bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۲۹۷

الریاست جمهوری!

رساله تحریفات

تاریخ انتشار: ۱۶:۴۱ - ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

بعد حمد و ثنای بی پایان حضرت حق، بر این فقیر مسمي به ميم فه، بعد ایام چندی که تتبع و دقت نظر وافری در امور جاریه مملکتی داشتم، این چنین معلوم شد که همانگونه که علمای سلف نیز اشارات عدیده داشته اند؛ اکثر مغالطات و سوتفاهمات ناشی از سوتعبیر و بدفهمی عبارات و اصطلاحات است، چرا که اغلب تعریفات در سنوات اخیره از موضع خود خارج، در ذیل تحریفات قرار گرفته اند و لاکن اکثر مردم از این دقیقه غافل، از این رو دائما در جوش و خروش و حرص و جوشند.

فلذا بر آن شدم که تا آن قدر که بر این حقیر معلوم شده، در شرح اصطلاحات امور مختلفه، بینگارم تا خوانندگان را سود وافری بخشد و از لغزیدن در چاه مغالطات برحذر دارد.

و بر یاران از برادران و خواهران ایمانی و غیر آن مخفی نماناد که این سلسله از تعریفات جدیده که از امور سیاسی و اجتماعی تا مسایل بری و بحری و جمادات و ذوی الارواح را دربرخواهد گرفت، بتقلید از "رساله تعریفات" حضرت مولانا عبید زاکانی نگاشته و علی هذا هر عقوبتی که این تحریرات مستوجب آن باشد متوجه حضرت ایشان است!
و اما بعد، نمط اول درباب تعریف مصطلحات ریاست جمهوری جل شانه:

الرئيس جمهور: مالك كابينه
الكابينه: محل اجتماع وزرا
الوزرا: جمع وزير
الوزير: آن‌كه اوامر رئيس را در وزارت‌خانه اجرا سازد.
الهيئت دولت: آن‌جا كه وزيران و ديگر امربران بلندمرتبه جمع شوند و اوامر رئيس را بنيوشند و مرحبا گويند.

اللایحه: آنچه رئیس جمهور انشا کند و هیات وزیران آن را به مجلس فرستند و مجلسیان باز پس فرستند که اشکالات آن عدیده است و باز وزیران فرستند که "همین است که هست" و "این اظهارات شما را نیامده" و باز مجلسیان پس فرستند که "این بدرد عم و خال شما خورد" و هنگامه بالا گیرد و جز با وساطت مجمع تشخیص مصلحت نظام آشوب فرو ننشیند.
الگزارش: آنچه عده ای از مریدان ملقب به "بروبچز" بر سبیل خوشامد مافوقهم به هر قلم و لحن که خواهند نویسند و منتشر شود.
الآمار: آنچه به میل خود هر روز ده کرّت زیر و زبرش کنند.

المشاور: بسيارگويِ كم‌توان
المعاون: آن‌كه به نيابت از رئيس با مقراض روبان پاره كند و طرح افتتاح كند.
الروبان: آن‌چه در پيش تأسيسات نيمه‌تمام بربندند و به اسم اتمام پروژه مقراض كنند.
الپروژه: نان‌دانیِ یاران
المحيط زيست: آن‌چه كه زنان در آن كار بياموزند.
الشوهر: آن‌كه بر كار گمارندش و اختلاس كند و باز سربرآورد كه: «دوقورت‌ونيم ديگر مرا باقي مانده‌است.»

ابوالمشاغل: آن‌كه به يك انگشت امور وزارت و سخنگويي و رياست و تدريس بچرخاند و نُه انگشت دست و ده انگشت پاي وي بيكار مانده‌باشد.
المؤدبه: زن ابوالمشاغل!
الرجا: آنچه واثق نیست

الكار الكارشناسي: مهجور
الكارشناس: مغضوب
المنتقد: مغرض
السرویس: شایسته دهان او!
المطيع: چاپلوس
الچاپلوس: محبوب
المحبوب: كاردار
المغضوب: بيكار

الصندوق ذخيره ارضي: ارث پدري
التاراج: آن‌چه با ارث پدري كنند.
الپدر: مفقود!
المفسد اقتصادي: آن‌كه روز و شب در كار ملك و ملت اخلال كند و ميوه گران كند و نفط ناياب كند و بانك‌ها افليج سازد و ادرات ناكارآمد كند و كشت و زراعت خراب كند و شهرآشوبي كند.
الافشا: آن‌چه وي را بشايد.
البهتان: آن‌چه هرگز نبايد.
البايسته: آن‌چه نكنند

الصنايع خودروسازي: آن‌جا كه بايد شخمش زد و بذر پاشيد.
الجوان گرایی: گماردن نوخطان موافق در راس امور اجرایی تا به آزمون و خطا راه و رسم کار بیاموزند و پیر مدیریت بسوزند!

السفر: ابزار جلب محبوبیت
الاستان: اضافه سفر
المهرورز: آنکه مهرورزی کند.
المهروزی: آنچه مهرورز کند.
الدور باطل: ربط مذکور میان مهرورزی و مهرورز

bato-adv
bato-adv
bato-adv