bato-adv
bato-adv

جوایز ادبی، زخمی‌های سانسور

جوایز ادبی، زخمی‌های سانسور

«از اواسط دهه ۸۰ جایزه‌های ادبی کم‌کم تاثیرگذاری‌شان را از دست دادند. دلیلش هم این بود که آن فضای نسبتا باز فرهنگی‌ای که داشت در دوره اصلاحات ایجاد می‌شد یک‌باره از بین رفت. در دوره اصلاحات، فضای فرهنگی کمی بازتر از قبل شد. سانسور یک‌مقدار کمتر شد. روزنامه‌ها و نشریاتی هم که صفحات فرهنگی جذاب داشتند زیاد شدند.»

تاریخ انتشار: ۰۹:۲۷ - ۲۶ آذر ۱۴۰۳

اعتماد نوشت: «سانسور» مساله فراگیری است که حوزه‌های مختلفی را دربر می‌گیرد؛ اطلاعات، عقاید، اختیارات، حقوق شهروندی، تخیل و… با این حال، حدود بازداری در هر کدام از این حوزه‌ها متفاوت است. یکی از بزرگ‌ترین حوزه‌های اعمال سانسور، فرهنگ و ادبیات است. این گزارش البته درباره مجوز، توقیف، اصلاح و تجدید چاپ کتاب نیست که «سانسور» عالیجناب سرخ‌پوشِ ماجرای آن‌هاست. این گزارش به اهمیت جوایز ادبی ایران، مسیری که طی کرده‌اند و تاثیرشان بر شکل‌گیری جریان‌های ادبی می‌پردازد. شکی نیست که نقش جوایز ادبی در جوامع، جدی‌تر از تقدیری ساده از یک اثر برتر است.

جوایز ادبی به‌مثابه پیش‌ران‌های جریان‌های ادبی و عامل ارتقای سلیقه جامعه، محلی برای کشف و پرورش استعدادهای نو هستند. بستری که تنگناهای موجود در فضای فرهنگی ایران در سال‌های گذشته آرام و خاموش از اثرگذاری آن کاسته‌اند. آشکار است که سانسور می‌تواند مانع معرفی آثار نو و جریان‌ساز شود، به تکرار مکررات و کلیشه‌ها دامن بزند و تنوع آثار را در رقابت کاهش دهد. هرچند تنها چالش جوایز ادبی، این نیست اما بی‌شک سانسور یکی از مهم‌ترین عوامل بازدارنده این رقابت‌هاست. با چند نویسنده درباره اهمیت و نقش این جوایز بر شکل‌گیری جریان‌های ادبی و نیز زیست ادبی نویسنده گفت‌وگو کردیم. 

جریان‌سازی، هدف اصلی جوایز

سپیده شاملو، داستان‌نویس برنده جایزه رمان اول، دوره اول جایزه ادبی هوشنگ گلشیری است. او این جایزه را برای رمان «انگار گفته بودی لیلی» دریافت کرد. اثر دیگر او، «سرخی تو از من» نیز در جایزه ادبی روزی روزگاری و پنجمین جایزه ادبی اصفهان در سال ۸۶ مورد تقدیر قرار گرفت. او درباره جوایز ادبی می‌گوید: «به نظرم جوایز ادبی در دو بخش روی نویسنده تاثیر می‌گذارد؛ درونی و بیرونی. در بخش بیرونی اولین اتفاقی که می‌افتد، شهرت است. برنده جایزه، مشهور می‌شود. در سطح جهانی و ابعاد کوچک‌ترش در ایران، وقتی برنده اعلام می‌شود، مترجم‌ها و بعد ما دنبال خرید کتاب می‌رویم. این شناخته شدن نویسنده، مهم است.» 

او می‌گوید: «در جهان معمولا این شناخته شدن همراه با محبوبیت است. نمی‌توانم بگویم اینجا در ایران هم این‌طور است. اینجا رقابت جوری است که یک نویسنده گویی نماینده یک گروه است و هنگامی که برنده می‌شود، آن گروه برنده و گروه دیگر بازنده می‌شود. در این بازی بسیاری از طرفداران که گاهی دستی در رسانه و مطبوعات نیز دارند، موجب محبوب نشدن نویسنده می‌شوند. در جهان این‌طور نیست چون به جامعه به آرا و داوری اعتقاد دارند، فکر می‌کنند درست است و چون انتخاب، تشخیص آن‌ها بوده، پس اثر مهم است و پذیرفته می‌شود.» 

