پژوهشی در سال ۱۳۹۳ با عنوان «طراحـی مـدل بومیآموزی بـرای صداوسـیما» انجام گرفت و در این پژوهش به این پرداخته شده که سرگرمی بهعنوان یـک راهبـرد ارتباطـی و یـک شـیوه انتقـال پیـام در عرصههای مختلف رسانه در همه دنیا مدنظر بوده است. یک نکته مهم در این پژوهش که روی آن بسیار تأکید شده، آگاه نبودن از مهم بودن سرگرمی و تأثیری است که بر مخاطبان تلویزیون دارد. ممکن است عدهای «سرگرمی» را بازی و وقتگذرانی معنا کرده و براساس آن تعریفشان را ارائه کنند. عدهای دیگر سرگرمی را مجموعهای از فعالیتهای اختیاری، انتخابی، تفننی و غیرانتفاعی معنا کردهاند که اغلب با هدف رسیدن به برخی هیجانات مثبت نظیر شادی، لذت، آرامش، خرسندی و... است. با هر تعریفی سرگرمی اهمیت بالایی دارد. یکی از برنامههایی که در ۸ فصل از رسانه ملی پخش شد و توانست مخاطبان بسیار داشته باشد، «خندوانه» بود، برنامهای که در هر فصل با ایده و روایت جدید مخاطب را غافلگیر و او را با خودش همراه میکرد.
به گزارش فرهیختگان، برای اینکه از اهمیت برنامههای سرگرمی و جزئیات ساخت خندوانه بدانیم، به سراغ علی احمدی، تهیهکننده این برنامه رفتیم. احمدی، سرگرمی را لازمه تلویزیون میداند و معتقد است برنامه با محوریت سرگرمی میتواند پیام آن رسانه و یا برنامهساز را کادوپیچ شده به مخاطب برساند.
بگذارید سؤال اول را با موضوع سرگرمی شروع کنیم، چرا باید در صداوسیما برنامههای سرگرمی داشته باشیم؟ لزوم این کار از کجا میآید؟
رسانه بههرحال با سرگرمی شناخته میشود و ما به غلط در سالهایی از مدیریت تلویزیون تصور میکردیم که باید به حوزه نمایشی اهمیت بیشتری بدهیم و بودجهها را بیشتر به آن بخش اختصاص دهیم. تا اینکه مدیرانی آمدند که قدری هوشمند بودند و حواسشان به برنامههای ترکیبی و سرگرمی بود. در آن مقاطع، تلویزیون رشد چشمگیرتری کرد. تلویزیون با سرگرمی و برنامههای ترکیبی شناخته میشود و توقع مردم هم بیشتر همین است. درست است که مخاطب با سریال، فیلم سینمایی و اینها هم ارتباط برقرار میکنند، ولی ساختار اصلیاش بهعهده برنامههایی با محوریت سرگرمی است.
این سرگرمی باید چه مختصاتی داشته باشد تا مردم جذب آن شوند؟
هر اقلیم و فرهنگی تفاوتهای خود را دارد؛ ولی تصور میکنم معنای کلی سرگرمی، همانی است که در تمام دنیا از آن استفاده میکنند. اینکه شما ساعتی سرگرم باشید، خستگیهای جسمی و روحی خود را فراموش کنید، مشغولیتهای کاری، مسائل و مشکلات مختلف و فضای شلوغ ذهن را کنار بگذارید و به کاری مشغول شوید که شما را از این مسائل دور کند. این [مشغولیتها]در هر مقطع سنی، فرهنگ و شغلی به گونهای معنا میشود. باید بتوانیم فارغ از اتفاقات روزمره، ساعتی را با برنامهای که سرگرم و آراممان میکند، میخنداندمان و گفتوگویی جذاب را به نمایش میگذارد، ارتباط بگیریم.
برنامهها طبیعتاً پیام هم منتقل میکنند. همه جای دنیا با ساخت برنامههای سرگرمی، خیلی هنرمندانه و استادانه پیامهایشان را کادوپیچ میکنند. ولی ما متأسفانه سلیقهمان خیلی نرم و غیرمحسوس نیست و گلدرشت پیام را نشان میدهیم. در تلویزیون وقتی میخواهید شناسنامه طرح را پر کنید، اذیت میشوید؛ چون ساختارش، درصدبندیاش و سؤالهایی که از شما میپرسند نخنماست.
