«مردمی که تمام روز را کار کردهاند و شب پای تلویزیون نشستهاند، تنها با شنیدن آهنگها و ترانههای عامیانه و پرتحرک و ریتمیک احساس آرامش میکنند و خستگی از تنشان به در میرود. من مردم را دوست دارم و در برابرشان احساس مسئولیت میکنم و تا روزی میخوانم که آنها دوست داشته باشند و بخواهند.»
شهرام شبپره یکی از خوانندگان انگشتشمار ایرانی است که با خواندن آهنگهایی به زبان انگلیسی به شهرت رسید و نخستین برنامه آواز را با خواندن آهنگهای ریتمیک و پرتحرک خارجی در برنامهی «استودیو ب» تلویزیون ارائه کرد. بعد از آن اجرای برنامهی دونفری ابی و شهرام و آهنگهایی که به طور دوصدایی اجرا کردند، نام آنان را بیشتر بر سر زبانها انداخت تا اینکه در ۱۳۵۶ ابی و شهرام دو سبک متفاوت را برای خود برگزیدند و راهشان از هم جدا شد.
به گزارش خبرآنلاین، در مرداد ۱۳۵۷ که خبرنگار این روزنامه با شهرام شبپره گفتگو کرد ابی در آمریکا به سر میبرد و شهرام در ایران. در آن روزها او علاوه بر خوانندگی آهنگ میساخت و ترانه هم میسرود. در ادامه بخشهایی از این گفتگو را (مورخ ۲۶ مرداد ۵۷) میخوانید:
چند سال داری و چند سال است که میخوانی؟
سی سال را پشتسر گذاشتهام و شانزده سال است که میخوانم.
اولین آهنگی که از رادیو تلویزیون اجرا کردی چه بود؟
اولین بار یازد سال پیش [۱۳۴۶]در تلویزیون برنامه اجرا کردم و یک ترانهی انگلیسی خواندم که معنی فارسی آن میشود: «من او را دیدم که آنجا ایستاده بود.»
تحصیلاتی هم در رشتهی موسیقی داری؟
مدتی در هنرستان آزاد تحصیل کردهام و با نواختن همهی سازهای ضربی آشنا هستم.
علت جداییات از ابی چه بود؟
من و ابی مدت شش سال با هم کار کردیم و کارمان از آن جهت تازگی داشت که برای اولین بار دو خوانندهی مرد زوج هنری تشکیل داده بودند، و دیگر اینکه با خواندن آهنگها و ترانههای روز خارجی روی صحنه آمدیم. به هر حال اولین کارهایمان مورد توجه مردم واقع شد و به اصطلاح گل کردیم. اما علت جدایی ما این بود که در اجرای ترانههای ایرانی دو سبک کاملا متفاوت داشتیم و بهتر دیدیم هریک راهی تازه برای ادامهی فعالیتهای هنری خودمان پیدا کنیم. متاسفانه هیچکدام از خوانندگان همدیگر را قبول ندارند و تا فرصتی پیش میآید یکدیگر را به باد انتقاد میگیرند. نقطهی روشن در موسیقی ما این است که به هر حال فهم و درک خوانندگان به نسبت سابق بیشتر شده و اشکال تنها در این است که این گروه با هم اتحاد و اتفاق ندارند.
به اعتقاد من همهی خوانندگانی که موسیقی روز اجرا میکنند، از هایده و مهستی و ستار و داریوش گرفته تا آخر، همه در یک سطح از نظر سواد موسیقی هستند. پس هیچکدام نباید دیگری را تحقیر کند و لااقل قدر یکدیگر را بدانند و اینقدر به هم بد و بیراه نگویند. پیام من به خوانندگان و همکارانم و حتی آهنگسازان و ترانهسرایان این است که با دوستی و همکاری و خوشبینی و تشویق میتوانیم دنیایی قشنگتر برای خود بسازیم و کارهای بهتر و ارزشمندتری در زمینهی موسیقی ارائه کنیم. پس بیایید دست به دست هم بدهیم برویم شناخت بیشتری از موسیقی پیدا کنیم و به خاطر اشاعهی موسیقی با هم همفکری داشته باشیم. در کارهای هنری با تقلید شدیدا مخالفم و معتقدم هنرمند باید سبک و روش خاص خود راداشته باشد تا موفق شود. اگر پریسا امروز محبوب است، برای این است که مبتکر سبک جدیدی است. گوگوش هم همینطور، داریوش هم همینطور... حالا اگر کسانی بخواهند از اینها تقلید کنند موفق نخواهند شد چراکه مردم وقتی اصل را دارند احتیاج به کپی نخواهند داشت.
کلام و آهنگ اگر دلنشین و جذاب نباشد خواننده با بهترین تکنیک هم نمیتواند به آن جذابیت بدهد. پس نباید از تاثیر کلام و آهنگ غافل بود و خوانندگان باید حرمت شاعر و آهنگساز را نگاه دارند و بر ارزشهای فکری آنان احترام بگذارند چراکه سازندگان یک ترانه و آهنگ در واقع شاعر و آهنگساز هستند و خواننده فقط آن را اجرا میکند. البته نقش تنظیمکننده را نیز نباید در ارائهی یک ترانه فراموش کرد.