شاملو می‌گوید: «اتفاق دیگر به همان علت شهرت اتفاق می‌افتد؛ فروش اثر بالا می‌رود. در تمام جهان، با بالا رفتن فروش زندگی نویسنده تغییر می‌کند، اما در ایران نه. اینجا فروش بالا می‌رود اما چون درنهایت و در بهترین شکل هنوز نویسنده نمی‌تواند از طریق نوشتن روزگار خود را بگذراند، برایش اتفاق بزرگی از نظر مالی نمی‌افتد.» 

او به اتفاقات دیگر برای نویسندگان برگزیده اشاره می‌کند و می‌گوید: «گاهی بردن جایزه باعث می‌شود اتفاقاتی بهتر برای نویسنده بیفتد. من یادم است زمانی می‌خواستند برای سمینارهای مختلف در کشورهای دیگر دعوتنامه ارسال کنند، سفارتخانه‌ها اول سراغ کسانی می‌رفتند که جایزه برده بودند.» 

شاملو درباره تاثیر درونی جوایز ادبی برای نویسنده می‌گوید: «اینها نظرات شخصی من است و من به آمار دسترسی ندارم اما فکر می‌کنم وقتی نویسنده در سنین جوانی موفق شود جایزه ادبی معتبری به دست بیاورد، گاهی ممکن است از این بترسد که آیا اثر بعدی در حد اثر برنده می‌تواند باشد یا خیر.

این فکر ممکن است اثر مخرب داشته باشد. گاهی نیز ممکن است نویسنده دچار غروری کاذب شود که باعث درجا زدن او شود و تغییرات اساسی درونی به وجود بیاورد که به کارش لطمه بزند. گاهی جایزه به نویسنده جوان، اعتماد به نفس می‌دهد و باعث می‌شود با به دست آوردن شهرت و محبوبیت بتواند قدم‌های بلندی بردارد. بنابراین نمی‌توانم بگویم جوایز ادبی مثبت است یا منفی. شاید بتوانم بگویم چیز منفی نیست.» 

شاملو درباره نقش جوایز ادبی در شکل‌گیری جریان‌های ادبی می‌گوید: «یکی از اهداف ایجاد جوایز ادبی شکل‌دهی به جریان‌های ادبی است. این جوایز به این دلیل ایجاد نشده‌اند که فواید و ضررها را برای شخص نویسنده رقم بزنند. جوایز ادبی برای هدفی بزرگ‌تر تعریف می‌شود که اصلی‌ترین آن‌ها شکل دادن به جریان‌های ادبی تازه است.

در حقیقت این جوایز ارزشمندی یک سبک، یک ژانر و یک نوع نگاه را تعریف می‌کنند. یعنی خواننده چنانچه به این داوری‌ها اعتماد داشته باشد بعد از نگاه کردن به آثار برنده متوجه می‌شود چه چیزی ارزشمند است و آن آثار و آثار مشابه را دنبال می‌کند. حتی نویسنده‌ها نیز نگاهی نو کشف می‌کنند و متوجه می‌شوند ارزشمند است. نمی‌توانم البته در مورد نویسنده‌ها بگویم… بیشتر این تاثیر بر مخاطب است و او می‌تواند مثل یک نقشه راه از جوایز ادبی استفاده کند.» 

این نویسنده به زیبایی‌شناسی در ادبیات اشاره می‌کند و می‌گوید: «زیبایی‌شناسی چیزی نیست که در طول زمان یکسان بماند. جوایز ادبی می‌توانند مهر تاییدی باشند بر زیبایی‌شناسی‌های نو و نوع نگاه‌های جدید.» 