مثالی در این خصوص میزنید؟
در هر طرحی که میخواهید پر کنید، درباره اهداف، درباره اینکه چند درصد به عناوین مختلف میپردازید و... سؤال شده است. آنها از شما درصد میخواهند و خب این غلط است! یک برنامه نمیتواند بار همه چیز را به دوش بکشد. ما زمانی برنامههای پربینندهای داشتیم که تلاش میکردند به همه چیز بپردازند. مثلاً میهمانان برنامه متنوع بودند و راجع به موضوعات مختلف هم صحبت میکردند. برای مثال میهمانانش از ورزشکار، استاد دانشگاه، بازیگر و... بودند و روزی راجع به بحران آب، روزی راجع به بحران محیطزیست، روزی راجع به مدافعانحرم و موضوعات مختلف صحبت میکردند. ولی بالاخره ذات هربرنامه باید مشخص شود. اگر برنامه سرگرمی است، هیچوقت نباید اولویتهای خودش را فراموش کند. اگر اولویتش را فراموش کند، پس زده میشود. شما تصور کنید زمانی که میخواهید به فرزندتان تلنگری بزنید، اول باید با او همراه شوید و در گوشه و کنار یک کاری، با او درباره کارش صحبت کنید. نمیتوانید برایش روی منبر بروید یا کلاس آموزشی برگزار کنید. او پس میزند و میگوید: «پدر، تو به من گفتی بیا برویم گردش، حالا برایم کلاس آموزشی گذاشتهای؟»
یعنی از سازنده پیام گلدرشت میخواهند؟
منظور من این است که همیشه در پی پیامیم. حتی والدینی که برای فرزندانشان سرگرمی فراهم میکنند، هدفشان تنها سرگرمی نیست. سرگرمی بهگونهای طراحی شده تا لحظات آرامش و آسایشی فراهم کند و ما را برای مواجهه با رویدادهای روزمره آماده سازد. سرگرمی جایگاه خاص خود را دارد؛ اما اکنون تلویزیون نهتنها این مفهوم، بلکه مفاهیم دیگری مثل رقابت بین کانالها و جایگاه پیام را نیز تحتالشعاع قرار داده است. به همین دلیل، شاهد بههمریختگی تقسیمبندی کانالهاییم. مثلاً درحالحاضر یکی از موفقترین برنامههای کانال ۳ چیست؟ برنامه «محفل»؛ برنامهای که اصولاً باید از کانال قرآن پخش میشد. اگر این برنامه را مدیر کانال قرآن ساخته بود، دستش را میبوسیدم، او را تحسین میکردم و میگفتم چه مدیر لایقی است. نمیگویم این برنامه برای کانال ۳ نامناسب است؛ بهشرط آنکه در کنار آن دو برنامه شاخص دیگر، یکی در حوزه سرگرمی و دیگری در سایر حوزهها، داشته باشد. اکنون برنامههای سرگرمی کانال ۳ شکست خوردهاند، درحالیکه برنامههای مذهبی آن با استقبال مواجه شده است. شبکه ۳ که روزگاری بهترین شبکه تلویزیون بود، با شبکه نسیم وارد رقابت شد. گاهی شبکه نسیم در حوزه سرگرمی پیشی میگرفت و گاهی شبکه سه؛ اما اکنون دیگر شبکه نسیم وجود خارجی ندارد. با اینکه من در ابتدا نسبت به این شبکه موضع جدی داشتم، اما رفتهرفته متوجه شدم که رویکرد درستی اتخاذ شده و شبکه جایگاه خود را پیدا کرده است. آقای کرمی، فردی بینظیر، فوقالعاده هوشمند و رسانهشناس، اسلامشناس و آشنا با انقلاب اسلامی است. واقعاً شرمآور است که در سازمانی که هنوز دکتر حسین کرمی حضور دارد، برخی خود را مدیر مینامند و به تجربه وی ارج نمینهند. سن و سال او برای بازنشستگی نیست! او ۸۰ سال ندارد که بگوییم توان مدیریت ندارد. شبکه نسیم با عنوان «شبکه نشاط و سرگرمی» تأسیس شد ولی در ادامه مسیر آن به درستی طی نشد.
