میکرد و میگساری میکرد؛ و بدهیهای قمار او تنها نیاز این ستاره به ارتباط با خلافکاران مشهور را بیشتر تقویت میکرد، اگر فقط برای محافظت از خودش در برابر آسیب بوده باشد.
اگر چیزی در مورد حرفه دبی رینولدز میدانید، احتمالا از دیدن نام او در این لیست شوکه شده اید. اوه، حرفه او گواهی بر دقیقاً نقطه مقابل روابط مافیایی است. اما او هم با مافیا ارتباط داشت و برخلاف بسیاری از افراد حاضر در این لیست، او ممکن است دقیقا نمیدانست که این وضعیت تا چه حد پیچیده و خطرناک شده بود. همسر دوم رینولدز مردی به نام هری کارل بود که صاحب برند کفش کارل بود. پیش از ازدواج با دبی، هری مدت کوتاهی با زنی به نام جوآن کوهن – بیوه رییس سابق کلمبیا پیکچرز -هری کوهن – ازدواج کرده بود.
ازدواج کارل با جوآن تنها چند هفته دوام آورد که در دهه ۱۹۵۰ عجیب بود. بهترین تئوری که اف بی آی و پلیس لس آنجلس میتوانستند داشته باشند این بود که این ازدواج توسط روسای جرایم سازمان یافته ترتیب داده شده بود تا هویت واقعی برخی از سرمایه گذاران واقعی در کلمبیا پیکچرز را مخفی کنند. هری را برای “ازدواج” با جوآن مامور کرده بودند، که در این صورت او میتوانست املاک کوهن را کنترل کند و بدون رد کاغذی به مافیا پول پرداخت کند. یا چیزی اینچنین.
سپس، در سال ۱۹۶۰، پس از پایان ازدواج سریع کارل با جوآن، او با رینولدز مرتبط شد. به نظر میرسید که این دو به خاطر عشق یا چیزی نزدیک به آن ازدواج کرده اند. اما حتی در این رابطه، اطرافیان رینولدز کارهایشان را مخفی انجام میدادند. بعد از اینکه دبی و کارل بله را به هم گفتند، کارل سند عمارت لس آنجلس را به نام مردی به نام سیدنی کورشاک منتقل کرد. سیدنی یک وکیل قدرتمند بود که به داشتن روابط عمیق با مافیا مشهور بود. اندکی پس از این انتقال غیرقابل توضیح، سیدنی مذاکراتی را با یک دستمزد بسیار بالا و غیرمعقول برای رینولدز انجام داد تا اولین اجرای زنده خود را در لاس وگاس انجام دهد – شهری که اغلب گفته میشود به شدت تحت کنترل مافیا است.
سپس، چند سال بعد، مدیران کسب وکار رینولدز دوباره خبرساز شدند. آنها وی را وارد کسب و کار ساخت فیلمهای موسوم به اسکوپیتون کردند. اینها موزیک ویدئوهای اولیهای بودند که در اواخر دهه ۱۹۶۰ در جعبههای گرامافون پخش میشدند. این شرکت در سال ۱۹۶۹ و پس از اینکه اف بی آی از آن به عنوان ابزاری برای پولشویی پولهای مافیایی یاد کرد، منحل شد. پلیسها خود رینولدز را به معاملات پشت پرده ربط ندادند، اما این حقیقت که نام او دوباره مطرح شد، با توجه به شخصیت او در انظار عمومی، بسیار غیرمنتظره و عجیب بود.
تونی بنت نیز مانند بسیاری از خوانندههای حرفهای و بسیار مردانه قبل از خود، از مدتها پیش شایعه شده بود که وابستگیهایی به مافیا دارد. تنها روابط بنت با مردانی مانند فرانک سیناترا نیست که باعث میشود مردم تصور کنند او “متصل” بوده است. این حرفه ثابت و طولانی او در لاس وگاس بود که شایعات را در مورد رابطه بنت با مافیا بیشتر کرد، شهری که با پولهای مافیا رشد کرد؛ و این شایعهای است که زندگی نامه نویس خود بنت درباره آن صحبت کرده است. دیوید اوانیر، که زندگی نامه بنت را نوشته است، نگاه بسیار عمیقی به دوران کودکی و نوجوانی این ستاره در این کتاب ارائه کرده است. او در این کتاب تاکید میکند که این خواننده آرام در واقع دههها پیش با کمک پول مافیا شروع به کار کرد. به روایت اوانیر، تونی بنت ظاهراً سالها به عنوان همکار سندیکاهای جرایم سازمان یافته در نقش یک خارجی مشابه آنچه جیمز کان در آن زندگی میکرد، به مافیا خدمت کرد.