او ضمن اشاره به اینکه نمی‌خواهد درباره جوایز دولتی صحبت کند چون «آن‌ها معمولا ربطی به ادبیات ندارند» درباره جوایز ادبی می‌گوید: «درباره جوایز مستقل باید گفت بسیاری از آن‌ها توقیف شده‌اند یا آن‌قدر فشار به آن‌ها وارد می‌کنند که مجبورند محتاطانه عمل کنند. جوایز ادبی ما دچار چالش‌های زیادی هستند؛ چالش‌های بیرونی که یکی از آن‌ها سانسور است و چالش درونی. مثلا می‌شنویم به یک سلیقه خاص جایزه داده می‌شود.

یا مثلا فلانی جزو هیات داوران است پس مشخص است فلان اثر حتما جایزه می‌برد یا جایزه نمی‌برد. اما اینکه من می‌گویم به معنی این نیست که همه همیشه این‌طورند. به هر حال جوایز ادبی بودن‌شان از نبودن‌شان بهتر است برای اینکه وجود جوایز ادبی به مخاطب و نویسنده به شکل‌های گوناگونی کمک می‌کند.» 

اعتبارِ مداومت، تاثیرِ استقلال

محمد تقوی، داستان‌نویس و منتقد درباره تاثیر جوایز ادبی بر شکل‌گیری جریان‌ها و سلایق ادبی جامعه می‌گوید: «به نظر می‌رسد جایزه ادبی و نهاد اهداکننده باید دست‌کم یکی یا هر دو اعتبار بالا را داشته باشد. اگر جایزه اعتبار مالی قابل‌توجهی داشته باشد، می‌تواند روی زندگی اجتماعی و تامین هزینه‌های نویسنده تاثیر داشته باشد و ممکن است عوامل مزاحم را تا حدودی حذف کند و در ادامه بر روند آفرینش ادبی او هم تاثیر بگذرد و فرصتی برای کار بیشتر ایجاد کند.

اعتبار ادبی هم ثروتی است که باید نهاد اهداکننده داشته باشد تا آن را به نویسنده و البته اجتماع هدیه بدهد. به همین دلیل فکر می‌کنم اعتبار یک جایزه ادبی به حساب بانکی و خزانه اعتباری و ادبی نهاد مربوط و سابقه و سنتی برمی‌گردد که در کارنامه خود دارد. اگر یک جایزه ادبی هیچ‌کدام از اعتبارات لازم را نداشته باشد چگونه می‌تواند بر نویسندگان یا جریان‌های ادبی تاثیر بگذارد؟» 

او می‌گوید: «به نظر می‌رسد که این اعتبار را تنها در نهادهایی می‌توان جست‌وجو کرد که برآمده از یک جریان ادبی یا اجتماعی یا اقتصادی باشند. شاید بتوان کارنامه نهادهای اهداکننده جایزه ادبی را در نقطه آغاز و نحوه مدیریت و اعتبار فرآیند داوری آن‌ها جست‌وجو کرد اما به نظرم مهم‌ترین عاملی که می‌تواند به یک جایزه ادبی هویت و اعتبار ببخشد این است که چقدر دوام می‌آورد. یک جایزه ادبی وقتی پایدار می‌ماند که تبدیل به یک سنت بشود وگرنه بعد از سالیانی فراموش می‌شود.» 

از نظر این نویسنده می‌توان نهادهای اهداکننده جوایز ادبی را مثل باقی نهادهای کشورمان به نهادهای خیلی دولتی و نهادهای دولتی و نهادهای خصولتی و در انت‌ها به نهادهای مدنی یا خصوصی تقسیم کرد. او می‌گوید: «نهادهای خیلی دولتی و دولتی و نهادهای خصولتی بودجه‌های آشکار و نهان دارند و تا وقتی که بودجه داشته باشند طبق بخشنامه یا توصیه به کارشان ادامه می‌دهند.

این بخش اهداف خود را دنبال می‌کند و به نظر می‌رسد چندان تاثیری بر نویسندگان مستقل ندارند و بیشتر می‌خواهند نویسندگانی را حمایت کند که می‌پسندند یا خودی می‌داند. آن‌ها می‌خواهند هم نویسندگان و هم خوانندگان را به مجرایی هدایت کنند که درست می‌دانند.» 