مصداقی برای اینکه شبکه نسیم دیگر آن کارکرد سرگرمی را ندارد، میآورید؟
برای مثال در فرهنگ عامه، هیچچیز بالاتر از امام حسین (ع) نیست. انتظار میرفت برنامههای این شبکه در ماه محرم ضمن حفظ شعائر این ماه از مأموریت اصلی دور نشود. در رسانهای که تمامی شبکهها به این موضوع توجه دارند، از یک سو نوحه پخش میشود و از سوی دیگر سخنرانی، نیازی نیست که شبکه نسیم هم مانند دیگر شبکهها عمل کند و باید تفاوت آن با دیگر شبکهها حس شود. موضوع رسانه با سبک زندگی شخصی آدم متفاوت است. موضوع این است که در رسانه باید اعتدال را رعایت کرد، که ما این کار را نکردیم. ما رسانه ملیایم و باید برنامههای عادی را هم در زمانهای خاص بتوانیم ادامه دهیم. رسانه ملی باید برای همه اقشار و طبقات و همه دیدگاهها برنامه داشته باشد، حتی برای کسی که با نظام و حاکمیت زاویه دارد، باید برای او هم محتوای فرهنگی را فراهم کنید تا بتواند به یک کانال دیگر برود و برنامهای عادی تماشا کند. البته ما میدانیم که جامعه ما یک جامعه مذهبی است و توقع جامعه از ما این است که زمانهای عزای عمومی، موسیقی قطع شود. حتی مردم در این ایام به لباس نامناسب و رنگارنگ مجری هم واکنش نشان میدهند. اما به نظرم با رعایت همین حساسیتها هم میتوان بهگونهای عمل کرد که از مأموریتهای اصلی یک شبکه دور نشویم. این موضوع چهارچوب و اسلوبی دارد! درمورد شبکه نسیم، میزان تولیدات برنامههای آرشیوی و تأمینیاش کاملاً مشخص بود، اما تمام این تعاریف را ما بههم زدیم. این تغییر باید در چهارچوب خاصی انجام میشد؛ یعنی بالاخره سازمان باید برنامهساز را توجیه کند تا اگر کسی پرسید، جوابی برای آن داشته باشد. من بهشخصه در ابتدا، این تغییرات را نمیپذیرفتم و آنها را قبول نداشتم. اما مدیران آن موقع طی فرایندی به این نتایج رسیدند و تغییرات را اعمال کردند. حالا اگر فرایند قاعدهمند و منظمی وجود نداشته باشد، خروجیاش چیزی میشود که درحالحاضر هست. اگر مفاهیم ارزشمند را به صورت گلدرشت مطرح کنیم این مفاهیم ارزش و کارکردشان را از دست میدهند و نفوذ خود را در میان نوجوانان و جوانان از دست میدهند.
همزمان با تغییرات تلویزیون در سال ۱۴۰۰؛ با شما در این مواردی که گفتید، صحبتی شد؟
ما در فصل هشتم «خندوانه» روی آنتن بودیم. با ما صحبتهایی شد و ما هم با مشقت به کار ادامه دادیم! اذیت میشدیم، چون زبان مشترکی نداشتیم و تصمیم گرفتیم که یکسال نباشیم. از قبل هم صحبتش را کرده بودیم و تصمیم گرفتیم یکسال برنامه نسازیم. در آن یکسال هم فکر کنیم و با ایدههای جدید بازگردیم.
یعنی با تغییر مدیریتها، قصد داشتید یکسال استراحت کنید؟ یا این تصمیم قبل از این گرفته شده بود؟
از قبل تصمیم گرفته بودیم یکسال استراحت کنیم؛ چون دیگر ساخت پشتسرهم باعث تکرار شده بود. با تغییر مدیران و عوض شدن معاون سیما، اعمال سلیقههای فرهنگی آقای جلیلی افزایش یافت. ایشان مدیران خودشان را منصوب کردند و ما احساس کردیم که دیگر فضا مناسب نیست. بعد از دو ماه و نیم جلسهای با آقای دکتر جبلی داشتم. وی به من گفت: «یک سال شوخی است؛ بیایید زودتر شروع کنید»؛ اما فضای مناسبی نبود. حتی اگر بازمیگشتیم احتمالاً با تغییراتی که ایجاد شده بود ما را نمیخواستند. بعد هم ماجرای ناآرامیهای سال ۱۴۰۱پیش آمد. البته همانطور که رامبد هم قبلا گفته است، جلسهای بین آقای خوشرو، رامبد و آقای کرمی برگزار شد. آقای کرمی مانند همیشه اصرار کرد؛ اما اینبار نتوانست رامبد را متقاعد به بازگشت کند. در طول هشت فصل خندوانه، بارها مسائلی پیش آمد که اگر هوش و تدبیری نبود، منجر به تعطیلی برنامه میشد. توجه به این مسائل از ظرایف برنامهسازی و فکر تیمی نشأت میگیرد. در تیم ما افرادی هستند که ژنرال برنامهسازیاند و همچنان آثارشان در قله است. وقتی چنین افرادی به برنامهای میپیوندند، درواقع ظرفیت برنامه را میبینند و به آن اعتبار میبخشند.
برگردیم به ساخت برنامه سرگرمی؛ فکر میکنید چه عاملی باعث موفقیت برنامهای مانند خندوانه شد که اکنون جایش در تلویزیون خالی است؟
اقبال مخاطب و توجه حرفهای به جزئیات برنامه از عوامل مهمند. تماشاچیان ما هویت داشتند. در فصلی از خندوانه، تماشاچیان کمی عقبتر از دوربین قرار گرفتند و این فاصله، از شور و حال برنامه کم کرد؛ بنابراین استودیو را کوچکتر کردیم تا تماشاچیان خندوانه هویت خود را بازیابند و حس نکنند که در تاریکی نشستهاند و فقط صدای خندهشان پخش میشود. کنش تماشاچیان، هویت داشت.
