روز گذشته فیلمی منتشر شد که در آن نشان میداد پای بلاگرهای اینستاگرامی به مناطق سیلزده بلوچستان هم باز شده است. با همان شکل و ظاهر بلاگرمآبانه و با لباس هلالاحمر، درحالیکه چهره کودکان سیلزده بلوچستانی هم در فیلم بود، درباره ظاهر و رنگ پوست کودکان آن مناطق با ادبیاتی سخیف صحبت میکردند.
زینب مرزوقی در فرهیختگان نوشت: قصه حضور بیمناسبت بلاگرها در زمان بحران البته به پیش از سیل سیستانوبلوچستان بازمیگردد. در جریان حادثه پلاسکو، خبرنگارانی که اخبار پلاسکو را پوشش میدادند، بهخاطر دارند آنجا هم با پدیده بلاگر خبرنگارها روبهرو بودند. در جریان زلزله سرپل ذهاب کرمانشاه در سال ۹۷ حضور بیدلیل و زاید برخی سلبریتیها و بلاگرهای اینستاگرامی در منطقه بحرانی به اوج خود رسید و باعث بینظمی در پخش کمکرسانی شدند.
در میان مردم بذر بیاعتمادی به نهادهای مسئول در برابر بحران را میکاشتند، میان نهادهای مختلف تفرقه انداختند و درنهایت هر آنچه خودشان صلاح میدانستند و با نیاز مردم زلزلهزده کرمانشاه هم همخوانی نداشت را جمعآوری میکردند و بهسمت مناطق زلزلهزده کرمانشاه حرکت کردند. اوج بینظمی و بیبرنامگی چهرهها و بلاگرها در حاشیه زلزله کرمانشاه بهجایی رسید که حتی کامیونهای حامل کمک و آذوقه، مورد حمله راهزنان قرار گرفت و برخیها هم برای تطهیر و در اصطلاح شستوشوی حضور ناخوانده و بیمناسبت بلاگرها، درباره عدد و رقم کمکهای جمعآوری شده توسط بلاگرها هم رپورتاژ رفتند.
حالا نوبت به سیل سیستانوبلوچستان رسیده است. روز گذشته فیلم حضور بلاگرها در فضای مجازی منتشر شد و با موجی از انتقادها همراه بود. واقعیت این است که اگرچه با حضور بلاگرها باید مخالف باشیم، اما مخاطب انتقادهای ما باید مسئولی باشد که برای عادی جلوه دادن اوضاع، بلاگر را به منطقه محروم و سیلزده میآورد.
شرایط بحرانی، شرایط توریستی نیست که هر کس بتواند با خرید و تهیه یک بلیت یا پرواز به منطقه بحرانی، خود را به آن منطقه برساند و با ظاهر بزکشده و اتوکشیده در میان مردم رنجدیده، به فکر لایک جمع کردن و بالا بردن بازدید صفحهاش باشد. البته که اقتضای بلاگری این است که برای دیده شدن، دست به هر کاری میزنند و برای پول درآوردن هم به هر جایی میروند. اما باید از مسئولی گله کرد که برای نمایش وظایفش، دست به دامان بلاگرها با ظاهر آن چنانی در منطقه محروم و سیلزده شدهاند.
حضور در میان مردم درددیده آداب خود را دارد. نباید هر لباسی را پوشید. با ظاهر آراسته، خوشحال و خندان نباید حضور یافت، نباید هر گفتوگویی را با مردم منطقه آغاز کرد و حریم شخصیشان را نقض کرد و از همه مهمتر، نباید حضور ما ناقض آداب و رسوم آن منطقه شود. مردم بلوچستان به بازدید بلاگرها و سخن گفتن درباره رنگ پوستشان نیاز ندارند. بلکه بیش از همه به همتی نیاز دارند که وضعیت اسفناک زیرساختها را اصلاح کند و آنها از بدیهیترین حقوق شهروندیشان برخوردار شوند. به افرادی نیاز دارند که صدایشان را واضح و شفاف، بدون هیچگونه انتفاع شخصی به مسئولان برساند. به کسانی نیاز دارند که درد هر روزشان، دردی که سالها با آن خو گرفتهاند را روایت کند. نه بلاگری که از دستگاه سولار و آرزوی تهرانیها برای رنگ پوستشان صحبت کند.
