bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۹۵۱۸۷

چه کسی اطلاعیه وفات شریعتی را نوشت؟

رسول جعفریان، خاطره‌ای را از محمدحسین متقی از یاران شهید محمد منتظری درباره دکتر شریعتی منتشر کرده است.

تاریخ انتشار: ۱۵:۵۷ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۳
رسول جعفریان، خاطره‌ای را از محمدحسین متقی از یاران شهید محمد منتظری درباره دکتر شریعتی منتشر کرده است.

جعفریان در خبرآنلاین نوشت: «متقی گفته است مرحوم محمد منتظری که آن موقع لبنان بود از من خواست به ایران بروم چون شرایط من عادی‌تر بود. قرار این بود که برای خارج کردن برخی از افراد تحت تعقیب تلاش کنیم. یکی از آنها مرحوم شریعتی بود که تازه از زندان آزاد شده بود اما تحت کنترل بود.

روش ما این بود که مرحوم محمد پاسپورت مهرخورده عربی تهیه می‌کرد اما جای عکس در آن خالی بود. این پاسپورت‌ها مهر ورود به ایران داشت. وقتی به ایران می‌آمدیم، عکس را سر جایش می‌گذاشتیم. آن وقت آن فرد به عنوان عرب می‌توانست از ایران خارج شود. پاسپورتی که من برای دکتر آوردم، بحرینی بود. من هم برای اینکه هماهنگی کنم و عکس عربی از ایشان بگیرم، یک ملاقاتی با شریعتی کردم. قرار ملاقات در یک مهد کودک پیشرفته‌ در امیرآباد بود.

مرحوم شریعتی پذیرفت تا از طریقی که من پیشنهاد کردم از ایران خارج شود. برنامه ما این بود که ایشان به سوریه بیاید. از ایشان خواستم به عکاسی برویم و عکس عربی بگیریم. ایشان گفتند من عکس عربی دارم، همان را می‌آورم. اما به من فرصت بدهید کاری دارم تا آن را انجام بدهم. دو هفته دیگر شما را خواهم دید. دو هفته بعد آمدم دفتر آقای علی بابایی برای ملاقات مجدد با دکتر. ساعت 11 صبح بود. آقای علی بابایی گفت که ایشان دو روز قبل از ایران رفت و افزود همسر دکتر موفق شده است با اسم مزینانی برای وی پاسپورت بگیرد. دکتر دنبال این بود که ببیند آن پاسپورت درست می‌شود یا نه که گویا درست شده بوده و با همان از ایران رفته است.

در حال صحبت بودیم که تلفن زنگ زد. ایشان رفت و پریشان برگشت. به کسی تلفن زد که گویا مهندس بازرگان بود. همانجا گفت که دکتر را کشتند. ما هم دست به کار شدیم و همان موقع اطلاعیه‌ای به عنوان دانشجویان آگاه تهیه کردیم و خبر را اعلام کردیم که خیلی موثر بود، یکی هم در حوزه به عنوان روحانیت آگاه.

من قبلا از طریق حاج احمد آقا با آقای سیدمحمد خاتمی آشنا شده بودم که منزلش در جوب‌شور بود. بنده در هر سفر به داخل و خارج به حاج احمد آقا سر می‌زدم و هماهنگی کرده و پول هم می‌گرفتم. احمد آقا، آقای خاتمی را معرفی کرد و می‌گفت فردی خوش‌فکر و خوش‌قلم است. البته به من گفت ایشان را درگیر کار سیاسی حاد نکنید! برای نوشتن اطلاعیه‌ها نزد ایشان رفتم. ایشان متن هر دو اطلاعیه را نوشت و ما هم با دستگاه‌های تکثیر که آن زمان از اسلحه هم مهم‌تر بود، اینها را تکثیر و توزیع کردیم. من تا دو سه هفته بعد هم در ایران بودم، مراسم دفن و هفت شریعتی را در سوریه و لبنان نبودم. اما در مراسم چهلم ایشان که در لندن برگزار شد همراه محمد منتظری رفتیم که بنی‌صدر و قطب‌زاده و حبیبی و بسیاری از دانشجویان آنجا بودند.»