برای همین، بین برنامه تدابیری برای سرحال نگهداشتن آنها داشتیم. ضبط برنامه گاهی ۱۴ ساعت طول میکشید و طبیعی بود که خسته شوند. از پذیرایی گرفته تا اجرای استندآپ کمدی توسط رامبد جوان و اجرای قطعات موسیقی توسط گروه موسیقی برای سرگرمکردن تماشاچیان، ازجمله تمهیدات ما بود. این کارها صرفاً برای جلوگیری از خستگی و غر زدن تماشاچیان نبود، بلکه خندیدن، سرحالبودن و کنش آنها جزئی از برنامه بود و ما به همه این اجزا فکر میکردیم. برای ما مهم بود که صدای خنده پخششده، مصنوعی نباشد. گاهی پیش میآمد که اجرای کمدینی چندان بامزه نبود و کمی صدای خنده اضافه میکردیم. اما این استثنا بود. گاهی از پنج کمدین، اجرای سه نفر را بهدلیل بیمزگی کنار میگذاشتیم و از آنها میخواستیم متن خود را اصلاح و اجرا را تکرار کنند.
اما گاهی نیز بهخاطر محدودیت زمانی، مجبور به پذیرش اجراهای متوسط میشدیم. اصالت خنده و کنش تماشاچیان برایمان مهم بود، زیرا معتقد بودیم آنچه در استودیو به آن میخندند، برای مخاطبان خانگی نیز مهم است. به همه اجزا فکر میکردیم و آنها را جدی میگرفتیم. برای کوچکترین اتفاق برنامهریزی میکردیم. بهعنوان مثال، در ابتدا سه گروه خارج از استودیو داشتیم که آیتم و وله تولید میکردند. این گروهها علاوه بر گروههای موشنگرافی، انیمیشن و تدوین بودند. بعدتر، تعداد گروههای خارج از استودیو را که سفرنامه ضبط میکردند، به دو گروه کاهش دادیم. رامبد جوان یکبار به محسن چاوشی گفت حضور نداشتن او جلوی دوربین مناسب نیست و خندوانه جای خوبی برای گفتگو است. خلاصه او را تشویق به حضور در برنامه کرد. محسن چاوشی برای اینکه محترمانه دعوت را رد کند، ترانهای به خندوانه هدیه کرد. آن ترانه در نگاه اول به خندوانه نمیآمد و فضای عرفانی داشت و برمبنای یکی از اشعار مولانا بود. یکی از گروههای ما نزدیک به سه ماه روی ساخت ویدئو برای آن ترانه کار کرد. فیلمبرداری ویدئو سه یا چهار روز طول کشید و بازیگر آن حسام منظور بود. سه ماه زمان صرف طراحی، اتود زدن و مشورت با رامبد جوان و سایر اعضای گروه شد. ویدئوکلیپ خوبی تولید شد که شاید در نگاه اول ارتباطی با خندوانه نداشت، اما ما احساس میکردیم محصول متفاوتی است که به آن میبالیم و نشان میدهد برای ترانه محسن چاوشی زحمت کشیدهایم. همه اجزای برنامه برایمان مهم بود. این رویکرد از نظر برنامهسازی و مالی قابل توجیه نبود. هزینه تولید ویدئوکلیپ برای ما بسیار زیاد بود. مخاطب نیز این موضوع را درک میکرد و با برنامه همراه بود. هنوز خاطرههای خوش برنامه در ذهنها مانده است و در فضای مجازی، گفتگوهای مختلف برنامه دیده میشود. من سعی کردم غرق در خندوانه نشوم، زیرا صحبتکردن درباره آن، ما را از فهمیدن شرایط فعلی و اقدامات لازم بازمیدارد. همه برنامههای تلویزیونی پس از قدرتگرفتن شبکههای اجتماعی، علاقهمند به دیدهشدن در فضای مجازی شدند. تقریباً همه برنامههای تلویزیونی تکههایی از برنامهشان را در فضای مجازی منتشر کرده و برای آن هزینه میکردند. ما این کار را نمیکردیم. ما محتوای خوب تولید میکردیم که خودبهخود منتشر میشد. در شرایط فعلی هم اگر محتوای خوبی تولید شود، حتماً دیده میشود. گفتگوهای کامران نجفزاده در سال گذشته (برنامه برمودا)، نمونه خوبی میتواند باشد.