خبرنگاری که تجربه زیست در میان مردم بحراندیده را دارد یا در رزومه خبرنگاریاش، حضور در بحرانهای مختلف دیده میشود، برای این کار تربیت شده است و میداند که چگونه باید از زبان مردم منطقه بحران را نقل کند. کلمات را میشناسد. درد را میفهمد. با رفتار، زبان و حضورش در منطقه سیلزده، زخم تازه نمیزند یا زخم قدیمی را عمیقتر نمیکند. البته همین امر هم با توجه به زیست مختلف اقوام کشورمان متفاوت است و یک خبرنگار بحران، الگوی واحدی را نمیتواند در هر کجای کشور اجرا و پیاده کند. اما باز هم فردی که با دنیای خبر آشناست، تا حدودی میداند چگونه در مناطق بحرانی حضور پیدا کند و با اصول کار در بحران آشناست.
تفاوت بلاگر با خبرنگار بحران در این است که بلاگر هر درد مردم را وسیلهای برای لایک و دیده شدن میداند. صدای مردم تا جایی برایش مهم است که بتواند مصرف شخصیاش را داشته باشد و روی موج فضای مجازی، مردم را روایت خواهد کرد. خبرنگار بحران و فرد دغدغهمند، اما مساله و بحران را بسته به آن اتفاق نمیداند. بهدنبال استفاده شخصی از رنج مردم نیست. آداب گفتگو با مردم را میداند. میداند مرز گفتگو تا کجاست و حرمت افراد را خدشهدار نمیکند. بهدنبال بیشتر دیده شدن نیست. درد او، درد مردم است و بهدنبال بهرهبرداریهای شخصیاش از محیط نیست.
حالا دیگر همه میدانند که سیل اخیر بلوچستان چقدر خرابی بر جای گذاشت و وضعیت زندگی مردم تا چه میزان آسیب دید. صدای دردشان به گوش رسید و تقریبا تمام نهادهای دولتی و گروههای مردمی، عزم خود را برای جمع کردن خرابیها جزم کردهاند. در این میان البته قطعا کاستیهایی هم وجود دارد. در این مدت و تجربه حضورم نشان داد مشکل سیستانوبلوچستان با جمعآوری کنسرو و آب معدنی حل نمیشود. به قول خود بلوچیها «ما کمکهای نمایشی کنسروی نمیخواهیم.» راست هم میگویند. کار اصولی با نمایش و عادیسازی محیط پیش نمیرود. از همه مهمتر، حضور بلاگرها برای جمعآوری کمکهای کنسروی هم کاری اصولی نیست و دردی از درد مردم سیستانوبلوچستان را درمان نخواهد کرد. مردم سیستانوبلوچستان به حضور بلاگرها نیاز ندارند.
به نمکپرانی و شوخی با رنگ پوستشان نیاز ندارند. به نمایش و تظاهر به خدمت نیاز ندارند. به کمکهای غیراصولی و بیبرنامه هم نیاز ندارند. مردم سیستانوبلوچستان به مسئولانی نیاز دارند که فارغ از دعواهای سیاسی و طایفهبازیهای مرسوم در این استان، به فکر راه چاره برای زخمهای این استان باشند. به جهادیهایی نیاز دارند که زخمهای استان را شناسایی کرده و داروی مناسب برای دردهای سیستانوبلوچستان تجویز کنند، نه اینکه مسکن تزریق کنند و دردها بدون درمان باقی بمانند.
حقیقت این است که کار اصولی، نمایش و شوآف نیاز ندارد. وقتی هر دستگاه، پای کار وظایف خود باشد، دیگر نیاز نیست برای عادیسازی امور دست به دامان بلاگرهایی شوند که با منطقه بحرانی و اصول حضور در منطقه بحرانی ناآشنا هستند.