اردیبهشت سال ۱۴۰۲ دکتر رضا ضیایی، متخصص گوش و حلق و بینی و همسرش که دکترای اقتصاد داشت در خانهشان واقع در شهرک غرب تهران با شلیک گلوله به قتل رسیدند و عاملان قتل اجساد آنها را در بیابانهای اطراف شهر دفن کردند، اما با پیگیری خواهرزاده دکتر مبنی بر ناپدید شدن آنها و سرقت خودروی سانتافه دکتر و درخواست کمک از پلیس راز این دو جنایت مخوف فاش شد.
به گزارش ایران، تحقیقات پلیسی نشان داد دکتر ضیایی دو ماه قبل معاملهای انجام داده و سند خانهای هزار متری در شهرک غرب را به نام فردی به نام شهرام زده، اما هیچ پولی بین آنها رد و بدل نشده است.
وقتی مأموران سراغ شهرام رفتند، او اعتراف کرد میداند چه کسی عامل قتل دکتر ضیایی و همسرش است، اما خودش در قتل نقشی نداشته است. او گفت سه نفر به نامهای اکبر و کریم و داود، دکتر ضیایی را دزدیدند و به قتل رساندند و بعد هم ماشینش را سرقت کردند.
به این ترتیب متهمان بازداشت شدند، اما اظهار داشتند شهرام طراح و دستور دهنده قتل است و قرار بوده در ازای این کار به آنها پول بدهد. با پیدا شدن اجساد دکتر و همسرش ابعاد جدیدی از این پرونده روشن شد.
در ادامه شهرام بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: دکتر قرار بود خانه هزار متریاش را در شهرک غرب به من بدهد، اما چون قیمت دلار نوسان داشت، خانه را تحویل نمیداد و هر بار یک حرفی میزد. من خانه را اجاره به شرط تملیک کرده بودم.
دوستم به من پیشنهاد داد یک قولنامه صوری ثبت کنم و اگر دکتر دوباره زیر معامله زد، من مدرکی داشته باشم. روز حادثه وقتی دکتر و همسرش به خانه خودشان که در اجاره من بود، آمدند، اکبر با شلیک گلوله آنها را کشت.
به این ترتیب، همه متهمان پرونده شناسایی و بازداشت شدند. با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه نماینده دادستان پس از قرائت کیفرخواست برای متهمان درخواست اشد مجازات کرد.
پس از آن وکیل اولیای دم دکتر ضیایی و همسرش به جایگاه رفت و گفت: من از طرف موکلانم درخواست اشد مجازات برای همه متهمان و برای متهم اصلی درخواست قصاص دارم. البته حدود ۱۰ میلیارد تومان هم از اموال دو قربانی سرقت شده که خواستار پس گرفتن آن هستیم.
در ادامه با توجه به اینکه متهم ردیف دوم پرونده به نام شهرام از چند نفر با ترفند فروش یک خانه کلاهبرداری کرده بود شاکیهای او نیز در دادگاه به شرح شکایت خود پرداختند. یکی از شاکیها گفت: چند سال قبل با پدر زن شهرام - متهم ردیف دوم پرونده - آشنا شدم و از طریق او شهرام را شناختم. از آنجا که پدرزنش از اساتید دانشگاه و مردی متشخص بود به دامادش نیز اعتماد کردم و ملکی ۱۰۹ متری را به مبلغ ۶ میلیارد تومان از او خریدم. البته من داخل ملک را ندیدم، چون شهرام به من گفت پیرزنی معلول در آن خانه زندگی میکند و پس از خرید ملک او از آنجا میرود و من میتوانم داخل آن را ببینم. من هم به اعتبار پدرزنش پذیرفتم، اما بعد فهمیدم که ملک اصلاً متعلق به او نبوده و سرم کلاه گذاشته است. حالا هم درخواستم مطالبه پول و دریافت ضرر و زیانم است.
شاکی دیگر پرونده هم همانند نفر قبلی گفت: من هم همان ملک را ۳ و نیم میلیارد تومان خریدم و شهرام به بهانه اینکه افراد ساکن در خانه فرزند معلولی دارند اجازه نداد وارد ملک شوم من هم به حساب پدرزنش حرفش را پذیرفتم.
در ادامه وکیل شاکی دیگر پرونده به جایگاه رفت و گفت: موکل من هم بابت همان ملک ۲ کیلو و ۷۵۰ گرم طلا به شهرام داده بود. بعدها فهمیدیم که ملک متعلق به یکی از بستگان شهرام است که در امریکا زندگی میکند و شهرام با آگاهی از این ماجرا ملک را به چند نفر فروخته بود.
