فرارو- در دو مطلب گذشته با عنوان"
آیا مصلحت مهم تر است یا عدالت؟"، استاد شهید، آیت الله مطهری، پاسخ را از کلام مولای متقیان، علی علیه السلام در نهج البلاغه دریافت؛ عدالت.
اینک در بخشی دیگر از کتاب ارزشمند استاد شهید،"سیری در نهج البلاغه"، استاد در ذیل بحث حکومت از دیدگاه امیر مومنان(ع)، به موضوع ماهیت حاکم جامعه و ارتباط او با مردم می پردازد. بخوانید:
در فصل پيش گفتيم كه انديشهای خطرناك و گمراه كننده در قرون جديد ميان بعضی از دانشمندان اروپائی پديد آمد كه در گرايش گروهی به ماترياليسم سهم به سزايی دارد، و آن اين كه نوعی ارتباط تصنعی ميان ايمان و اعتقاد به خدا از يك طرف، و سلب حق حاكميت توده مردم از طرف ديگر برقرار شد. مسؤوليت در برابر خدا مستلزم عدم مسؤوليت دربرابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشين حق الناس گشت. ايمان و اعتقاد به ذات احديت -كه جهان را به "حق" و به "عدل" بر پا ساخته است- به جای اين كه زير بنا و پشتوانه انديشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و مناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاكميت ملی مساوی شد با بی خدائی.
از نظر اسلام، درست امر برعكس آن انديشه است. در نهج البلاغه كه اكنون موضوع بحث ما است -با آن كه اين كتاب مقدس قبل از هر چيزی كتاب توحيد و عرفان است و در سراسر آن سخن از خدا است و همه جا نام خدا به چشم می خورد- از حقوق واقعی توده مردم و موقع شايسته و ممتاز آن ها در برابر حكمران و اين كه
مقام واقعی حكمران، امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است غفلت نشده بلكه سخت بدان توجه شده است.
در منطق اين كتاب شريف، امام و حكمران، امين و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آن ها است، از اين دو (حكمران و مردم) اگر بنا است يكی برای ديگری باشد، اين حكمران است كه برای توده محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران. سعدی همين معنی را بيان كرده آنجا كه گفته است:
گوسفند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست
واژه "رعيت" علی رغم مفهوم منفوری كه تدريجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زيبا و انسانی داشته است. استعمال كلمه "راعی" را در مورد "حكمران" و كلمه "رعيت" را در مورد "توده محكوم" اولين مرتبه در كلمات رسول اكرم و سپس به وفور در كلمات علی (ع) می بینيم.
اين لغت از ماده "رعی" است كه به معنی حفظ و نگهبانی است.
به مردم از آن جهت كلمه "رعيت" اطلاق شده است كه حكمران عهده دار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادي های آن ها است.حديث جامعی از نظر مفهوم اين كلمه وارد شده است؛ رسول اكرم (ص) فرمود:
«كلكم راع و كلكم مسئول، فالامام راع و هو مسؤول، و المراه راعيه علی بيت زوجها و هی مسئوله و العبد راع علی مال سيده و هو مسؤول، الا فكلكم راع و كلكم مسئول»
"همانا هر كدام از شما نگهبان و مسئوليد، امام و پيشوا نگهبان و مسؤول مردم است، زن نگهبان و مسؤول خانه شوهر خويش است، غلام نگهبان و مسؤول مال آقای خويش است. هان، پس همه نگهبان و همه مسؤوليد.
در فصل پيش چند نمونه از نهج البلاغه كه نمايشگر ديدگاه علی در مورد حقوق مردم بود ذكر كردم. در اين شماره نمونه هائی ديگر ذكر می كنم.
مقدمتا مطلبی از قرآن يادآوری می شود:
در سوره مباركه "النساء" آيه 58 چنين میخوانيم:
«ان الله يامركم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل»
"خدا فرمان می دهد كه امانت ها را به صاحبانشان برگردانيد و در وقتی كه ميان مردم حكم می كنيد، به عدالت حكم كنيد.