او می‌افزاید: «شاید کارآمدترین جایزه‌های ادبی آن‌هایی باشند که به همت نهادهای خصوصی و صنفی ناشران اهدا می‌شوند. معیارهای چنین نهادهایی مبتنی است بر بازار نشر و تیراژ و فروش کتاب. به نظرم این روش دموکراتیک و منطقی است و اگر این نهادها از بلایای طبیعی و سماوی جان سالم به در ببرند قادر خواهند بود با همین منطق به کارشان ادامه بدهند و انواع سلیقه و پسند کتابخوانان را نمایندگی کنند. این جایزه‌ها می‌توانند به طریق سالمی روی روند آفرینش نویسندگان تاثیر بگذارند و بین نویسنده و مخاطب پلی ایجاد کنند.» 

تقوی می‌گوید: «ادبی‌ترین جایزه‌های ادبی متعلق است به نهادهایی که خود برآمده از جریان‌های ادبی هستند. این جوایز ممکن است اعتبار مالی چندانی نداشته باشند اما اعتبار ادبی آن‌ها بسیار است و به طریق نظری و عملی و تجربی بر نویسندگان تاثیر می‌گذارند. این جوایز و این نهادها قادر هستند برای آینده راه یا راه‌ها یا حتی آزادراه‌هایی باز کنند.

شرط شروع یا ادامه کار چنین نهادهایی وابسته است به پشتیبانی بخش‌هایی از اجتماع یا تولیدکنندگان یا نهادهای فرهنگی مستقلی که حساب‌های بانکی دارند و به دلایل گوناگون علایق ادبی هم دارند. نویسندگان وقتی وارد این عرصه می‌شوند که میدان خالی است و نیازها بی‌جواب مانده است. این وظیفه نویسندگان نیست و آن‌ها قادر نیستند در طولانی‌مدت این بار را به دوش بکشند.» 

کارکردهای مغفول جوایز ادبی

علیرضا زرگر، مدیر و بنیانگذار جایزه ادبی مهرگان است؛ جایزه‌ای مستقل که با حدود سه دهه سابقه، بیشترین تداوم را در میان جوایز ادبی ایران داشته و -گوش شیطان کر- هنوز پابرجاست و برگزار می‌شود. او می‌گوید: «درباره اهمیت و نقش جوایز ادبی آنچه می‌توانم اشاره کنم این است که جوایز ادبی در ایران و در دنیا تقریبا هدف‌ها و کارکردهای مشابهی دارند. همه جوایز می‌کوشند از نگاه داوران خود، بهترین نویسنده و بهترین اثر ادبی را برگزیده و به جامعه معرفی کنند و به این وسیله به فروش و توزیع بیشتر آثار و ارتقای سلیقه ادبی خوانندگان کمک کنند.» 

زرگر بر این باور است که «در ایران همه کارکردهای جوایز ادبی امکان بروز پیدا نمی‌کنند» و در بیان دلایل این امر توضیح می‌دهد: «از یک سو به دلیل سانسور گسترده دولتی، امکان چاپ و نشر آثار تراز اول ادبی ممکن نمی‌شود و بعضی از نویسندگان به دلیل آزردگی فراوان از سیاست‌های اداره سانسور، اساسا آثارشان را به وزارت ارشاد نمی‌فرستند و در حقیقت تیغ سانسور مانعی جدی برای بروز همه ظرفیت‌های قلم و تخیل نویسندگان است.

به همین دلیل است که در سال‌های اخیر آثار بسیاری از نویسندگان مقیم داخل ایران عملا به خارج تبعید شده و در خارج کشور چاپ می‌شود. ما به تجربه در جایزه مهرگان ادب در این دوره با تعداد زیادی از این آثار روبه‌رو هستیم. ازسوی دیگر به دلیل نبود یا کمبود نشریات نقد ادبی و برنامه‌های رادیو و تلویزیون که به نقد و بررسی آثار بپردازند، عملا فشار مضاعفی به داوران و جوایز ادبی وارد می‌شود؛ جامعه هر انتخاب آن‌ها را به مثابه نقد ادبی تلقی می‌کند درحالی که چنین نیست و داوران از منظر دانش، تجربه و سلیقه ادبی خود آثار را برمی‌گزینند.» 