برخی معتقدند با سرعت گرفتن فضای مجازی و دسترسیای که مخاطبان به این شبکهها دارند، تلویزیون دیگر مخاطب ندارد و برخی هم غیر از این میگویند؛ نظر شما در این خصوص چیست؟
قطعاً مخاطب دارد! تلویزیون سرمایه ما و شماست. نفت، گاز و آب تنها سرمایههای ملی نیستند که باید برای آیندگان حفظ کنیم. رادیو، تلویزیون و سینما نیزسرمایههای ملیاند. هر فردی که میتواند دو فیلم خوب بسازد، اگر به هر دلیلی او را دلگیر کنیم، بایکوت کنیم و خانهنشین کنیم، به این سرمایه لطمه زدهایم، زیرا این افراد جایگزین ندارند. حرف من این است که تلویزیون متعلق به مردم و نظام حاکمیت است. نظام ما از طریق تلویزیون با مردم ارتباط برقرار میکند. این ارتباط اکنون لطمه جدی خورده است. تلویزیون قطعا هنوز بینندگان زیادی دارد؛ مهمترین دلیل اثبات آن هم فروش آگهیهای بازرگانی است. اما نباید به خودمان آدرس غلط بدهیم و زخمهایمان را بیخود التیام ببخشیم. همان اندازه که بگوییم تلویزیون بیننده ندارد، اشتباه گفتهایم، اینکه بگوییم تلویزیون هفتاد درصد بیننده دارد نیز غلط است. کسی که میگوید مخاطبان ما فقط افرادی هستند که در تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی شرکت کردند، غلط گفته است. کسی که این حرف را میزند، اصلاً نظام اسلامی را نفهمیده است. نظام اسلامی در عین اینکه باید چهارچوب خود را حفظ کند، باید جامعیت نیز داشته باشد. در حکومت اسلامی، افراد با اقوام، مذاهب و اقلیتهای مختلف وجود دارند. در این مملکت نیز همه نوع آدم داریم. این افراد تلویزیون میخواهند.
هنر در این است که آنها را به سمت خود جذب کنیم. من همیشه در گفتگوها و جلسات کاری این حرف را میزنم که پدربزرگها و مادربزرگها کمی باسواد یا بیسواد، حکمت داشتند. آنچه میگویم، مشاهدات من است. قدیم در خانهای که تعداد زیادی بچه داشت، برخی سر به راه و برخی نااهل بودند. آن پدر و مادر با حکمت، مهربانی و دانایی خود، آنها را حفظ میکردند و میگفتند کاری نکنیم که بدعاقبت شوند. آنها بلد بودند زمینه را طوری فراهم کنند که فرزندانشان از آنچه هستند، بدتر نشوند. نگاه ما در این مملکت نباید این باشد که تلویزیون فقط برای کسانی است که نظام را قبول دارند. تلویزیون باید از پوسته فعلی خود خارج شود. نباید شریعت را زیر پا بگذاریم، اما تلویزیون باید بیشتر شبیه جامعه باشد. آیا کسی که تلویزیون ما را میبیند، تصور واقعی از ایران و مردم ایران پیدا میکند؟ ابداً!
این منظر میگوید تلویزیون همه سلایق را باید ببیند و فقط به یک گروه توجه نکند؟
این موضوع به باورها ربط دارد. من اعتقاد جدی دارم که بخش قابلتوجهی از لطمهای که در ماجراهای ناآرامیهای ۱۴۰۱ خوردیم، مربوط به رسانهمان بود. ما در رسانهمان بلد نیستیم اطلاعرسانی درست کنیم، تحلیل واقعی ارائه دهیم و طرفین ماجرا را بنشانیم تا با هم گفتگو کنند. در شرایط فعلی سازمان در تولید مجری و برنامهسازهای باکیفیت، ناتوان است.
حتما توجه به کیفیت برنامه میتواند مخاطب را بیشتر کند. چرا به این سرمایهها فکر نمیکنند؟
چون در کاری که به آنها سپرده شده، نابلدند! مثل این است که به من بگویند بیا رئیس بورس بشو. من فقط در حوزه فرهنگ و هنر، آن هم در شاخه تولید تلویزیون یا سینما، اندکی تجربه دارم. اگر به کاری بروم که تجربهاش نکردهام و از مسیرش نگذشتهام، چطور ممکن است که در رسانه ملی تصمیمگیر باشم؟ برخی مدیران فعلی، سیاستگذاری برای یک پلتفرم سازمانی را با سیاستگذاری برای همه برنامهها و کانالهای تلویزیون اشتباه گرفتهاند. آیا میتوان کسی را مسئول تأیید فیلمنامهها کرد، درصورتیکه یک دقیقه در زندگیاش برنامه نساخته؟ با تمام این شرایط، هزینههایی که برای ساخت برنامه در این دوره میشود، اصلاً قابلقیاس با گذشته نیست.
