پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
مشاغلی را که روزهای گذشته اپلای کردیم به در بسته خورد. امروز روزنامهنگاری را اپلای کردیم بلکه ما هم به جرگه «ما روزنامهنگاران...» بپیوندیم و به ما هم طرح ترافیک بدهند؛
خواستگاری روزنامهنگاری
داماد: من روزنامهنگار هستم. آیا به من دختر میدهید؟
پدر عروس (در حالی که هول کرده و مشغول گرفتن شماره شده است): الو... الو... ببخشید... من پدر عروس هستم. میخواستم به سمع حضورتون برسونم که یک... الان در خانه من مشغول... در پوشش عملیات خواستگاری است...
رزومه روزنامهنگاری
سردبیر: آیا شما سابقه داری؟ آن هم در روزنامهنگاری؟
جویای کار: بله. ما خانوادگی سابقه داریم، یعنی روزنامهنگاریم. پدرم سالها در روزنامه سلام...
سردبیر: اسم پدرتان چیست؟ من در سلام دبیرسرویس بودم...
جویای کار: نهنه... پدرم دهه 50 در کیهان بود... تیتر میزد...
سردبیر: اگه بابات توی کیهان دهه 50 تیتر میزد، پس من اونجا چیکار میکردم؟
جویای کار: اصلا از سابقه پدرم بگذریم... عموم یک دوست توی نیازمندیهای روزنامه همشهری دارد که...
سردبیر: ای بابا. افتخارات خانوادگی را ول کن. خودت چی؟
جویای کار: راستش من کلی سابقه روزنامهنگاری دارم. چند ماه در روابط عمومی شهرداری محلهمان اسم و فامیل شهردار را توی متن بولد میکردم. آیا به عنوان سوتیتر استخدامم؟
کارت روزنامهنگاری
مامور: شما وارد محدوده طرح ترافیک شدی...
روزنامهنگارنما: جون داداش من روزنامهنگارم... این هم کارت خبرنگار پبرنگاریم... راه رو خلوت کن که اوستات میتونه وارد طرح بشه...