پس از اظهارات شاکیهای پرونده اکبر- متهم ردیف اول - به جایگاه رفت و ضمن پذیرش اتهام قتل، گفت: من با دستور شهرام مرتکب جنایت شدم. وقتی به تهران آمدم شهرام به من زنگ زد و گفت چند روز دیگر دو میهمان خارجی دارم و از من خواست تا به خانهاش بروم و کمکش کنم. من هم به اتفاق شوهرخواهرم داود به آنجا رفتم. شهرام به من گفته بود من از میهمانهایم پول زیادیطلب دارم، اما آنها پولم را پس نمیدهند تو باید تهدیدشان کنی تا بتوانم پولم را بگیرم. پیش از آنکه میهمانها برسند شهرام به یکباره تصمیمش عوض شد و گفت آنها پولم را نمیدهند و باید آنها را بکشیم. بعد هم دو اسلحه آورد و یکی را به من داد و یکی را هم به داود داد. بعد هم چند قرص و یک مدل قهوه به من داد که وقتی خوردم دیگر از حالت عادی خارج شدم. چند دقیقه پیش از آنکه دکتر ضیایی و همسرش وارد خانه شوند شهرام به من و داود گفت به داخل دستشویی بروید و وقتی گفتم بیرون بیایید. با ورود آنها به خانه شهرام با صدای بلند گفت شلیک کن و من هم که حال طبیعی نداشتم، از فاصله ۲-۳ متری به سرآنها شلیک کردم. چند دقیقهای حال همه ما بد شد. بعد شهرام کیسه آورد و گفت: آنها را داخل کیسه بگذارید و به چاه بیندازید و اسید روی آنها بریزید. من قبول نکردم و گفتم من آنها را بیرون میبرم و دفنشان میکنم. پس از آن هم اجساد را در کنار رودخانهای در منطقه اختر آباد بردیم و همانجا هم دفن کردیم. کریم پسرم نقشی در قتلها نداشت و در تمام مدت بیرون از خانه ایستاده بود.
در ادامه رسیدگی به پرونده شهرام متهم ردیف دوم به جایگاه رفت و گفت: من ملکی را به مبلغ ۱۸۰ میلیارد تومان البته با دلار از دکتر ضیایی خریده بودم، اما ناگهان دلار از ۳۴ هزار تومان به ۴۴ هزار تومان رسید و دکتر ضیایی پشیمان شد و گفت ملک من الان ۴۰۰ میلیارد تومان ارزش دارد یا باید بقیه پول آن را بپردازی یا ملکم را پس بدهی. او با دو خریدار دیگر هم همین کار را کرده بود و املاکش را پس گرفته بود.
قاضی از متهم پرسید: با اکبر و پسرش کریم چگونه آشنا شده بودی؟
متهم گفت: من میخواستم گواهینامه پایه یک جعلی بگیرم. کریم در اینستاگرام تبلیغ این کار را انجام میداد و از این طریق با او آشنا شدم و بعد هم با پدرش آشنا شدم. اکبر و پسرش فکر میکردند که دکتر ضیایی قرار است به من دلار بدهد و روزی که حادثه اتفاق افتاد به یکباره دیدم آنها دکتر ضیایی و همسرش را کشتند و فهمیدم دنبال دلارها هستند، اما وقتی دیدند خبری از دلارها نیست به من رحم کردند وگرنه حتماً من راهم میکشتند تا دلارها را بردارند و فرار کنند.
شهرام افزود: من در قتل نقشی ندارم فقط ۱۷۰۰ دلار به فردی به نام قاسم دادم که میگفتند سلطان جعل است و او هم برایم سندی درست کرد که نشان میداد ملک دکتر متعلق به من است.
قاضی سؤال کرد: چرا اموالت را به نام دیگران سند زده بودی؟
متهم جواب داد:، چون با همسرم مشکل داشتم و نگران بودم که سر مهریه اموالم را ضبط کند. من اموالم را به نام هرکسی که میزدم مقداری هم پول میدادم. از آنجا که ملک دکتر هم در کنار زمینهای بابک زنجانی بود و احتمال میدادم برایم دردسرساز شود تصمیم گرفتم آن را بفروشم.