یعنی هزینه تولید برنامه الان بیشتر شده است؟
خیلی بیشتر! این عزیزانی که به دستمزد افرادی مثل رامبد جوان، عادل فردوسیپور، احسان علیخانی، مهران مدیری و... گیر میدادند، بیایند ببینند آدمهایی که اصلاً به لحاظ سطح حرفهای به اینها نزدیک هم نمیشوند، چه دستمزدهایی میگیرند! نمیخواهم همه را سر تلویزیون خراب کنم، چون پلتفرمها هم در این موضوع خیلی تأثیر گذاشتهاند، یک سری نهادهای موازی هم تأثیرشان را گذاشتهاند. ولی بازیگر اصلی این ماجرا تلویزیون است. آقای تلویزیون! تو قدرت داری، وابسته به حاکمیتی! عده و عُده هم داری! زیرساخت هم داری! ابزار چانهزنی و اعمال قدرت هم داری! همانطور که الان «ساترا» را در اختیار گرفتهای. اینکه در تنظیمگری و مدیریت این عرصه مشکل وجود دارد، تقصیر صداوسیما است. اگر اینها بهموقع اقدام کرده بودند، الان پلتفرمها را در چهارچوب بهتری قرار داده بودند.
پلتفرمها میتوانند کمککننده باشند؟
بااینکه نگاه من متفاوت است، اما بالاخره قشری «جوکر» میبینند. جوکری که رفته مجوز گرفته و برای پخشش چانهزنی میکند. مردم جوکر ببینند بهتر است، یا بروند سراغ فلان محتوای نامربوط شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام؟ پس پلتفرم هم دارد کمک میکند.
برگردیم به حذف برخی سرمایههای انسانی که کارشان را در تلویزیون شروع کردند و الان مدت زیادی است که اسمشان مطرح نیست.
نباید آدمها را حذف کرد. همچنان آقایان چه در سینما، چه در تلویزیون، چه در پلتفرم، میخواهند مشورت کنند، سلطان بلامنازع فیلمنامهنویسی کمدی، آقای پیمان قاسمخانی است. خشایار الوند که از دنیا رفت، ما جایگزین داشتیم برایش، برای ژوله در حوزه نویسندگی جایگزینی آمده است؟ نه. ما کمدینویس مثل پیمان قاسمخانی میخواهیم.
موضوعی که وجود دارد، وابسته شدن تلویزیون به فضای مجازی است. چه شده که رسانهای که فیلتر است، میتواند به تلویزیون کمک کند. انگار که برعکس شده باشد، بهجای اینکه تلویزیون بتواند به شبکه اجتماعی چهارچوب بدهد، از آن طرف افراد موفق فضای مجازی را به تلویزیون میآورند. تقریباً همه آدمهایی که روزی در تلویزیون برنامههای پرمخاطب داشتند به سمت پلتفرمها رفتهاند و ما داریم آنها را در تلویزیون از دست میدهیم. این قطعاً میتواند به ضرر تلویزیون باشد. اصلاً این دوگانه تلویزیون و پلتفرم اشتباه است. مطمئن باشید که اگر شرایط فراهم شود و کمی مدیران فعلی انعطاف بیشتری نشان بدهند، به خدا قسم که بسیاری علاقهمندند در تلویزیون برنامهسازی کنند. یکی از این افراد، ایرج طهماسب است.
او قبل از آنکه به پلتفرم بیاید، به من گفت آقای احمدی! پلتفرم و VOD برای اقشار خاصی از جامعه است، اما من علاقه دارم با تودهها صحبت کنم و این تنها از طریق تلویزیون ممکن است. به همین دلیل، آقای طهماسب با اعتقاد به تلویزیون بازگشت. مطمئن باشید اگر شرایط مناسب باشد، حتی عادل فردوسیپور که اکنون در پلتفرم برنامه «۳۶۰ درجه» را ساخته و از نظر اقتصادی هم برایش مناسب است، در صورت آمادهشدن فضا، بازمیگردد. فرض کنید اگر مدیرانی بیایند که برایشان مخاطب از مسائل اقتصادی مهمتر باشد، شرایط فرق نمیکند؟ مخاطب است که باعث میشود یک چهره و یک برنامه باقی بماند.
