bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۹۹۷۰۱
فریدون شهبازیان در گفتگو با ایران

شهبازیان:سال‌هاست دندان روی جگر گذاشته‌ایم

به هر روی در مورد موسیقی کشورم حرف بسیار است، سال‌هاست دندان روی جگرگذاشته ایم و دم برنیاوردیم،همه هنرها مورد حمایت بوده است به استثنای موسیقی که همواره در زندگی مردم جاری است و هرگز به فراموشی سپرده نخواهد شد، به امید روزی که همه عوامل بازدارنده موسیقی و تحمیل سلیقه های شخصی و غیر تخصصی در موسیقی حذف شود، چرا که موسیقیدانان خود صالح ترین افراد برای بررسی و کارشناسی آثار خودشان هستند.

تاریخ انتشار: ۱۱:۲۵ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۳
فرارو- در یکی از روزهای گرم تابستان روزنامه ایران میزبان فریدون شهبازیان موسیقیدان و آهنگساز و رضا مهدوی منتقد و مدرس موسیقی بود. هنرمندی که آثارش خاطره‌های بسیاری را برای نسل دیروز و نسل امروز تداعی می کند. فریدون شهبازیان آهنگسازی که به دلیل حساسیت بیش از اندازه‌ای که روی کارهای خود دارد توانسته ملودی‌های ماندگاری در عرصه موسیقی خلق کند. شهبازیان آهنگساز و نوازنده، یادگیری موسیقی را از هشت سالگی با ساز ویلون آغاز کرد.

او با هنر زیبا و جاودانه‌اش آثارماندگاری چون«میرزاکوچک‌خان جنگلی»، «تیتراژ سریال کلاه پهلوی»، «گل گلدون من» به خوانندگی سیمین غانم، «مجموعه صداهای شاعر»، و... را به دوستداران موسیقی عرضه کرد.  شهبازیان از 1346سکان رهبری کر و ارکستر سمفونیک رادیو را بر عهده گرفت، اما این روزها بر سر انتخاب رهبر ارکستر ملی و حکمی که پیش از این به وی داده شده بود گلایه‌منداست. او بیش از نیم قرن برای موسیقی ایرانی تلاش کرده و تا به امروز توانسته کارنامه فاخری همچون پدرش حسین شهبازیان در تاریخ موسیقی ایران به ثبت برساند.
 
رضا مهدوی: در دهه چهل مردم ایران علاقه فراوانی به برنامه گل‌ها داشتند، امروزه هم نسل جدید این آهنگ‌ها را می‌شنوند و علاقه‌مندان بسیاری دارد، بزرگانی چون هوشنگ ابتهاج(سایه) و شما در دهه پنجاه مسئولیت برنامه گل‌های تازه را برعهده داشتید، از آن دوره و آثار ماندگاری که در برنامه گل‌های تازه تولید شد بگویید.

فریدون شهبازیان: زمانی که 19 ساله بودم با آزمون بسیار سختی در ارکستر گل‌ها پذیرفته شدم، در آن زمان آشنایی من با شادروان روح‌الله خالقی که رهبر ارکستر گل‌ها بود و اجرای آثاری که ایشان برای ارکستر گل‌ها نوشته بود، اشتیاق آهنگسازی را در وجود من با انگیزه عاشقانه نسبت به آثار ایشان شکوفا کرد، آن دوران اوج کارهای بسیار خوب گل‌ها بود که متأسفانه سه سال بیشتر ادامه پیدا نکرد، مرگ نابهنگام ایشان سرزمین مادری‌مان را از موسیقیدان بزرگی محروم کرد.

