سروری که آتش گرفت! راستش را بخواهید من عهد کرده بودم که امسال خیلی منظم و مرتب برای فرارو طنز بنویسم ولی کف دستم را بو نکرده بودم که چند روز سایت داون می شود و بعد هم می خوریم به تعطیلی های ایام سوگواری و بی خبری رسانه ای و مسافرت و خستگی بعد از آن. در سایر موارد که تکلیف روشن است اما در مورد داون شدن فرارو، مسئول هاستینگ سایت فرارو اول اعلام کرد که سِروری که فرارو و چند تا سایت خبری دیگر فارسی روی آن بوده است، آتش گرفته است! بعد درگوشی گفت که چون دامنه تحریم ها تنگ تر شده است، شرکت های آمریکایی از هاستینگ سایت های ایرانی سرباز زده اند. قاعدتا که این توجیه دومی طبیعی تر به نظر می رسد اما به نظر من مساله آتش گرفتن سرور هم چندان دور از انتظار نیست. ما که به این خبرها عادت داریم، کم کم دارد دود از کله مان بلند می شود، چه برسد به سرورِ چشم و گوش بسته آمریکایی که این اخبار را باید نگهداری هم بکند! خودتان قضاوت کنید:
بانک ها صندوق قرض الحسنه می شوند! والله به نظر من نگهداری همین یک خبر برای آتش سوزی چندتا دیتاسنتر هم کفایت می کند: خبرگزاری فارس گزارش داد براساس پیش نویس آییننامه تشکیل بانکهای قرض الحسنه و سرمایه گذاری، بانکهای دولتی ادغام و تبدیل به بانک قرضالحسنه میشوند و سایر بانکهای تخصصی به عنوان سرمایه گذار باقی خواهند ماند.
ترجمه سلیس این خبر یعنی آنکه دولت عملا در حال شیلنگ گرفتن (اختصارا pp هم نامیده می شود!) بر روی سیستم بانکداری ایران است. البته سیستم بانکداری ایران قبلا هم آش دهن سوزی نبود و بیشتر در خدمت امرِ شریف پولشویی و اعطای بهره های کلان به رانت خوارانی بود که توانسته بودند با اعتبارات خیلی خاص، از بانک های خارجی وام های با بهره معمولی (4 درصد) بگیرند و اینجا با سرمایه گذاری همان پول، بهره اسلامی (16 درصد!) نوش جان کنند. اما اگر سابقا سیستم بانکی "بیشتر" در خدمت این امور خیر بود، با اجرای این طرح "کاملا" در خدمت این امور و امور خیریه مشابه قرار خواهد گرفت.
لاریجانی رییس مجلس شد
علی لاریجانی که در انتخابات درون گروهی اصولگرایان، ریاست وی بر مجلس هشتم قطعی شده بود، با رای قاطع و کوبنده اصولگرایان و اصلاح طلبان رئیس مجلس شد. لاریجانی كه تنها نامزد ریاست مجلس هشتم بود موفق شد از مجموع 259 رای ، 237 رای را كسب كند و بدون حتی یک رای مخالف، رئیس مقتدر مجلس شود.
به عبارت دیگر، با در نظر گرفتن اینکه دست کم بیست تن از نمایندگانِ اصولگرا از مخالفان سرسخت لاریجانی بوده و در انتخابات درون گروهی نیز به حداد عادل رای داده بودند، مشخص می شود که با وجود آنکه اصلاح طلبان می دانستند که به هر حال لاریجانی رییس مجلس می شود، باز هم با شور و شوق فراوان به این دشمن قسم خورده اصلاحات رای داده اند! من که با این وضعیت اگر ببینم چند سال دیگر، اصلاح طلبان دارند برای احمدی نژاد هم تبلیغ می کنند زیاد متعجب نمی شوم اما به نظرم باید به سرورِ آمریکایی که به سیستم حزبی عادت کرده، حق داد اگر با دریافت چنین خبرهایی دود از کله و سایر جاهایش درآید!
