جواد رنجبر درخشیلر (شاهنامه پژوه) طی یادداشتی در عصرایران نوشت: سخن گفتن دربارهی شاهنامه به قول علما ماجور است. ترویج شاهنامه وظیفهی ملی ماست و در ضرورت مکرر به یاد آوردن آن تردیدی نیست. یادآوری شاهنامه به جا آوردن خودمان است.
سخن گفتن از شاهنامه و اقتباس از آن و حتی خواندن و شرح دادنش، آدابی دارد که اگر رعایت نشود سرکنگبین یادآوری به صفرای بدفهمی خواهد افزود.
شاهنامه فردوسی مهمترین متن ادبی پارسی و حماسهی ملی ما ایرانیان است. اگر خدشهای بر آن به دلیل بدفهمی و تحریف وارد شود در واقع هویت ملی خود را مخدوش کرده ایم؛ به ویژه امروز که به مدد شبکههای اجتماعی سخن به سرعت نور پخش میشود و تاثیر میگذارد؛ بنابراین بیشتر باید مراقب بود.
بدیهی است که معروف ها، به اصطلاح روز: سلبریتی ها، بیشتر باید مراقب باشند و دربارهی همه مفاخر ملی و ارکان هویتی سنجیده سخن بگویند.
تاسف بار است که اینروزها سخنانی سخیف و بی ربط به کورش بزرگ نسبت داده میشود. اگر بی تفاوتی پیش گیریم همهی شخصیتها و متنها و مفاهیم ملی دچار این ابتذال خواهند شد.
تذکر دقت دربارهی شاهنامه از نوع بگیر و ببندهای ژدانفی و سانسورهای حکومتی نیست. از نوع دقت طاقت فرسایی است که بزرگان به ما آموخته اند. مرحوم علامه قزوینی فرموده اند من حتی اگر بخواهم «قل هو الله احد» را بنویسم به قرآن مراجعه میکنم. دریغا، زمانهی ما زمانهی دقتهایی این چنین نیست. ولی نمیتوان همه چیز را به بی دقتی سپرد.
شاهنامه متنی است که معنایی قابل فهم و بیان دارد. متنی حماسی بر بنیانی اسطورهای است. متنی ادبی است و در قرن چهارم آفریده شده است. تا دربارهی همهی این مولفهها به درستی نخوانده باشیم نمیتوانیم شاهنامه را بفهمیم و شرح کنیم.
بدیهی است شاهنامه متعلق به همهی ملت ایران است و شاهنامه خوانی آیین ملی ماست. خواندن شاهنامه از چاپهای معتبر برای خود، خانواده یا دوستان یا در شبکههای اجتماعی کاری پسندیده است. سخن بر سر شرح و معنای بیتها و داستان هاست. هر چند در خواندن شاهنامه توسط آقای مسعود فراستی در تلویزیون تجربهای هولناک به دست آوردیم، اما خواندن شاهنامه کاری همگانی است وای کاش همه آن را بخوانند و منتشر کنند، بی آنکه به معنی کردن جرات کنند.
شرح شاهنامه امری پیچیده و سخت حساس است. تاکنون جز معدودی از شاهنامه شناسان به فهم شاهنامه کمکی جدی نرسانده اند.
در این حال چگونه میتوان شرحها و برداشتهای کاملا شخصی از شاهنامه را که به طور گستردهای هم منتشر میشوند آسیب به ساحت شاهنامه ندانست؟
یکی از مهمترین دلیلهای رواج بدفهمیها از شاهنامه کتابهایی است که به طور ناقص و به نثری غلط و نامتناسب داستانهای شاهنامه را بازگو میکند. این کتابها در اینترنت هم منتشر میشود و در کنار هزاران مطلب نادقیق یا غلط اینترنتی به بدفهمیها دامن میزند.
شاهنامه را باید به نظم و از روی چاپی معتبر خواند. در زمانهای قدیم نقالها با همهی کم و زیاد کردن داستانهای شاهنامه روح آن را حفظ میکردند و اگر کسی سواد یا وقت خواندن شاهنامه از روی کتاب را نداشت، در قهوه خانه نقالیها را گوش میکرد. امروز نه نقالی به صورتی جدی وجود دارد و نه خواندن شاهنامه از روی کتاب مرسوم است. این خلا فرهنگی به رواج کتابهای غلط و ناقص دامن میزند.
دلیل اصلی این یادداشت ویدیویی است که از آقای محمد درویش دربارهی شاهنامه منتشر شده است. ایشان درباره فریدون و دو بیت معروف:
فریدون فرخ فرشته نبود + ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت آن نیکوی + تو داد و دهش کن فریدون توی
اولا داستان را غلط روایت میکنند و سپس آن را در نکوهش خرافه پرستی به کار میگیرند.
در شاهنامه این بیتها در پایان داستان ضحاک است، نه فریدون. دیگر آنکه پسر فریدون آن را بر بالای کوه فریاد نمیزند. سخن خود فردوسی است.
از اینها مهمتر نسبت دادن خرافه ستیزی به فردوسی نسبتی جعلی است. خرافه در نظر ما آن امری است که با عقل امروز جور در نمیآید. عقل امروز برای ما حجت است، اما نمیتوان با آن گذشته و متنهای آن را نقد کرد.
فهم فردوسی از خرافه با فهم ما زمین تا آسمان فرق دارد. در داستان فریدون وقتی او به سراغ پسرانش میرود پیکر میگرداند و سه پسر را میآزماید. وقتی سه پسر به خواستگاری سه دختر شاه یمن رفته اند، پدر دختران بر آنها سرمایی پدید میآورد. هر دو داستان و صدها نمونهی دیگر در شاهنامه به عقل امروز خرافی است.
حال باید پرسید چه زیانی دارد که خرافه ستیزی را با شاهنامه نکوهش کنیم؟ خرافه ستیزی همواره نیکوست، چه با شاهنامه و چه بی آن. متاسفانه موضوع این قدر آسان و روشن نیست. خرافه ستیزی موضوع دیگری است و شاهنامه موضوعی دیگر. توضیح مفصل آن را به وقتی دیگر وامی گذارم.
شاهنامه را باید ترویج کرد، اما به دقت و دانش. این روزها سخنان آقای درویش با خبر پیش تولید فیلمی بر مبنای داستان رستم و سهراب هم زمان شده است. امیدوارم این فیلم به فهرست نمایشهای اخیرا خیلی بد ساخته شدهی از شاهنامه افزوده نشود.
این یادداشت ادای دینی است به شاهنامه به یادگار و شاید خوانندهای هم نداشته باشد. اما به سنت بزرگان خواستم فقط خطی بر غار زمان بکشم تا تاریخ نگاران آینده نگویند که در اولینهای سالهای قرن پانزدهم در ایران شاهنامه را این گونه میفهمیدند.