در ادامه شاهرخ به جایگاه رفت و ضمن رد اتهام معاونت در قتل، شرکت در سرقت و جعل سند را نیز نپذیرفت و گفت: من اتهامم را قبول ندارم. اصلاً نه از ماجرای قتل آگاه بودم نه از سرقتها. روز حادثه شهرام با من تماس گرفت و گفت که میهمان دارد و از من خواست تا برایش چیپس و زغال و ماست و جوجه بگیرم من هم گرفتم و به او تحویل دادم و بعد هم به خانه ام رفتم و مسابقه فوتبال تماشا کردم. من هم شاهد دارم هم آنتن تلفن همراهم نشان میدهد که راست میگویم. من و شهرام قرار بود ملکی را در شهرک غرب بخریم و بازسازی کنیم. بعد گفت مالک قرار بوده ۳۸ هزار دلار بگیرد و ملک را به ناممان بزند و حالا که دلار ارزان شده دبه کرده. من هم گفتم اگر معامله انجام شد و خواستیم بازسازی کنیم باید قرارداد ببندیم که چند روز بعد شهرام گفت ملک بابک زنجانی در کنار همین ملک است و ممکن است به خاطر مشکلات او در کار ما هم سنگاندازی کنند و بهتر است ملک را بفروشم. وی افزود: شهرام به من گفت ملک ۸۰۰ میلیارد تومان ارزش دارد، اما سند آن مشکل دارد و مالک هم برای جشن فارغ التحصیلی فرزندش به امریکا رفته و معلوم نیست چه زمانی برمیگردد. به همین خاطر از من کمک خواست تا برایش سند درست کنم. اما من کاری انجام ندادم.
قاضی از شاهرخ در مورد سرقت از خانه ولنجک دکتر ضیایی توضیح خواست که وی گفت: من و برادرزاده ام و دوستش برای برداشتن چند سند به آنجا رفته بودیم، اما سرقتی انجام ندادیم. شهرام گفته بود برای فروش خانه به اسنادی که داخل آن خانه است نیاز داریم.
پس از آن کریم پسر اکبر به جایگاه رفت و گفت: من و پدرم به خاطر بیسوادی فریب شهرام را خوردیم. چند وقت قبل پدرم چند سکه عتیقه پیدا کرده بود و وقتی شهرام آنها را دید چکی به مبلغ ۵ میلیارد تومان به ما داد و سکهها را خرید، اما چک پول نشد و شهرام برای پرداخت پول مدام امروز و فردا میکرد. تا اینکه روز حادثه پدرم تماس گرفت و گفت با شهرام قرار گذاشته تا پولمان را پس بدهد. من و پدرم و شوهرعمهام به خانه شهرک غرب رفتیم. من بیرون نشسته بودم که بعد از ۴۰ دقیقه شهرام بیرون آمد و من را به داخل خانه برد. وقتی وارد شدم دیدم دو جسد وسط پذیرایی افتاده و پدرم و شوهرعمهام حال طبیعی ندارند و بعد هم پدرم گفت باید اجساد را بیرون ببریم و به خاطر پدرم قبول کردیم و آنها را در اخترآباد دفن کردیم.
وی افزود: شهرام گفت که به فردی ۵۰۰ میلیون تومان پول داده که برای اجساد مهر خروج از کشور بزند تا کسی متوجه قتل آنها نشود.
پس از آن داوود به جایگاه رفت و گفت: اکبر به من گفت از فردی ۴۰۰ میلیونطلب دارم با من بیا طلبم را که گرفتم ۲۰۰ میلیون آن را به تو میدهم. وقتی وارد خانه شدیم شهرام به من و اکبر اسلحه داد و با ورود دکتر و همسرش شهرام با صدای بلند گفت شلیک کن که اکبر اول دکتر را و بعد همسرش را از فاصله نزدیک کشت. در چند روزی هم که کنار شهرام بودم ۵۰ میلیون تومان پول گرفتم.
سایر متهمان پرونده نیز یک به یک به جایگاه رفتند، اما اتهاماتشان را نپذیرفتند.
در ادامه اکبر برای آخرین دفاع به جایگاه رفت و گفت: ما خانواده فقیری هستیم و دخترم بیمار است از خانواده قربانیها میخواهم من را ببخشند.
شهرام هم در آخرین دفاعش گفت: خانوادهام با خانواده قربانیها که در خارج از کشورند در ارتباط هستند و تلاش میکنند تا رضایت بگیرند. من از شاکیها درخواست میکنم ما را عفو کنند و ببخشند.
درپایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.