همه دزدند الا ما! بعضیی چیزها آنقدر داغ هستند که علاوه بر سرورها، سَرورها (به فتح سین) را هم آتش می زنند. سری مسابقات افشاگری که سابقه آن به بیش از شصت سال پیش می رسد و با پرچمداری حزب توده در ایران آغاز شده بود، و در سالهای اخیر مشعل آن بدست برخی از رسانه های توپخانه ای اصولگرا بود، با رکوردشکنی های تازه ای روبرو شد. این بار عباس پالیزدار، رئيس امور زيربنايي مركز پژوهشهاي مجلس با وارد آوردن اتهام دزدی و فساد مالی و رانت خواری به بیشترِ سران عالیرتبه نظام، گوی سبقت را به طور غیرمنتظره ای از همگان ربود. طبیعتا آن اقلیت باقیمانده هم که مشمول افشاگری های ایشان نشدند از دوستان و همفکران ایشان در دولت نهم و بعضی مراکز نظامی بودند. آقای پالیزبان چهاردهم اردیبهشت 87 در جمع دانشجویان همدانی پشت همان میزی نشست که سالها قبل سعیدآقای امامی نشسته بود و با نام بردن از یک دوجین از سران عالیرتبه نظام (که زبانم لال ده دوازده تا آیت الله هم بینشان بود) ادعا کرد که علیه بسیاری از آنها و خانواده هایشان پرونده های مفاسد اقتصادی در قوه قضائیه وجود دارد اما این قوه عمدا از رسیدگی به آنها سر باز می زند. متاسفانه چون قوه قضائیه بر خلاف مفاسد اقتصادی به مفاسد مطبوعاتی خیلی سریع رسیدگی می کند من حتی از نام بردن از کسانی که پالیزدار آنها را بعضا با ذکر جزئیات به مفاسد اقتصادی عظیم متهم کرده معذورم؛ ولی همینقدر پیش بینی می کنم که با این رکورد شکنی ها دور تازه ای از افشاگری های جریان های درون ج.ا.ا. به راه بیفتد که در هر صورت تماشای آن، برای مردمی که به هیچکدام از رقیبان تعلق خاطری ندارند، مثل تماشای یک مسابقه کشتی کج که فقط زد و خوردش مهم و تماشایی است، بسیار جذاب خواهد بود.
... و حالا اکبر رو می بینم که گوشه سالن در حال گرم کردن خودشه... محمود داخل رینگ هنوز داره ممدو می زنه... داور به میون تماشاچی ها رفته... باقر و علی از ردیف جلو در حال آنالیز ضربات حریف آینده هستند... حالا اکبر وارد زمین میشه... جمعیت از هیجان در حال انفجاره... دینگ!
بچه ی خودشو هم می زنه! آن قدیم ندیم ها که ما دبستان می رفتیم، به جای موهای سیخ سیخی و ابروهای باریک و شلوار فاق کوتاهِ تنگ و آرایش خلیجی، کتک زدن بچه ها مُد بود! زاد و ولد هم زیاد بود و در نتیجه بسیار پیش می آمد که بچه ی خود معلم یا یکی از نزدیکانش در کلاس او بیفتد. در چنین حالتی رسم بود که آقا یا خانم معلم، همان روز اول مهر، بچه خودش یا آشنا را به بهانه ای کتک می زد که همه حساب کار دستشان بیاید. این کار یک نوع زهرچشم گرفتن و حتی اعلان جنگ به سایر بچه ها بود با این مضمون که "ببینید، به بچه خودم هم رحم نمی کنم چه برسه به شما بزمجه ها! حال و روزتون رو سیاه می کنم!" البته تفاوت در آنجا بود که بچه مذکور یک بار و کاملا الکی و آهسته کتک می خورد اما بقیه بچه ها، خیلی جدی و مکرر و محکم! اما جای اعتراضی نبود چون آقا یا خانم معلم فوری تنبیه بچه خودش را علم می کرد و دهن ها بسته می شد. البته اگر دهانی جرات باز شدن داشت!
اینها را گفتم که بگویم خبرگزاری معظم فارس، یا به عبارت بهتر، ارگان تبلیغاتی-رسانه ایِ دولت و بسیج سپاه پاسداران، به مدت سه روز از سوی دولت توقیف شد!
