در بخشی از این یادداشت آمده است:
اگر اتفاقات موجود در فیلمنامه را براساس شکل ظاهری آن در قالب یک فهم رئالیستی درنظر بگیریم، ورود پلیس به گودبای پارتی سارا نهتنها منطقی نیست، بلکه بسیار فضایی و تخیلی درنظر جلوه میکند. تو گویی انگار ذهن مهران مدیری بهعنوان کارگردان و نویسنده اثر در ۳۵ سال پیش فریز شده و هیچ تکانی نخورده است، وگرنه چطور میشود که در قرن جدید هجری شمسی، نیروی انتظامی رفتاری شبیه به ماموران کمیته در دهه ۶۰ داشته باشد؟ آن هم در شمال تهران که این میهمانیها زیاد اتفاق میافتد و شکایات نسبت به آن، چندان برای پلیس اهمیت ندارد و در بهترین حالت تنها به خاطیان تذکر میدهند.
درام میتواند در دورترین نقطه از ذهنیت مخاطب شکل بگیرد، ولی همان هم باید منطق خود را داشته باشد و روی خلأ شکل نگیرد. اگر قرار است پلیس به ماجرا ورود کند و نقطه اتکا و عزیمت درام را بهوجود بیاورد باید براساس منطق درونی موجود در اثر این اتفاق رقم بخورد وگرنه هرکس میتواند با برخورداری از حداقل فهم نسبت به فیلمنامهنویسی و هنر نمایش به موفقیت در سینمای ایران دل خوش کند و وارد این کارزار شود.