اما بنت قرار نبود صرفاً به عنوان همکار مافیا باقی بماند. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰، او دچار افسردگی عمیقی شد. بنت در آن زمان به شدت مواد مخدر استفاده میکرد و این ترکیب برای سلامت روحی و جسمی او بسیار بد بود. در همان زمان، در حالی که از جهات مختلف آسیب پذیر بود، گزارشها حاکی از آن بود که بنت شروع به رابطه با زنی کرد که در اطراف سین سیتی به عنوان دوست دختر آنتونی اسپیلوترو، از اعضای مافیا شناخته میشد.
همانطور که انتظار میرود اسپیلوترو از این موضوع خوشش نیامده و بنابراین برای رویارویی با بنت در مورد این اقدام بد به سراغ او رفت. اما اینجا جایی است که این خواننده خیلی خیلی خوش شانس بوده است: به جای کشتن او، همان کاری که در چنین شرایطی از اعضای مافیا انتظار میرفت، اسپیلوترو تنها با یک دفترچه تلفن به سر بنت ضربه زد. حمله عجیبی بود، اما جواب داد. این کار نه تنها خواننده را بی هوش کرد، بلکه او را وادار به رها کردن دوست دختر مافیا کرد؛ و حتی برای بنت هم خوب بود، زیرا به نظر میرسید که کمی او را سر عقل آورد. چند هفته بعد، او به مرکز بازپروری رفت و برای همیشه هوشیار شد.
مریلین مونرو یک نماد جذابیت جنسی ماندگار است که گذشت زمان نیز نتوانسته خدشهای به آن وارد کند. با این حال، فراز و نشیب زندگی حرفهای او غم انگیز بود. مونورو تحت تاثیر جنبههای وحشتناک و تاریکتر شهرتی قرار گرفته بود که سالها قبل او را به اوج رسانده بود؛ و در حالی که داستان رسمی این است که مونرو در اوت ۱۹۶۲ در اثر مصرف بیش از حد باربیتورات درگذشت، شکاکان از مدتها پیش بر این باور بودند که علتی شرورانهتر در پس درگذشت نابهنگام او وجود دارد. همه چیز با بازیگری به نام جیانی روسو شروع میشود. او در فیلم پدرخوانده نقش کارلو را بازی کرد و در طول زندگی اش تصور میشد که با مافیا در ارتباط است. او حتی در جوانی برای فرانک کاستلو، مافیایی مشهور، کار میکرد. به عنوان بخشی از آن کار، روسو بعدها ادعا کرد که شنیده است که مونرو توسط آدمکشهای مافیا کشته شده است.
بر اساس این داستان، مریلین ظاهراً توسط سران مافیا برای نزدیک شدن به جان اف. کندی و برادرش رابرت کندی مورد استفاده قرار گرفت. اعضای مافیا میخواستند از مونرو برای به دست آوردن اطلاعات کلیدی از جان هم قبل و هم در طول دوران ریاست جمهوری اش استفاده کنند. سپس، همان طور که رابرت چند سال بعد به سختی برای ریاست جمهوری تلاش میکرد، مافیا امیدوار بودد که برای ارتباطات و منافع به او نیز تکیه کنند. بر اساس این داستان ها، مونرو از دخالت مافیا در زندگی خصوصی اش خسته شده بود؛ بنابراین گفته میشود که او میخواست داستان خود را در مورد مافیا علنی کند که ناگهان درگذشت. با این حال، این بحث فراتر از حدس و گمان است. حالا خیلیها میگویند آپارتمان مونرو استراق سمع شده و روسای مافیایی و یا سازمانهای اطلاعاتی آمریکا با دقت به حرفهای او گوش میدادند.
همچنین تصور میشود که مونرو تنها چند روز قبل از اینکه در خانه اش در لس آنجلس بمیرد، با سم جیانکانا، رئیس بدنام مافیای شیکاگو دیدار کرده است. گفته میشود که جیانکانا از مریلین خواسته بود که در مورد نزدیکی او به جان کندی صحبت نکند تا مبادا مافیا قدرت نفوذ خود بر او را از دست بدهد. با این حال مشخص نیست که نتیجه این جلسه چه میشد؛ چرا که تنها چند روز بعد مشخص شد که این ستاره مرده است.