بهترین خوانندگان آن سال‌ها مانند «بنان – شهیدی– گلپایگانی- ایرج – قوامی و ...» با برنامه گل‌ها که مرحوم داوود پیرنیا مسئولیت آن را برعهده داشتند همکاری می‌کردند، در زمان شادروان روح‌الله خالقی حال و هوای برنامه گل‌ها کاملاً تغییر کرده بود، ایشان اصرار داشتند ارکستراسیون و هارمونی متناسب با حال و هوای موسیقی ایرانی در ارکستر ایجاد شود تا بتوانند یک کار ارکسترال نوین ایرانی را تثبیت کنند و طبیعتاً من هم از همین رویه پیروی کردم. در سال 1345 با آمدن مرحوم ایرج گلسرخی به رادیو، مسئولیت موسیقی رادیو و تشکیل کر و ارکستر سمفونیک رادیو به عهده ایشان محول شد.

او برای رهبری کر و ارکستر سمفونیک رادیو از من دعوت کرد که آثار بسیاری با این ارکستر اجرا و ضبط شد که در آرشیو رادیو و تلویزیون وجود دارد. تا سال 1350 زمان ادغام رادیو و تلویزیون فعالیت کر و ارکستر سمفونیک رادیو تحت رهبری من ادامه پیدا کرد. در همین زمان مسئولیت موسیقی رادیو به شاعر بزرگ سرزمین‌مان هوشنگ ابتهاج (سایه) سپرده شد و ایشان هم از من دعوت به همکاری کرد، نتیجه این همکاری تولید دو برنامه درخشان موسیقی «برنامه گل‌های تازه و برنامه گلچین هفته» بود.

دهه پنجاه دوران درخشش خیره‌کننده موسیقی سنتی و موسیقی ارکسترال ایرانی بود که موسیقیدانان بزرگی چون شادروان محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و خوانندگان بزرگی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، هنگامه اخوان، سروش ایزدی، در گستره برنامه گل‌های تازه و گلچین هفته رشد کردند و به سربلندی رسیدند. در این سال‌ها اشتیاق من به آهنگسازی صدچندان شد، تا آن زمان موسیقی کلاسیک غربی‌گرایش من در دانشکده بود، با همین گرایش هم به عنوان سولیست ویلون فارغ‌التحصیل شدم، ولی موسیقی ایرانی را از کتاب ردیف شادروان ابوالحسن صبا با پدرم حسین شهبازیان کار می‌کردم که خود ایشان از شاگردان صبا بودند.

اشتیاق من به آهنگسازی موسیقی ایرانی باعث شد در کنار «سایه» بتوانم با ادبیات نوین ایران انس بگیرم و آثاری مانند «جام تهی» با شعر زیبای شادروان «فریدون مشیری» و گریز با شعر بی‌نظیر «سایه» خلق کنم که با اجرای محمدرضا شجریان و نادر گلچین به عنوان دو اثر بر روی شعر نو ایران که تا آن زمان هرگز ساخته نشده بود در برنامه‌های گل‌های تازه به یادگار بماند. به هر روی در ابتدای راه، مسئولیت موسیقی برنامه گل‌های تازه به من سپرده شد و در کنار «سایه» که احاطه‌کامل به ادبیات ایران و موسیقی داشت نزدیک به 200 برنامه گل‌های تازه تولید و پخش شد، که از نظر کیفیت اجرا ، ضبط و محتوای موسیقی بی‌نظیر است و باعث افتخار. لازم است بگویم که در این سال‌ها گروه شیدا و گروه عارف که به همت شادروان محمدرضا لطفی سامان گرفت و گروه پایور که با زحمات شادروان فرامرز پایور سال‌ها پیش تشکیل شده بود به دعوت «سایه» به رادیو آمدند و آثار بسیاری از آن‌ها در این سال‌ها اجرا، ضبط و پخش شد.

رضا مهدوی: نقش هنرمندانی مانند محمدرضا لطفی، که از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی آمده بودند تا چه اندازه در گل‌های تازه و کار شما مؤثر بود؟

فریدون شهبازیان: محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، چشمه‌های جوشانی بودند که با تمرینات مستمر و خستگی‌ناپذیر با جرقه‌ای سرباز کرد و جوشش آن سرزمین‌مان را درنوردید. یادم می‌آید روزی که با سایه برای شنیدن ساز لطفی به استودیو رادیو رفتیم و لطفی جوان شروع به نوازندگی کرد، واقعاً حیرت ما را برانگیخت؛ «سایه» به من نگاه کرد، نمی‌توانستم جز تحسین او چیزی بگویم، فوق‌العاده و بی‌نظیر بود، شوق و ذوقی که در چشمان «سایه» دیدم، نشان از تحسین و خلاقیت ساز لطفی داشت.

