عباس عبدی مشکل اصلی صداوسیما را در این میبینند که روایت محوری جای حقیقت محوری را گرفته و امیدی هم به اصلاح این رویه ندارد.
عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: در پی انتشار نظرسنجی ایسپا که بخشی از آن درباره الگوی پیگیری خبری دانشجویان بود و نتایج آن مترادف با شکست فاحش صدا و سیما در جلب مخاطب تلقی شد، مرکز تحقیقات این رسانه واکنش تندی نشان داد و از جایگاه آن رسانه دفاع کرد که این نیز واکنشهای بیشتری را در پی داشت. از جمله بنده و آقای محمد مهاجری هم مطلبی نوشتیم.
ظاهرا حامیان رسانه ملی از یادداشت من با عنوان «روایتمحوری؛ دشمن مرجعیت رسانهای» و نیز یادداشت «دمر آب خوردن صدا و سیما» آقای محمد مهاجری عصبانی شدند و در برخی گروههای مجازی به تولید مطلب در دفاع از این رسانه اقدام کردهاند. در یکی از این گروهها متن بدون نام نویسنده را منتشر کرده بودند و تعریضی هم به بنده داشت که به وسیله یکی از دوستان عضو آن گروه برای اطلاع بنده نیز فرستاده شد. با توجه به وجود برخی نکات جالب در این متن، به نظرم آمد که پاسخی عمومی به این موارد بدهم. در نوشته ایشان چند گزاره مهم در دفاع از صدا و سیما بود که نقل و نقد میکنم.
گزاره اول: «بر اساس همه نظرسنجیها از جمله همان ایسپا، صدا و سیما مجموعا دارای تقریبا مخاطب ۶۰ میلیونی است.» بهطور قطع و یقین از میان ۸۰ میلیون ایرانی بالای ۶ سال ۶۰ میلیون نفر یا حتی بیش از آن مخاطب صدا و سیما هستند. من هم که تلویزیون ندارم، فوتبال اروپا را از تلویزیون اینترنتی میبینم یا در داخل خودرو رادیو آوا را بعضا میشنوم پس مخاطب آن هستم. در جامعهای که رادیو و تلویزیون انحصاری است وجود ۶۰ میلیون مخاطبان اینگونه؛ شکست است. اصولا مساله ساختار سیاسی ایران نیز تامین نیاز مخاطب به دیدن فوتبال و موسیقی نیست.
مساله خبر و تحلیل و گزارش است. باید دید که چه تعداد مردم این برنامهها را پیگیری میکنند؟ چقدر به آنها اعتماد دارند و پیگیریکنندگان در عرصه عمومی چقدر اثرگذاری دارند؟ و بالاخره اینکه آیا فقط از این رسانه پیگیری یا از مجاری دیگری هم استفاده میکنند. جزییات نتایج نظرسنجیها پاسخ این پرسشها را روشن کرده است. پیگیریها حدود ۴۰ درصد با اعتماد پایین و افرادی با کمترین اثرگذاری و با دسترسی به منابع دیگر؛ پاسخ هر ۴ نکته است. این رسانه از حیث کسب اعتماد و کیفیت خبر و تحلیل در حد رسانه درجه ۲ هم نیست.
گزاره دوم: «اگر رسانه ملی مرجعیت موثری نداشت، رفقای اصلاحطلب آقای مهاجری، مدام، گاه و بیگاه، پیگیری نمیکردند جهت حضور در برنامههای مختلف شبکههای تلویزیونی و رادیویی.»
این استدلال عجیب است. مساله اصلی ما این نیست که چرا این رسانه مرجعیت ندارد. اتفاقا از یک نظر خوشحالکننده هم هست. مساله این است که این سازمان بسیار بزرگ از بودجه ملت ارتزاق میکند ولی در خدمت یک سیاست محدود درآمده است. اتفاقا موجب تضعیف امنیت ملی میشود، چون نظام رسانهای قدرتمند یکی از مولفههای امنیت ملی است. اگر این رسانه ملک شخصی حضرات بود بیاعتباری آن اصلا جای نگرانی نداشت و اعتراضی هم نمیشد و ربطی هم به منتقدان نداشت.
خودشان دوست دارند آتش به مال خود بزنند مثل دیگر رسانههای خصوصی آن جناح. مشکل این است که اموال ملت در آنجا در حال تلف شدن است. این استدلال مثل این است که یک کارخانه خودروسازی دولتی خودروی کم کیفیت و گران تولید کند بعد هم اگر اعتراض شود میگویند پس چرا مردم خودروی ما را میخرند؟ البته نمیگویند که خریدن مردم به علت مقررات غیر رقابتی و منع واردات و از روی ناچاری است. اگر اندکی رقابت در این رسانه به وجود آید خودشان هم آن را نگاه نخواهند کرد. به علاوه ما هم برای انجام کارهای خود فعلا نگران مرجعیت آن رسانه نیستیم. انتخابات اخیر نشان داد که اگر هنوز با رسانههای خارجی در رقابت باشیم ولی مرجعیت داخلی ما از صدا و سیما به مراتب بیشتر است.
