کوچهها و خیابانهای بندرعباس برای مرتضی مانند خانوادهاش بودند. قوم و خویشی که به وقت دلتنگی به آنها سر میزد و در این سالها شاهد بود که هر روز جان یکی از این اقوام گرفته شده است: «میگویند بودجه نیست، اما اگر بودجه نیست، چطور سازهای عجیب در دل دریا گذاشتهاند که نام بندرعباس دارد و میگویند یکمیلیارد برایش هزینه کردهاند؟»