با تغییر نگاه مدیران فعلی هم میتوان کار را جلو برد؟
بسیاری از افراد را میشناسید که در موقعیتی خاص، از دید من و شما، عملکرد مطلوبی نداشتهاند. اما اگر نگاه تغییر کند، همین افراد میتوانند در شرایط جدید نقشی بیافرینند که همه از آن لذت ببرند. نگاه باید تغییر کند. اما چرا اکنون از افراد خاص نام میبریم؟ به این دلیل که این افراد دیدگاه خود را در رسانه حاکم کرده و اجازه تنفس به سایر دیدگاهها نمیدهند. این وضعیت بهگونهای است که گاهی ناچاریم برخی از این افراد را تغییر دهیم. اما نتوانستهاند به همه دیدگاهها فرصت کار بدهند. منابع را هدر دادهاند، تلویزیون را صدها پله پایین کشیدهاند و به سرمایه ملی آسیبزده است. ارزش برند رسانه ملی در این دوره، آسیب خورده است. ارزش برند رسانه ملی ما چقدر است؟ چه قیمتی میتوانیم برای آن بگذاریم؟ من معتقدم در این دوره، دستکم پنجاه تا شصت درصد ارزش آن کاهش یافته. آیا آسیب و زیانی که به رسانه ملی وارد شده، قابل اندازهگیری است؟ مهمترین آسیب را در بین ارتباط حاکمیت با توده جامعه خورده است.
برنامه «خندوانه» توانست در فروش چند کتاب تأثیر بسزایی بگذارد. یعنی غیر از آن چیزی که در فضای اجتماعی درموردش صحبت کردیم، در فضای فرهنگی به خصوص کتاب که شاید برای کسی خیلی مهم نباشد هم تأثیر گذاشت.
سال ۱۳۹۵، اپلیکیشن «طاقچه» آمد و اسپانسر مسابقه کتابخوانی «بخون و ببر» ما شد. آنها هدفشان از این سرمایهگذاری، برندینگ کردن خودشان بود. در آن کمپین، آنها توانستند سود خوبی هم کنند. اما کتابها هم دیده شد.
این نوع اتفاقات فقط در تلویزیون رخ میدهد. مثلاً ما در پلتفرم سریالی داریم که اقتباسی است. نام یک کتاب را اولش زدهاند. اما خیلی در چاپ و تجدیدچاپ تأثیری نداشته. ولی وقتی در تلویزیون اتفاق میافتد، اتفاق دیگری رقم میخورد.
ما هنوز گستره تلویزیون را نمیشناسیم.
درباره بازگشت چهرهها، بارها شنیدهایم که گفتهاند درهای صداوسیما رو به افراد مختلف باز است؛ ما اصلاً درها را نبستهایم که حالا بخواهیم درها را باز کنیم، ولی میبینیم همچنان اتفاقی نیفتاده است. امیدی میتوانیم داشته باشیم که افراد سرشناس بازگردند؟
حالا فرض کنیم که درها بازند؛ از قدیم گفتهاند: «با درِ باز نمیآیند؛ با رویِ باز میآیند.» مفهوم «روی باز» در حوزه رسانه، معنا و مفهوم دیگری دارد. به این نیست که در جلسه با شما بنشینند و به شما لبخند زنند. به این است که درک درستی از واقعیات اجتماع داشته باشند، شناخت درستی از رسانه و حوزه برنامهسازی داشته باشند.
با کاراکتر «جنابخان» در شبکه نسیم برنامه ساخته میشود؟
بله.
اطلاعات جدیدی از آن برنامه دارید؟
واقعیتش، اطلاعاتم شاید از شما هم کمتر باشد؛ چون نه در شبکه رفتوآمد میکنم، نه اخبارش را پیگیری میکنم. امیدوارم موفق باشند. زمانی که هنوز ماجراهای اجتماعی رخ نداده بود و ما خودمان تصمیم حرفهایمان این بود یک سال نباشیم، آقای خوشرو بلافاصله بعد از خندوانه تصمیم به تجزیه این برنامه گرفتند. هرکدام از ما (من، رامبد و جنابخان) را برای ساخت برنامهی دیگری دعوت کرد. من اولین حرفی که به آقای جبلی زدم، گفتم آقای جبلی! تو یک تیم موفق که با خونِ دل کنار هم جمع شدهاند، اینها را کنار هم نگه میداری و از آنها خروجی میگیری. ولو اصلاً تو بیا به ما بگو آقا! شما یک سالی که خندوانه نیست... باشد، خندوانه نباشد. شما بیایید ببینید چه میتوانید برای ما تولید کنید با یک طعم و رنگ دیگر. رامبد! شما خستهای، نمیخواهی بروی جلوی تصویر و جلوی دوربین؟ تو برنامهسازی! تو بچه تلویزیونی! بیا ببینیم چه میتوانی بسازی. نه اینکه این تیم را شما تجزیهشان کنید! تیم را تجزیه کردند و هیچکدام از آنها اتفاقی که میخواستند، رخ نداد.