گزاره سوم: «در بزنگاهی «اجماعآفرین و وفاقساز» همچون وحدت طیفهای گوناگون، علیه رژیم صهیونیستی و متخاصمان خارجی با محوریت جمهوری اسلامی ایران در جبهه مقاومت منطقه و جهان، چرا امثال آقایان «محمد مهاجری»، «عباس عبدی» و دیگر اصلاحطلبان صاحب بلندگو، باید بسیج شوند علیه رسانه ملی و بخشی از پازل جبهه صهیون -که همانا مرجعیتزدایی از منابع رسمی خبری-تحلیلی داخلی ایران است- را کامل کنند؟! »
همین که شما در این شرایط حساس دنبال زندان کردن رییسجمهور هستید نشانه زمانسنجی شماست. لطفا یک زمان را بفرمایید که امکان نقد باشد و با این برهه حساس مواجه نباشیم. گذشته از این، اتفاقا الان بهترین وقت آن است، چون این رسانه در همین سیاست خود شکست فاحشی خورده است. کافی است که به نظرسنجیها مراجعه کنید تا عمق شکست سیاست رسانهای رسمی کشور را در این زمینه متوجه شوید بیش از این نمیشود توضیح داد.
گزاره چهارم: «افسوس که رتبه اول سمپاشی علیه رسانه ملی ایران، متعلق به اینترنشنال و دشمنان خارج نبوده، بلکه از آنِ یک گروه خاص تکراری شناختهشده هماهنگ اصلاحطلبان است!»
چرا افسوس؟ آنها چرا باید علیه صدا و سیما باشند؟ وجود آنها وابسته به ناکارآمدی رسانه رسمی در داخل است. اگر یک رسانه خوب داشتیم کار آنها کساد و تعطیل میشد. چنانکه کمتر کشوری در جهان است که در خارج از آن کشور علیه آنها رسانه باشد. اگر هم باشد به مرور تعطیل میشود همچنانکه بیبیسی خیلی از شبکههای خود را تعطیل کرد، چون مخاطب ندارد. این استدلال علت ناکارآمدی این رسانه را نشان میدهد. هر کس نقد کند میگویند سمپاشی! خب اگر نقد را سمپاشی بدانیم، حتما دیگران هم باید سیاستهای تخریبی رسانه مطلوب آقایان را بمباران شیمیایی معرفی کنند. به جای این اتهامات بگویید کجای نقد ایراد دارد؟ تا هنگامی که منتقدان را سمپاش معرفی کنید یک گام هم به جلو نمیتوانید بردارید. عقب عقب خواهید رفت همچنانکه رفتهاند و میروید.
گزاره دیگری هم در مورد خبر سردار قاآنی اظهار داشته و زنده بودن ایشان را نشانه مرجعیت خبری صدا و سیما دانسته است. اتفاقا این خبر نشانه فقدان مرجعیت خبری صدا و سیماست. چرا صدا و سیما مرجعیت خبری ندارد. اگر مرجعیت میداشت به محض آنکه میگفت منابع خبری ما زنده بودن ایشان را تایید میکنند همه میپذیرفتند و تمام میشد، چون رسانههای عرب منطقه که به شدت طرفدار فلسطین و ضد اسراییل هستند، روز پنجشنبه بخش مهم خبر خود را به شهادت سنوار اختصاص میدهند ولی صدا و سیما تا الان که این یادداشت را تکمیل میکنم و ۱۵ ساعت از انتشار خبر گذشته بهطور جدی به ماجرا و تحلیل آن نپرداخته است. از این نوع رفتارها تا بخواهید هست.
آنان به زبان روشن به مخاطب میگویند؛ خبر میخواهید؟ بروید رسانههای خارجی را ببینید؛ زیرا در پیشخوان ما خبر واقعی وجود ندارد. مرجعیت خبری داشتن ربطی به یک مورد راست و دروغ گفتن ندارد. مربوط به پذیرش مخاطب است حتی اگر خبر دروغ یا اشتباه باشد. البته تکرار خبرهای دروغ مرجعیت را زایل میکند. پس چرا تا سردار را در تلویزیون نشان ندادند کمتر کسی به خبر آنان باور داشت؟ چون آن اندازه خبرهای نادرست گفتهاند که اگر یک بار هم درست بگویند کسی باور نمیکند و این برای رسانههای دیگر معکوس است. دارا بودن مرجعیت خبری، یعنی بترسی از اینکه دروغ بگویی و اگر دروغ بگویی برای اعتبارت بد شود. هنگامی که از خلاف گفتن نترسی یعنی هیچی نیستی.
نکتهای را هم رییس مرکز تحقیقات صداوسیما اظهار داشت که «تمام تلویزیونهای دنیا با یک ریزش مخاطب در نسل زد (z) مواجه هستند. ما هم وقتی نظرسنجی میکنیم، میبینیم در بازه سنی ۱۸ تا ۳۰ سال با کاهش مخاطب مواجه هستیم.» این تحلیل درست است. ولی کاهش مخاطب مساله مرجعیت خبری نیست. مساله اصلی ضرورت وجود مرجعیت رسانهای در داخل کشور است، چون اعتماد به رسانههای رسمی ندارند، پس در حال تغییر مسیر استفاده از رسانه هستند. در واقع این هم بخشی از مشکل جهانی رسانههاست با این تفاوت که اگر جهان سعی در سازگاری با این مشکل و شناخت آن و جبران نقاط ضعف خود دارد.
ما در اینجا هر روز سد مقابله با این وضعیت را بلندتر میکنیم و در مسیر کاملا معکوس حرکت میکنیم. صدا و سیمایی داریم که به فوریت از پخش صدای یک خانم در برنامه عذرخواهی غرایی میکند ولی اخبار و تحلیل و گزارشهای آن مخاطبی را جذب و گرهی از جامعه را باز نمیکند. خوش بودن با چنین رسانهای هم دنیایی دارد که مبارک باشد. مختصر و مکرر عرض کنم تا حقیقتمحوری جایگزین روایتمحوری در سیاست رسمی رسانهای ایران به ویژه در صدا و سیما نشود امید به پایداری هیچ اصلاحی نباید داشت.