«سایه» از لطفی دعوت کرد به رادیو و برنامه گل‌های تازه بیاید، او هم که آرزوهای زیادی در سر داشت بی درنگ گروه شیدا را تشکیل داد و شروع به بازسازی آثار قدیمی و آثار خود کرد، در تمام این سال‌ها لطفی بدون حضور من در استودیو حاضر نمی‌شد و تمام آثار گروه شیدا با نظارت مستقیم من اجرا و ضبط می‌شد، که در زمان حضور گروه پایور در استودیو نیز همان اتفاق افتاد، می‌توانم بگویم حتی یک برنامه از گل‌های تازه وجود ندارد که بدون حضور من تولید شده باشد.

بعدها لطفی برایم تعریف می‌کرد که سال‌ها قبل از آمدن به تهران در زادگاهش گرگان و در زیرزمین خانه پدری، تمام روز را به تمرین می‌گذراند. به نظر من یکی از جذابیت‌های بارز موسیقی سنتی ایران تکنوازی و جواب آواز است. فقط کسانی که نوازندگی‌شان از نظر تکنیک و خلاقیت به اوج می‌رسد و با ردیف آشنایی کامل دارند، می‌توانند به این جذابیت بارز دست یابند، حال اگر ذوق و قریحه موسیقی نیز در وجودشان جوشش داشته باشد، اشتیاق آهنگسازی در وجودشان شکوفا می‌شود که نمونه بارز آن محمدرضا لطفی است و آثاری که از او به جا مانده است.

رضا مهدوی: شما چند بار از لفظ آهنگساز استفاده کردید، در بین موسیقیدانان ایرانی محل اختلاف است، می‌گویند کسانی که ملودی آهنگشان را فقط زمزمه می‌کنند و نمی‌توانند آن را بنویسند، نباید آنها را آهنگساز نامید، باید آن‌ها را نواساز بگویند، نظر شما چیست؟

فریدون شهبازیان: در آهنگسازی علاوه بر اینکه ذوق و قریحه موسیقی لازم است باید علم موسیقی را هم فرا گرفت، شاید، نظر شما هارمونی و کنترپوان به کار کسانی که ملودی می‌سازند نیاید، اما باید با گذراندن کلاس‌های هارمونی و کنترپوان به آهنگسازی واقعی یعنی کمپوزیسیون دست پیدا کرد. کسانی که فقط یک ملودی را زمزمه می‌کنند و احیاناً با اسباب‌های الکترونیک نیز بی‌نظم و بی‌علاقه تنظیم می‌کنند، نمی‌توان آهنگساز گفت به نظر من آن‌ها نغمه‌پرداز هستند.

ایران: یعنی ما به دورانی برگشته‌ایم که افرادی ملودی را زمزمه می‌کردند و دیگران تنظیم می‌کردند، آیا اساساً این کار صحیح است یا امروزه در حال درجا زدن هستیم!

فریدون شهبازیان: خیر چنین نیست، منظور شما موسیقی ارکسترال یا موسیقی فیلم یا موسیقی سریال است که اساساً صحیح نیست، اما در ترانه و تصنیف جایز است؛ چراکه در پنجاه سال اخیر معمولاً کسانی که در ساختن ملودی‌های زیبای ترانه‌ها و تصانیف دست داشتند، از آهنگسازان تحصیلکرده و با سواد که ذوق و قریحه آهنگسازی داشتند کمک می‌گرفتند و کارهایشان را اجرا می‌کردند، به عبارتی در همه دنیا این کار مرسوم است، در بسیاری از ترانه‌های ماندگار، چه ایرانی و چه غربی این اتفاق افتاده است، معمولاً ملودی اصلی را کسی می‌نویسد و در اختیار تنظیم کننده می‌گذارد که برای اجرای ارکستر آماده کند، پس از اجرای ارکستر و اجرای خواننده منتشر می‌شود، ولی فقط در ترانه‌های موسیقی پاپ یا تصنیف‌ها این اتفاق می‌افتد، در موسیقی ارکسترال یا موسیقی متن فیلم‌ها و سریال این چنین نیست.