برنامه خندوانه از نظر من کار خاصی که انجام میداد، امید دادن به مردم بود؛ یعنی انگار شما و تیم سازنده همواره در طول هشت فصل این هدف را دنبال میکردید. اولاً آیا این برداشت درست است؟ و ثانیاً چگونه این امید را بهگونهای به مردم منتقل میکردید که حالت شعارگونه پیدا نکند؟
اگر آقای کرمی، بهعنوان مدیر وقت شبکه نسیم از همان ابتدا در کنار برنامه نبود، شاید این برنامه هیچگاه شکل نمیگرفت. او همیشه پشتیبان برنامه بود و حتی زمانی که دیگر مدیرشبکه نبود -یعنی زمانی که معاون سیما یا رئیس سیمافیلم بود- همچنان به حمایت از برنامه ادامه میداد و واقعاً نقش پدری برای آن داشت. ما تلاش میکردیم امید واقعی به مردم بدهیم. ما در خندوانه سعی میکردیم امید واقعی بدهیم، با مردم گفتگو کنیم، به مسائل و مشکلات آنها اشاره کنیم و سپس نور امیدی در دلشان روشن کنیم. رامبد سهم بسزایی در این موضوع داشت؛ او فردی امیدوار، پرتلاش و علاقهمند به جامعه پیرامونش بود و واقعاً به اصلاح محیط زیست، حل مشکل آب و آلودگی و بهبود شرایط جامعه باور داشت. یکی از اتفاقات ناخوشایند در مدیریتهای مختلف این است که با برخی رفتارها، امید را در فردی که میتواند این امید را به جامعه منتقل کند، از بین میبرند. وقتی رامبد پس از چند ماه به ایران بازگشت (که آن هم بهدلیل شرایط خانوادگی همسرش بود و قصدی برای زندگی در خارج نداشت)، برخی رسانهها و فضای مجازی با شایعات و سخنان منفی او را تحت فشار قرار دادند. رامبد از این مسئله بسیار ناراحت و سرخورده شد. درآن دوران به او گفتند اگر میخواهد در پلتفرمهای دیگر فعالیت کند، باید به تلویزیون برگردد و «خندوانه» بسازد. این فشارها موجب شد رامبد در فصل جدید برنامه کمی ناراحت و دلزده باشد و حتی دکور برنامه تیره و گرفته شود. اما پس از مدتی خودش متوجه شد که باید این حالت را پشت سر بگذارد و دوباره به روال قبلی بازگردد. ما نیز رنگها را به برنامه بازگرداندیم و فضای شاد را احیا کردیم. وقتی آدمی عنصر امیدبخش است، باید او را حمایت کنیم و شرایط مناسب را برایش فراهم سازیم تا بتواند بهخوبی در کار خود بدرخشد.
در پایان این گفتگو اگر نکتهای هست که مدنظر شماست و در سوالهای ما نبود، بفرمایید.
ایکاش دوستانی که اکنون در این حوزهها مؤثرند، چه در تصمیمسازی و چه در تصمیمگیری، زمانی را به فکر و تأمل اختصاص دهند. این اسب تندرو را لحظهای متوقف کنند، گوشهای بایستند، نفسی تازه کنند، دمی آرام بگیرند و دقایقی به این فکر کنند که آیا مسیرمان درست است؟ در گذشته، این ارزیابی و عرضه عملکرد، از اصول مهم نگاه شیعی بوده است. اما متأسفانه اکنون این موضوع به فراموشی سپرده شده است. پیشتر افراد به محضر بزرگی یا عالمی میرفتند و عملکرد خود را عرضه میکردند. نمونه ارزنده آن در تاریخ، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) است که به امام هادی (ع) مراجعه کردند و عرض کردند آقا! من اینگونه فکر و عمل میکنم؛ آیا درست است؟ حضرت امام هادی (ع) نیز فرمودند تو حقاً ولی ما هستی. این ارزیابی عملکرد هم در حوزه اعتقاد و هم در کار حرفهای لازم است. انسان واقعاً باید جایی خود را به محضر بزرگی عرضه کند، نزد فردی مجربتر، تا دریابد که آیا درست فکر میکند و درست عمل میکند؟ ایکاش این عزیزان قبل از آنکه دیرتر شود و سرمایههای اجتماعی بیشتری را از دست بدهیم یک بار انگشت اتهام را بهسوی خود بگیرند و بپرسند: «در ناآرامیهای ۱۴۰۱ چه عملکرد بهتری میتوانستیم داشته باشیم؟ کجا میتوانستیم نقشی ایفا کنیم تا آسیبها کمتر شود؟» هر فردی که تریبونی در اختیار دارد، امکاناتی در دسترسش است و میتواند تحولی ایجاد کند؛ از خود بپرسد چه اقداماتی بود که باید انجام میدادی، اما اهمال کردی؟ این کار پیچیده نیست و اصلاح آن هم به نفع مردم است و هم به سود آخرت خودمان.