او درباره سیر حرکت و موفقیت جوایز ادبی نیز می‌گوید: «آنچه اهمیت دارد تداوم کار در چارچوب معیارهای حرفه‌ای است. به این معنا که دبیرخانه جایزه از یک‌سو لازم است عملکردی شفاف و پاسخگو داشته باشد و از سوی دیگر باید بستری فراهم آورد که داوران در آن بستر بتوانند با استقلال کامل، بی‌طرفانه و منصفانه داوری کنند. داوران نیز ضروری است ضمن برخورداری از دانش و تجربه کافی، شجاعت در بیان نقد و نظر خود داشته و تعصب‌پرهیز باشند. موفقیت جوایز ادبی بستگی تام و تمامی به استقلال داوران و شفافیت دبیرخانه جایزه دارد، ضمن آنکه استمرار کار و قدمت جوایز نیز بسیار مهم است.» 

مدیر جایزه ادبی مهرگان جایزه ادبی را امری دو سویه می‌داند: «از یک‌سو مشوق نویسنده است و از سوی دیگر پیشنهادی است که از سوی یک نهاد یا بنیاد ادبی یا جمعی از کارشناسان به علاقه‌مندان ادبیات داده می‌شود. نویسنده کتابش را نمی‌نویسد تا آن را در کنج خانه یا روی طاقچه بگذارد و گاه‌گاهی از روی آن بخواند. نویسنده به تعداد خواننده اهمیت می‌دهد؛ هر چه تعداد خواننده بیشتر باشد، شوق و انگیزه نویسنده بیشتر می‌شود. در این میان اگر جایزه‌ای نیز نصیب او شود پدیده انعکاس ثمر که مقوله‌ای روانشناختی است و می‌توان ساعت‌ها در مورد آن حرف زد در او پدید می‌آید. نویسنده احساس می‌کند جامعه به اثر او توجه بیشتری پیدا کرده و این موضوع سبب خلق آثاری بهتر می‌شود.» 

جوایز ادبی در فضای راکد فرهنگی؟! 

علی شروقی، نویسنده و روزنامه‌نگار است. رمان «پرده آهنین» او در سال ۱۴۰۰ موفق به دریافت جایزه ادبی هفت اقلیم شد. همچنین مجموعه داستان او به نام «حیوانات اهلی» نامزد جایزه ادبی هوشنگ گلشیری و جایزه مهرگان شد. او معتقد است: «جوایز ادبی خصوصی در اواخر دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ تاثیرگذار بودند؛ یعنی دوره‌ای که سال‌ها بعد از جایزه قلم گردون، چند جایزه ادبی خصوصی جدید پا گرفتند.»

 او می‌گوید: «این جایزه‌ها در آن دوره تا حدودی توانستند جریان‌هایی ایجاد کرده و ژانرها و سبک‌هایی از داستان‌نویسی را در ادبیات داستانی ایران رایج کنند. مثلا با جایزه‌گرفتن رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» زویا پیرزاد، ژانری در داستان ایرانی پدید آمد و رایج شد که متاثر از این رمان بود. دلیلش هم این بود که این رمان هم توجه منتقدان را جلب کرد و هم مخاطبان زیادی پیدا کرد و خوب خوانده شد.

یعنی خوب توانست در فضای ادبی جا باز کند. یا مثلا مجموعه داستان «تمام زمستان مرا گرم کن» علی خدایی و رمان‌های «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها» ی رضا قاسمی، «اسفار کاتبان» ابوتراب خسروی و «نیمه غایب» حسین سناپور نیز همین‌طور. اینها که اسم بردم هرکدام سبک و سیاق خاص خود را دارند و مثل هم نیستند. البته اشتراکاتی هم ممکن است بشود بین بعضی از آن‌ها پیدا کرد اما به هر حال هر کدام حال و هوای خاص خودشان را دارند و همه هم مخاطبان و طرفدارانی پیدا کردند.