رضا مهدوی: شما تنها موسیقیدانی بودید که رسماً به آهنگ‌هایی که برای جام جهانی فوتبال ساخته شد، اعتراض کردید، اشکال اصلی شما به کجای کار بر می‌گردد، خیلی‌ها می‌گویند فوتبال که ایرانی نیست، فوتبال متعلق به همه ملت‌هاست، صرفاً نباید فرهنگ خودمان را با یک ترانه ارائه بدهیم چون شنونده آن فقط فارسی زبانان هستند پس فرقی نمی‌کند در جام جهانی این هنر شنیداری به چه شکل و چگونه ساخته شود؟

فریدون شهبازیان: بله من تنها موسیقیدانی بودم که به دو آهنگی که برای ارائه به جام جهانی فوتبال تولید شده بود انتقاد کردم و نه اعتراض، ناگفته نماند اعتراض من بیشتر به فدراسیون فوتبال بر می‌گشت؛ چراکه رئیس کمیته فرهنگی فدراسیون فوتبال گفته بود ، تنها مرجعی که می‌تواند در مورد آهنگ‌های جام جهانی فوتبال اظهارنظر کند، فدراسیون فوتبال است، این حرف به من برخورد و بسیار ناراحت شدم،‌ مگر ما اهالی فدراسیون فوتبال را نمی‌شناسیم، خیلی‌هایشان موسیقی هم گوش نمی‌کنند، حال می‌گویند موسیقی هنری فاخر سفارش داده‌ایم و برای آن جشن هم می‌گیرند و شرمنده هم نیستند.

حال در مورد انتقاد من به آهنگ‌های جام جهانی فوتبال، برای هر کدام یادداشتی نوشته‌ام و منتشر کرده‌ام که نباید باعث گله‌مندی کسی باشد؛ چراکه همه این دوستان می‌دانند که با آن‌ها هیچ اختلاف و هیچ منافع مشترکی ندارم، ترانه‌های روزبه بمانی را بسیار دوست دارم،‌همچنین کارهای بهروز صفاریان و نیز صدای احسان خواجه امیری را بسیار می‌پسندم،‌ امید حجت نیز گیتار نواز بسیار خوبی است که بیشتر آثار مرا اجرا کرده است، ولی در مورد دلایلی که در یادداشت‌هایم نوشته‌ام و انتقادی که به آن‌ها دارم، هنوز حرفم همان است.

رضا مهدوی: شاید نسل جدید نمی‌تواند ملودی‌سازی کند و مجبور است ملودی‌‌های قدیمی را کاور کنند، حتی در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی از ملودی‌های آهنگسازان قدیمی استفاده می‌شود، اگر این روند ادامه پیدا نکند در موسیقی ما خلأیی به وجود می‌آید و به تکرار بی‌محتوایی دچار می‌شویم.

فریدون شهبازیان: منظور من این نیست که این کار ادامه پیدا نکند، اگر می‌خواهند به این روند ادامه دهند، لااقل باید همه جوانب را در نظر بگیرند، اولاً باید نام آهنگسازی که ملودی قدیمی را ساخته است ذکر شود، ثانیاً باید از ملودی‌ای استفاده شود که به سبک کاری که انجام می‌دهند نزدیک باشد، نمی‌توان و نباید از یک ملودی قدیمی که شعر آن نیز با زندگی و احساس مردم انس گرفته استفاده کرد و شعری روی آن گذاشت که از محتوای اصلی آن دور باشد.

