من که کوچکترین عضو خانواده بودم با دوستان ناباب همسو شدم و با رها کردن درس و مدرسه به استعمال مواد مخدر و خلافکاری روی آوردم، در همین روزها بود که مادرم فوت کرد و تهیه مواد مخدر برای پدرم به گردن من افتاد. از آن زمان به بعد دیگر آشکارا مواد مصرف میکردم و مشروبات الکلی مینوشیدم. آن قدر دروغ سر هم میکردم تا از اطرافیانم پولی برای تهیه مواد مخدر بگیرم، ولی به تدریج دیگر کسی به من و حرف هایم اعتماد نمیکرد.