پل هوایی یکی از مسائلی که از روز اولِ طنز نویسی من با نام م.ف. همواره وجود داشته، مساله مقایسه بین طنزهای من و آقای سید ابراهیم نبوی است. هفته های اولی که ستون دوربرگردان را راه انداخته بودم، دائما متهم می شدم که دارم از آقای نبوی تقلید می کنم، بعد عده ای هواخواه پیدا شدند که می گفتند ایشان از من تقلید می کند! به موازات این، هفته ای چند پیام می گرفتم از کسانی که معتقد بودند با بودن نبوی، اینکه آدم تنک مایه ای مثل من جرات طنز نویسی به خودش می دهد جسارت بزرگی است.... و جالبتر از همه این بود که چند نفری مصرا عقیده داشته (و دارند) که ما دو تا یکی هستیم!
من اصلا با این بحث ها موافق نیستم. تا آنجایی که آثار آقای نبوی را خوانده ام، ایشان هم موافق نیست. هر کسی جایگاه خودش را دارد و هیچ کس جای دیگری را تنگ نمی کند. من البته – با وجود اختلاف نظرهای عمیق در مسایل سیاسی و حتی مبانی فکری- برای ارزش حرفه ای طنزهای آقای نبوی احترام بالایی قائلم و قطعا خواسته و ناخواسته از ایشان و سایر طنزنویسان بزرگ ایران (از عبید بگیر تا دهخدا و صابری) به قدر ظرفیت و استعدادم تاثیر گرفته ام. سهل است تقلید هم کرده ام. اما کارم صرفا تقلید نبوده و به اندازه خودم نوآوری داشته ام. یا دست کم برای بهتر و جذاب شدن کارم چندسال تلاش کرده ام. اصلا همه اینطور هستند. به قول خود آقای نبوی "طنزنویس ها مرجع تقلید هم هستند." اما فکر نمی کنم مقایسه های جزئی در این موارد درست باشد. شاید بسیاری از کارهای من ضعیف باشند و چند تایی بسیار قوی یا شاید بسیاری از کارهای آقای نبوی و سایر طنزنویسان بسیار قوی باشند و چندتایی ضعیف. اصلا درست نیست که جایگاه طنزنویسان با مقایسه این موارد، به خصوص به صورت دستچین شده و جزئی، معلوم شود. و تازه اصلا کی دنبال تعیین جایگاه است؟ کار ادبی و هنری، کار سیاسی نیست که با آمار و ارقام و های و هوی بالا و پایین بشود. گذشت زمان به مرور هر کس را در جای خودش می گذارد. بهتر است ما به جای این طور سربندی ها و دلخوشکنک ها، سرمان به کار خودمان بند باشد.
و از همه اینها گذشته، مگر این تعیین جایگاه های زورکی که بعضا به زور "قانون" هم اعمال می شود جز باعث تمسخر و سرافکندگی است؟ نمونه اش همین استاد شهریار که هرچند جزو شعرای بزرگ معاصر بود، ولی تعیین روز تولد او به عنوان روز شعر و ادب پارسی (و البته به ضرب و زور مجلس و "قانون") آن هم در در جایی که فردوسی و خیام و حافظ و سعدی هستند، تا ابد دستمایه ریشخند و استهزا و به عنوان یکی از جوکهای تاریخی-ادبی خواهد بود. بیچاره شهریار!
چند سال بود که از دادن چنین توضیحاتی پرهیز داشتم و آن زمانی که خودم وقت کافی برای خواندن کامنتها پیش از انتشار را داشتم، از انتشار نظراتی که به این طور مقایسه ها و داوری ها مربوط بود خودداری می کردم. اما اخیرا دیدم چند نظری منتشر شده در فرارو در همین خصوص. گفتم شاید سوءتفاهم برانگیز باشد و حالا وقتش باشد که توضیحی بدهم برای همه. و بیش از همه برای خود ایشان که می دانم مطالب مرا می خوانند و چند بار هم در نوشته هایشان با لطف به آنها اشاره کرده اند.
ماجرای فیل و پشه را فراموش کنید. ما همه، در حد خودمان آدم هستیم. همین.