«جناب صدیقی! راه به کجا میبرید؟ و میبریم؟ ما که با مردم در ارتباط بوده و بدون تردید ارتباط مردمی من در اقشار گوناگون، بسیار بسیار از شما و امثال شما بیشتر و افزون است، چه پاسخی به این سخن امروز شما دارم؟»
هادی انصاری در خبرآنلاین نوشت: با اینکه سعی داشته و دارم که در مسائل سیاسی ورود نکنم، مگر آن هنگامی که مکتب و تشیع و روحانیت که مردم به آنان زمانی به عنوان سنگ صبور خود نظر میکردند، و یا اینکه توهینی به بزرگان و رموز شیعه شده و یا با سنًتهای اصیلی که سالها در میان مردم وجود داشته و مهر تایید از سوی سلف صالح بر آن زده شده باشد، خود را موظف میبینم که به عنوان یک فرد، مسلمان، درد نامه و فریاد اعتراض درونی خود را در قلم نگاره ام، به آگاهی همه برسانم و تکلیف را از خود ساقط کرده و به وظیفه عمل کرده باشم.
بیش از دو دهه است که با حجة الاسلام صدیقی آشنا بوده و آغاز ارتباط و دوستی ما در عمره رجبیه سال ١٣٧٩ شمسی آغاز گردید.
او در کاروان ما حضور داشت و گریههای او از مدینه تا مکه، که در اتوبوس در کنار هم قرار داشتیم و در حال احرام، بر من تاثیر گزارد.
جلساتی را در این سفر با او داشتم و هیچگاه سخن از سیاست به میان نیامد!
تنها تاریخ بود و تاریخ مظلومیت حضرات معصومین ع در ١٤٠٠ سال پیش!
من عنوان مینمودم و وی اشک از دیدگانش سرازیر…
در این سالیان گذشته در مجالس و محافل گوناگونی وی را دیده و عرض سلام و احترام به یکدیگر میداشتیم و گاه در منبرهای وی در برخی از مجالس، لاجرم به مطالب وی گوش فرا داده و اغلب سخنهای خاصً از درگذشتگان!
بیاد دارم در چند سال قبل دو بزرگ از مراجع نجف أشرف از من سوال نمودند که این ….. را شیخ از کجا میآورد؟
و بنده که پاسخی نداشتم لبخند تلخی زده و عرض نمودم! هذا ما ترونها فی مجتمعنا الاسلامی!
خواب نماها، و ملاقاتها با حضرت …
جسد مرحوم شیخ فضلالله نوری پس از مرگ، قرآن تلاوت کرد..!
و دهها گونه از این عرفانیات خلاف که برخی از باصطلاح سخنرانان مذهبی و متاسفانه روحانی ما سالها بر فراز منبرها عنوان کرده و حال شوربختانه چنان در جامعه جوان و نسل مذهبی ما تاثیر گزارده است، که سخن روز مجالس به ویژه تهران، عرفان و خواب و ملاقات با حضرت .. و از این قبیل مطالب گردیده است.
بطوری که گاه روزانه چندین پیام برای من ارسال میگردد که جوانان به دنبال صاحب دل؟! و عارف؟! و …. هستند؟!
سخن دل بسیار دارم و درد نامههای من اگر درج شود، هفتاد من کاغذ میگردد!
اما اکنون ..
دو روز است که مطلب فضای مجازی آقای صدیقی که منتشر گرده است، ذهن حقیر را بسیار مشغول نموده بود!
مگر ممکن است؟
او را از این جهت مبرًا میدانستم! گرچه طرز تفکر و سخنان اغراق آمیز وی را به ویژه در این دو دهه هیچگاه قبول نداشته و تاثیر منفی سخنانش در جامعه را دیده و حسً مینمودم.
امًا این یکی را به حقً نمیتوانستم بپذیرم!
تامل کردم که نتیجه برای من آشکار گردد، زیرا که میان حقً و باطل بسیار فاصله اندکی وجود دارد.
امروز تصریح و پاسخ مشار الیه، همچون پتکی بر من فرود آمد!
ما به کجا گام میزنیم؟
من فرزند حوزه و روحانیت هستم!
و الله پدران ما چنین نبودند!
روحانیت اصیل در حال و هوای دیگری بوده و البته نیز خوشبختانه از این سنخ روحانیت اصیل و به معنای کلمه، بسیارند، اما در گوشهای خزیده و خون دل فرو میبرند!
جناب صدیقی!
راه به کجا میبرید؟ و میبریم؟
ما که با مردم در ارتباط بوده و بدون تردید ارتباط مردمی من در اقشار گوناگون، بسیار بسیار از شما و امثال شما بیشتر و افزون است، چه پاسخی به این سخن امروز شما دارم؟
واقعا شما بر این این باورید که پاسخی که داده اید، خود حضرتعالی اگر از من که کاملا با من آشنایی داشته و از اقدامات و فعالیتهای من آگاهید، و گاه در مجالس مرا مورد تشویق قرار میدادید!
کیشنیدید!
باور مینمودید؟
باز امید آن دارم که این مطلبی که از شما در فضای مجازی منتشر گردیده است، خلاف باشد!
و نیز پاسخ شما هم، باز به خلاف از سوی شما منتشر شده باشد!
و در غیر این صورت فقط میتوانم با هزاران افسوس و ناراحتی عرض کنم:
و الی الله المشتکی