کمتر کسی است که به اندازه وین نیوتن از یک شخصیت تمیز و بی نقص در انظار عمومی داشته باشد. این هنرمند درست زمانی در لاس وگاس به شهرت رسید که این شهر خود را به عنوان یک مکان خانوادگیتر از گذشته برای سفرهای جادهای بازسازی میکرد. نیوتن از این حال و هوا برای ستاره شدن در شهر استفاده کرد و حتی از برنامههای زنده خود فراتر رفته و به تلویزیون و دیگر انواع شهرت ملی راه یافت. اما در پشت صحنه، شخصیتهای مشهور لاس وگاس در مورد ارتباطات ظاهراً مشکوک نیوتن با مافیا شگفت زده بودند؛ و وقتی برای اولین بار خبر رسید که این خواننده میتواند با برخی از سندیکاها مرتبط باشد، همه چیز تقریباً به هم ریخت. همه چیز با مطرح شدن نام نیوتون به عنوان مالک بخشی از کازینوی علاالدین شروع شد. تصمیم مدیریت کازینو برای اضافه کردن نیوتن به گروه مالکیت، تصمیم عجیبی بود؛ اما شخصیتهای آگاه لاس وگاس به این فکر افتادند که این تصمیم چندان بی هدف نبوده است. به هر حال، نیوتن هیچ سابقه جنایی و روابط شناخته شدهای با مافیا نداشت. بنابراین، او بر خلاف برخی از دوستان “متصل” خود، به اندازه کافی “پاک” بود تا مجوز کازینو را در ایالت نوادا بدست بیاورد.
یکی از این دوستان مردی به نام گویدو پنوسی بود. او و نیوتن از مدتها قبل با هم دوستی داشتند – دوستی که خود نیوتن هم به آن اعتراف کرده بود –، اما ماموران پلیس لاس وگاس و خبرنگاران روزنامههای محلی به دلیل روابط پنهانی پنوسی با مافیا به این دوستی مشکوک بودند. پس از اینکه خبر دوستی نیوتن و پنوسی برای اولین بار در رسانهها منتشر شد، نیوتن دادخواستی را علیه ان بی سی نیوز تنظیم کرد. این خواننده در شکایت خود مدعی شد که از امنیت خودش میترسد، زیرا گزارشها اینطور نشان میدهد که او در تعقیب روسای مافیا با ماموران پلیس همکاری میکند. نیوتون خود گفته بود که نمیخواهد طرف هیچ کدام از این دو باشد و تنها میخواهد توریستها را سرگرم کند. در ابتدا، هیات منصفه نوادا در رأی خود به او ۱۹ میلیون دلار خسارت را اعطا کرد، اما دادگاه تجدید نظر بعداً این حکم را رد کرد. صرف نظر از این موضوع، مقامات بازی نوادا به داستان خود در مورد نگرانی از ارتباط نیوتن با پانوسی ادامه دادند.
ممکن است جری اورباک را از دوران فعالیتش به عنوان کارآگاه در سریال Law & Order بشناسید، یا اگر کمی بزرگتر باشید، مطمئناً بازی او در Dirty Dancing را به یاد دارید. اما حرفه بازیگری او به دههها قبل از آن یعنی دهه ۱۹۵۰ باز میگردد؛ و شایعات در مورد روابط اورباک با مافیا مدت کوتاهی پس از اینکه او برای اولین بار به شهرت رسید، آغاز شد. در سال ۱۹۷۱ اورباک برای نقش سالواتوره “کید سالی” پالومبو در یک فیلم کمدی به نام The Gang That Couldn’t Shoot Straight انتخاب شد. این فیلم درباره یک مشت گانگستر دست و پا چلفتی بود و شخصیت اورباک براساس یک عضو واقعی مافیا به نام جو گالو ساخته شده بود. تعجبی ندارد که گالو – که عضو ارشد خانواده مافیایی پروفاسی در نیویورک بود – از اینکه یک فیلم کامل درباره چگونگی بی کفایتی او ساخته شده بود، ناراضی بود؛ بنابراین او جلسهای را با اورباک ترتیب داد تا در مورد فیلم صحبت کنند. جالب اینجاست که گالو به اورباک آسیبی نرساند. در عوض، بازیگر و عضو مافیا از هم خوششان آمد و به سرعت با هم دوست شدند.
سپس، کمتر از یک سال بعد، گالو به قتل رسید. این عضو مافیا در آوریل ۱۹۷۲ در رستوران Umberto’s Clam House در ایتالیای کوچک نیویورک مشغول خوردن غذا بودند که در جریان یک درگیر که به نظر میرسید تلاشی برای قتل او توسط یک گروه مافیایی دیگر بود کشته شد. اورباک و همسرش اوایل شب در آن روز سرنوشت ساز با گالو بیرون رفته بودند؛ این گروه حتی مجموعه کمدی دون ریکلز را با هم تماشا کرده بودند. برخی شایعات حتی ادعا میکنند که اورباک در آن شام آخر در کنار گالو بدو. این امر اورباک را به یک شاهد قتل و در نتیجه، یک عضو بسیار مهم برای بازجویی پلیس تبدیل میکرد. اما این بازیگر قدیمی حتی یک کلمه هم با کسی در این مورد حرف نزد. او از همکاری با پلیس خودداری کرده و تا آخر عمر، هرگز صحبت زیادی در مورد گالو نکرد. وقتی اورباک در سال ۲۰۰۴ درگذشت، هر راز مافیایی که داشت را با خود به گور برد.