لابد گذارتان به برخی وزرا افتاده و از تعاملشان با نمایندگان مجلس سخن به میان آمده است. ترجیعبند سخن این وزیران چنین است: «مجلس ما را خسته کرده».
محمدمهاجری و فیاض زاهد در روزنامه اعتماد به نقد مجلسیها و نداشتن دانش سیاسی برخی از آنها تاختهاند.
این دو در یادداشتی مشترک در این زونامه نوشتند: وقتی حتی یک نماینده مثلا از حوزه انتخابیهای با ۸-۷ هزار رای وارد مجلس شده میتواند سوالی بیربط یا باربط از یک وزیر مطرح کند، آن مقام اجرایی باید تیمی را مامور جمعآوری اطلاعات نماید و خودش هم وقت قابلتوجهی بگذارد و سپس در کمیسیون حضور یابد و به آن سوال پاسخ دهد و احیانا اگر آن نماینده قانع نشد سوال به جلسه علنی بیاید و دوباره این روند ملالآور تکرار شود و وزیر از تریبون مجلس پاسخ دهد.
آنگاه از نمایندگان رای خواسته شود که آیا از جواب وزیر قانع شدهاند یا خیر. اگر قانع نشده بودند باز هم ماجرا میافتد در یک چاله بروکراسی دیگر که بیا و تماشا کن.
اینها تازه حالت عادی و بیشائبه موضوع است، اما متاسفانه در بسیاری اوقات چنین نیست و پشتصحنههایی دارد که اشمئزازآور است.
فرض کنید نماینده یک شهر قصد دارد فرد مورد نظرش به سمت مدیرکلی یا ریاست ادارهای منصوب شود. آن فرد را به وزیر معرفی میکند، اما وزیر به هر دلیلی از این پیشنهاد عبور میکند و فرد دیگری را برمیگزیند. از همین نقطه بازی شروع میشود. نماینده مزبور در کمتر از چند دقیقه سوالی را که میتواند درباره هر چیزی باشد، مینویسد و به جریان میاندازد. در واقع سوال نیست، گروکشی است.
اگر وزیر فرد قدرتمندی نباشد و از چنین هیاهوهایی بترسد، یا احساس کند وقت تلف کردن برای چنین کاری مخل انجام وظایفش است، جاخالی میدهد و در تماس مستقیم یا غیرمستقیم با نماینده خواسته او را برآورده میسازد یا وعده دیگری میدهد و آقای نماینده هم بزرگوارانه! سوال را پس میگیرد. اما اگر وزیر بر موضع خود بماند، زمان و انرژی زیادی از او تلف میشود و وقتی را که او میتوانست برای سیاستگذاریهای وزارتخانهاش صرف کند، هدر میرود و...
حالا اگر مقاومت وزیر بیشتر باشد همان آقای نماینده سراغ عدهای دیگر از همکارانش میرود و اینبار به کمک آنها استیضاح وزیر را کلید میزند و حالا دیگر حسابش با کرامالکاتبین است؛ و اگر عملیات ایذایی کوچکتر باشد به تذکر از تریبون مجلس اکتفا میشود، ضمن اینکه فرصت نطق پیش از دستور مجلس هم میتواند به کمک این بازی بیاید.
این نوشته البته متعرض سوالها و استیضاحهای مهمی که از سر دلسوزی صورت میگیرد، نیست، اما حتما نمایندگان مجلس هم گواهی میدهند که تعداد آنها بسیار کم است و کفه ترازو بیشتر به سمت «رو کم کنی» و «تسویهحساب» سنگینی میکند.
برای رهایی از چنین فرآیند مبتذلی چه باید کرد؟ شاید راهحل اصلیاش تشویق چهرههای ملی، ارزشمند، باسواد، مستقل و متعهد برای نامزدی مجلس است. این افراد اگرچه به سختی از فیلتر شورای نگهبان عبور میکنند! اما ظرفیت آن را دارند که شأن مجلس را واقعا در حد «خانه ملت» ارتقا دهند.
راهحل دوم، تدبیر ریاست و هیات رییسه مجلس است. آنها باید پشت صحنه چنین اتفاقاتی را رصد کنند و جلوی آن بایستند.
راهحل دیگر، مبسوط الید گذاشتن رسانهها در چنین بزنگاهها و افشای واقعیتهای موجود است.
متاسفانه بهرهمندی ضعیف مجلس از چهرههای برتر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نیز بیهمتی هیاترییسه و همچنین غیبت رسانههای مستقل قدرتمند از صحنه، آفتی را گریبانگیر مجلس کرده که جایگاه آن را تا حد ناخوشایندی تنزل میدهد.
از سویی مکانیزم کنترلی بر رفتار نمایندگان مجلس هر چند در حوزههای اخلاقی و مالی اهل تسامح و تساهل به نظر میآید، در حوزه سیاسی بسیار سختگیرانه عمل میکند. تلخ است، اما باید قبول کنیم پس از چهار دهه عملکرد نهادهای تصمیمساز در حوزه شورای نگهبان، نهادهای نظارتی سبب رشد شخصیتهای سیاسی کمخطر، دست چندم، بیسابقه در امر انقلاب و مدیریت ارشد کشور و ... میشود. خیلی هم اگر ادعا داشته باشد، وسط منازعه بینالمللی کشور با رژیم صهیونی و قدرتهای بزرگ غربی نگران وضعیت فرزندان جواد ظریف میشود؛ دانسته یا ندانسته، علیرغم تذکر رهبری انقلاب، آب به آسیاب دشمنان میریزد و از پشت به مهمترین ژنرال خط مقدم منازعه با دول سیریناپذیر شرق و غرب خنجر میزند.
نویسندگان این چند سطر از آنجایی که همچنان کمی امیدوار! هستند و از سویی، چون میدانند در فقدان اصلاح با چه سیلاب وحشتناکی مواجه خواهیم بود و از طرفی مخالف براندازی و انقلابهای خونین هستند (انقلابها نه تنها بحرانها را تدبیر نمیکنند بلکه بر دامنه خرابیهای افسارگسیخته میافزایند) امیدوارند در انتخابات بعدی برخی از این کجسلیقگیها اصلاح شود، از میان کاندیداهای زن و مرد وجه سیاسی، نگرش ملی و تخصص علمی و وجاهت اجتماعی و سیاسی و اخلاقیشان موردملاحظه و توجه افزونتری قرار گیرد. همه اینها قدمهای کوچکی برای ترمیم رویههای نادرست گذشته بوده است.