 می‌خواهم بگویم یک تنوع سلیقه به‌واسطه جایزه‌ها به وجود آمد. گرچه خب کارهای زویا پیرزاد چون سبک ساده‌تری داشت مخاطبان بیشتری پیدا کرد ولی بقیه کتاب‌هایی هم که جایزه گرفتند خوب خوانده شدند، یعنی فقط از طرف مخاطبان متخصص ادبیات خوانده نشدند و یک اقبال عمومی نسبی هم بین مخاطبان غیرمتخصص علاقه‌مند به ادبیات داستانی پیدا کردند. حتی رمان‌های محمدرضا کاتب، با اینکه کاتب نویسنده‌ای سخت‌نویس با سبکی بسیار پیچیده است، بعد از اینکه رمان هیس او جایزه‌گرفت طرفدارانی پیدا کردند. »

او به دهه ۸۰ اشاره می‌کند و می‌گوید: «از اواسط دهه ۸۰ جایزه‌های ادبی کم‌کم تاثیرگذاری‌شان را از دست دادند. دلیلش هم این بود که آن فضای نسبتا باز فرهنگی‌ای که داشت در دوره اصلاحات ایجاد می‌شد یک‌باره از بین رفت. در دوره اصلاحات، فضای فرهنگی کمی بازتر از قبل شد. سانسور یک‌مقدار کمتر شد. روزنامه‌ها و نشریاتی هم که صفحات فرهنگی جذاب داشتند زیاد شدند.

 حتی بعد از توقیف گسترده مطبوعات هم باز تا پایان دوره اصلاحات، روزنامه‌ها و نشریاتی بودند که خوب در حوزه فرهنگ کار می‌کردند، مخاطب داشتند و می‌توانستند توجه مخاطبان را به جوایز ادبی و کتاب‌هایی که جایزه می‌گرفتند جلب کنند. اما بعد از دوره اصلاحات وضع عوض شد و کار به جایی رسید که جایزه‌های خصوصی حتی سر پیدا کردن محل برگزاری به مشکل خوردند. آن جنب‌وجوشی که بعد از سال‌ها دوباره در فضای فرهنگی افتاده بود، پانگرفته از بین رفت. دیگر کسی به جوایز ادبی توجهی نداشت.

 بیشتر فقط کسانی که حرفه‌شان ادبیات بود باخبر می‌شدند که چه کتابی جایزه گرفته. مخاطبان عادی توجهی به این قضایا نداشتند.» او درباره وضعیت جوایز مستقل بعد از دوره اصلاحات گفت: «آن چند جایزه مستقلی که در اواخر دهه‌۷۰ و ابتدای ۸۰ پا گرفته بودند بیشترشان نتوانستند به کارشان ادامه دهند و کم‌کم تعطیل شدند. جوایزی هم که برگزار می‌شدند و همچنان برگزار می‌شوند کم‌کم تاثیرگذاری‌شان را از دست دادند چون فضای کلی فرهنگی راکد شد و دیگر جنب‌وجوشی نداشت.

سانسور دوباره بیشتر شد و در مواردی کتاب‌هایی که جایزه گرفتند توقیف و از کتابفروشی‌ها جمع شدند یا اجازه تجدید چاپ نیافتند. فشارهای معیشتی هم که بود. روزنامه‌ها و نشریات هم اثرگذاری‌شان را از دست دادند. در چنین شرایطی جوایز ادبی هم دیگر تاثیری بر سلیقه عمومی نداشتند و هنوز هم وضع به همین منوال است.» 

شروقی می‌گوید: «الان اصلا مخاطبان عادی و غیرمتخصص ادبیات داستانی سراغ داستان‌های ایرانی جدید نمی‌روند و نویسنده‌های جدید ایران را نمی‌شناسند. فوقش اگر بخوانند کارهای نویسندگان ایرانی قدیمی را می‌خوانند. تازه نسل جدیدتر، آن‌ها را هم زیاد نخوانده و تقریبا با ادبیات داستانی ایران آشنا نیست. در چنین فضای فرهنگی راکدی طبعا جوایز ادبی هم نمی‌توانند تاثیرگذار و جریان‌ساز باشند.»

نویسنده: شبنم کهن چی 

برچسب ها: سانسور جایزه
bato-adv
bato-adv
bato-adv