طبرسی در مجمع البيان در ذيل اين آيه می گويد:
"در معنی این آیه چند قول است؛یکی این که مقصود مطلق امانت ها است، اعم از الهی و غير الهی، و اعم از مالی و غير مالی؛ دوم اين كه مخاطب حكمرانان اند. خداوند با تعبير لزوم اداء امانت، حكمرانان را فرمان می دهد كه به رعايت مردم قيام كنند."
سپس می گويد:
"مويد اين معنی اين است كه بعد از این آیه بلافاصله می فرماید:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منكم»
در اين آيه مردم موظف شده اند كه امر خدا و رسول و ولاه امر را اطاعت كنند. در آيه پيش، حقوق مردم و در اين آيه متقابلا حقوق ولاه امر يادآوری شده است. از ائمه عليهم السلام روايت رسيده است كه از اين دو آيه يكی مال ما است (مبين حقوق ما بر شما است) و ديگری مال شما است (مبين حقوق شما بر ما است) . . . امام باقر فرمود اداء نماز و زكوه و روزه و حج از جمله امانات است. از جمله امانتها اين است كه به ولاه امر دستور داده شده است كه صدقات و غنائم و غير آن ها را از آنچه بستگی دارد به حقوق رعيت تقسيم نمايند. . ."
در تفسير الميزان نيز در بحث روائی كه در ذيل اين آيه منعقد شده است، از در المنثور از علی (ع) چنين روايت میكند:
«حق علی الامام ان يحكم بما انزل الله و ان يودی الامانه، فاذا فعل ذلك فحق علی الناس ان يسمعوا الله و ان يطيعوا و ان يجيبوا اذا دعوا»
"بر امام لازم است كه آن چنان حكومت كند در ميان مردم كه خداوند دستور آن را فرود
آورده است و امانتی كه خداوند به او سپرده است ادا كند. هر گاه چنين كند، بر مردم است كه فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذيرند و دعوتش را اجابت كنند."
چنان كه ملاحظه میشود، قرآن كريم حاكم و سرپرست اجتماع را به عنوان "امین"و "نگهبان" اجتماع می شناسد؛حکومت عادلانه را نوعی امانت كه به او سپرده شده است و بايد ادا نمايد تلقی می كند. برداشت ائمه دين و بالخصوص شخص اميرالمؤمنين علی عليه السلام عينا همان چيزی است كه از قرآن كريم استنباط میشود.
اكنون كه با منطق قرآن در اين زمينه آشنا شديم به ذكر نمونه های ديگری از نهج البلاغه بپردازيم.
بيشتر بايد به سراغ نامه های علی(ع) به فرماندارانش برويم، مخصوصا آن ها كه جنبه بخشنامه دارد. در اين نامه ها است كه شان حكمران و وظائف او در برابر مردم و حقوق واقعی آنان منعكس شده است.
در نامه ای كه به عامل آذربايجان می نويسد چنين می فرمايد:
«و ان عملك ليس لك بطعمه و لكنه فی عنقك امانه و انت مسترعی لمن فوقك. ليس لك ان تفتات فی رعيته » " . . ."مبادا بپنداری كه حكومتی كه به تو سپرده شده است يك شكار است كه به چنگت افتاده است، خير، امانتی برگردنت گذاشته شده است و ما فوق تواز تو رعايت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را می خواهد. تو را نرسد كه به استبداد و دلخواه در ميان مردم رفتار کنی.
در بخشنامه ای كه برای مامورين جمع آوری ماليات نوشته است پس از چند جمله موعظه و تذكر می فرمايد:
«فانصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم فانكم خزان الرعيه و وكلاء الامه و سفراء الائمه »
"به عدل و انصاف رفتار كنيد، به مردم درباره خودتان حق بدهيد، پرحوصله باشيد و در بر آوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نكنيد كه شما گنجوران و خزانه داران رعيت، و نمايندگان ملت و سفيران حكومتيد."