تو بیشتر از ترانههای خیلی عامیانه استفاده میکنی، آیا علت خاصی دارد؟
علتش این است که میخواهم با مردم صمیمانه و خودمانی حرف بزنم. یعنی به همان زبان ساده و دوستداشتنی که خودشان با یکدیگر حرف میزنند و درد دل میکنند. مردمی که تمام روز را کار کردهاند و شب پای تلویزیون نشستهاند، تنها با شنیدن آهنگها و ترانههای عامیانه و پرتحرک و ریتمیک احساس آرامش میکنند و خستگی از تنشان به در میرود. من مردم را دوست دارم و در برابرشان احساس مسئولیت میکنم و تا روزی میخوانم که آنها دوست داشته باشند و بخواهند...
در مورد تجربهای که در زمینهی سینما به دستآوردهای [بگو].
گوگوش برای اولین بار مرا تشویق کرد که در فیلم بازی کنم، آن هم در فیلم «شام غریبان» که خود گوگوش نیز به اتفاق فرزان دلجو در آن بازی داشتند و روی هم رفته فیلم خوبی بود و من نیز از کارم راضی شدم. بعد در فیلم «علفهای هرز» بازی کردم و «بوی گندم» نیز آخرین فیلمی بود که من و ابی به اتفاق در آن به ایفای نقش پرداختیم و میتوانم بگویم از نتیجهی کارم در سینما راضی هستم. چند پیشنهاد دیگر نیز برای بازی در فیلم دارم که احتمالا یکی دو تا را قبول خواهم کرد. مسئلهای که باید در اینجا به آن اشاره کنم این است که کار سینما بسیار کار مشکل و پردردسری است و عجیب وقت میگیرد. برای یک فیلم مجبورم دو سه ماه وقت بگذارم، ولی این کار حس تنوعطلبی مرا ارضا میکند.
اینطور که پیداست تو مجموعا آدم تنوعطلبی هستی، در لباس پوشیدن، خواندن، روی صحنه ظاهر شدن و انتخاب رشتههای مختلف هنری.
بله، من دوست دارم از همهی زمینهها تجربه پیدا کنم. مثلا در سینما در زمینههای مختلف موسیقی، حتی در لباس پوشیدن... مثلا یک روز جین میپوشم، یک روز از کت و شلوار و پاپیون استفاده میکنم و یک روز از لیشرت، روز دیگر هم لباسهای پنج شش سال پیشم را از گنجه درمیآورم و میپوشم چراکه همان لباسهای قدیمی برایم بعد از مدتها تازگی پیدا میکند و این تنوعطلبی باعث شده که موفقیتهای بیشتری به دست بیاورم.
تو که اینقدر اهل تجربه کردن هستی، چرا تا حالا نخواستهای ازدواج را تجربه کنی؟
هنوز زود است چراکه نمیخواهم تجربهام از ازدواج یک تجربهی تلخ باشد. من برای پیشرفت شانس خوبی دارم و ازدواج با مسئولیتهایی که دارد مقداری از آزادی مرا سلب میکند. انشاءالله وقتی سیوپنج ساله شدم حتما ازدواج خواهم کرد.
شایع شده بود که با یک خوانندهی جوان رابطهی عاشقانه داری، حالا اصلا بگو ببینم امکان این هست که یک خانم خواننده را به همسری انتخاب کنی؟
من اصلا اهل شایعه، بهخصوص شایعات عاشقانه نیستم و با هیچ خوانندهای رابطه نداشتهام و با هنرمند جماعت نیز هرگز ازدواج نخواهم کرد. من دلم میخواهد همسر آیندهی من کدبانو و خانهدار و بهخصوص خیلی جدی و وفادار باشد، کارمند و صاحب شغل هم نباشد.
به طور کلی با مسائل مادی چطور کنار میآیی و تا چه اندازه به مادیات فکر میکنی؟
اگر مثل خیلیها بگویم مسائل مادی برایم مطرح نیست دروغ گفتهام، من ضمن اینکه عاشق کارم هستم میخواهم از نظر مادی هم تامین باشم. ما خوانندگان که نه سندیکا داریم و نه تامین آتیه و نه بیمه هستیم باید به فکر فردا و فرداهایمان هم باشیم. مگر صحنه تا چند سال دیگر به ما وفادار میماند؟ بالاخره یک روز باید کنار برویم، آن وقت دست نیاز پیش چه کسی میتوانیم دراز کنیم؟ من اگر فردا پایم بشکند و نتوانم بخوانم کدام دستگاه به من کمک میکند و چه کسی دست مرا میگیرد؟ هیچکس! پس آیندهنگری را نباید از یاد برد. خوانندگانی هم که مرتبا ادعا میکنند برای پول و مادیات ارزش قائل نیستند، هم به خودشان دروغ میگویند هم به مردم.