در فرمان معروف، خطاب به مالك اشتر می نويسد:
«و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فی الدين او نظير لك فی الخلق.»
"در قلب خود استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بيدار كن، مبادا مانند يك درنده كه دريدن و خوردن را فرصت می شمارد رفتار كنی كه مردم تو يا مسلمانند و برادر دينی تو و يا غير مسلمانند و انسانی مانند تو. . ."
«و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع، فان ذلك ادغال فی القلب و منهكه للدين و تقرب من الغير»
مگو من اكنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از آن ها اطاعت كردن، كه اين عين راه يافتن فساد در دل و ضعف در دين و نزديك شدن به سلب نعمت است.
در بخشنامه ديگری كه به سران سپاه نوشته است چنين می فرمايد:
«فان حقا علی الوالی ان لا يغيره علی رعيه فضل ناله و لا طول خص به و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا علی اخوانه»
"لازم است والی را كه هر گاه امتيازی كسب می كند و به افتخاری نائل می شود آن فضيلت ها و موهبت ها او را عوض نكند، رفتار او را با رعيت تغيير ندهد بلكه بايد نعمت ها و موهبت های خدا بر او، او را بيشتر به بندگان خدا نزديك و مهربان تر گرداند.
در بخشنامه های علی (ع) حساسيت عجيبی نسبت به عدالت و مهربانی به مردم و محترم شمردن شخصيت مردم و حقوق مردم مشاهده میشود كه راستی عجيب و نمونه است.
در نهج البلاغه سفارشنامه ای (وصيتی) نقل شده كه عنوان آن «لمن يستعمله علی الصدفات» است، يعنی برای كسانی است كه ماموريت جمع آوری زكات را داشته اند؛ عنوان حكايت می كند كه اختصاصی نيست، صورت عمومی داشته است ، خواه به صورت نوشته ای بوده است كه در اختيار آن ها گذاشته می شده است و خواه سفارش لفظی بوده كه همواره تكرار میشده است. سيد رضی آن را در رديف نامه ها آورده است، و می گويد ما اين قسمت را در اين جا می آوريم تا دانسته شود علی (ع) حق و عدالت را چگونه به پا می داشت و چگونه در بزرگ و كوچك كارها آن ها را منظور می داشت.
دستورها اين است:
"به راه بيفت بر اساس تقوای خدای يگانه. مبادا مسلمانی را ارعاب نكنی؛ طوری رفتار نكن كه از تو كراهت داشته باشد؛ بيشتر از حقی كه به مال او تعلق گرفته است از او مگير. وقتی كه بر قبيله ای كه بر سر آبی فرود آمده اند وارد شدی تو هم در كنار آن آب فرود آی بدون آن كه به
خانه های مردم داخل شوی. با تمام آرامش و وقار نه به صورت يك مهاجم، بر آن ها وارد شو و سلام كن، درود بفرست بر آن ها، سپس بگو: بندگان خدا! مرا ولی خدا و خليفه او فرستاده است كه حق خدا را از اموال شما بگيرم، آيا حق الهی در اموال شما هست يا نه؟ اگر گفتند: نه، بار ديگر مراجعه نكن، سخنشان را بپذير و قول آن ها را محترم بشمار. اگر فردی جواب مثبت داد او را همراهی كن بدون آن كه او را بترسانی و يا تهديد كنی؛ هر چه زر و سيم داد بگير. اگر گوسفند يا شتر دارد كه بايد زكات آن ها را بدهد بدون اجازه صاحبش داخل شتران يا گوسفندان مشو كه بيشتر آن ها از او است. وقتی كه داخل گله شتر يا رمه گوسفندی شدی به عنف و شدت و متجبرانه داخل مشو." تا آخر اين وصيتنامه كه مفصل است.
به نظر میرسد همين اندازه كافی است كه ديد علی را به عنوان يك حكمران درباره مردم به عنوان توده محكوم روشن سازد.