رضا مهدوی: در گذشته معمولاً اول ملودی آهنگ ساخته می‌شد و بعد ترانه‌سرا روی آن شعری می‌گذاشت که قریب به اتفاق ترانه‌های ماندگار قدیمی حتی ترانه‌های خود شما نیز به همین صورت پدید می‌آمد، امروزه این روند تغییر کرده، آیا این امر تأثیر منفی خواهد داشت؟

فریدون شهبازیان: در گذشته ارتباط آهنگساز با ترانه‌سرا بسیار نزدیک بود و همین ارتباط و نزدیکی باعث خلق ترانه‌هایی می‌شد که زبانزد مردم بود، واحد موسیقی رادیو آن زمان، اول هر ماه ابلاغیه‌ای به هر آهنگساز می‌داد که موظف بود با یک ترانه سرا و یک خواننده، یک ترانه یا تصنیف در همان ماه بسازد و اجراکند، این روند سال‌های سال ادامه داشت و همه ترانه‌های ماندگار قدیمی به همین شکل تولید می شد، به خاطر دارم در حیاط رادیو در میدان ارک، استخری بود که در اطراف آن نیمکت‌هایی گذاشته بودند برای نشستن افراد، ارکسترهای رادیو ساعت 5 بعدازظهر شروع به کار می‌کردند و معمولاً نوازندگان، آهنگسازان و شعرا ساعت 4 می‌آمدند، روی نیمکت‌ها می‌نشستند و صحبت می‌‌‌کردند، بارها دیده بودم که آهنگسازان آن دوران جمله‌ای از ملودی که ساخته بودند با شاعری که دوست داشتند در میان می‌گذاشتند و او نیز جمله‌ای از شعر را روی آهنگ می‌سرود و همین روند ادامه پیدا می‌کرد تا پایان کار، نتیجه این تبادل نظرها، ترانه‌ای بود که با الهامات هر دو نفر سازگار بود و ماندگار می‌شد ولی در حال حاضر چنین ارتباطی کمتر وجود دارد و معمولاً ملودی روی شعر گذاشته می‌شود و به همین دلیل تغییر ماهیت آن امکانپذیر نیست و ماندگاری این آثار هم کمتر است.

رضا مهدوی: بعد از انقلاب موسیقی ماندگاری از رادیو و تلویزیون شنیده نشد، شاید به این دلیل بود که واحد موسیقی رادیو و واحد موسیقی تلویزیون در هم ادغام شدند یا این که هنرمندانی مانند شما که در رادیو فعال بودند، در تلویزیون حضور نیافتند و سازمان هم از تولیدات برون سازمانی بهره‌برداری می‌کرد.

فریدون شهبازیان: خیر چنین نبود، بعد از انقلاب رادیو و تلویزیون هر یک برای خود مرکز موسیقی فعال داشتند، البته ارکستر بزرگ موسیقی ایرانی در رادیو فعال بود و هر هفته آهنگ‌های جدیدی که آهنگسازان فراهم می‌آوردند اجرا و ضبط می‌کرد و در تلویزیون ارکستری وجود نداشت چون ارکستر مجلسی رادیو و تلویزیون دیگر فعالیت نمی‌کرد و آهنگسازانی که در تلویزیون حضور داشتند آثارشان را در استودیوهای خارج سازمان اجرا و ضبط می‌کردند، با شروع جنگ تحمیلی تولید موسیقی در کارهای حماسی و مناسبتی خلاصه می‌شد و انواع مختلف موسیقی مانند، موسیقی سنتی، موسیقی ملی و موسیقی پاپ به دست فراموشی سپرده شد و اگر گاهی تولید می‌شد از کیفیت مناسبی برخوردار نبود، بویژه این که دفتر موسیقی وزارت ارشاد نیز با ممیزی آثار موسیقی و عوامل بازدارنده‌ای که عنوان کردند به این ممنوعیت‌ها دامن می‌زدند.

بعد از سال‌ها واحد موسیقی رادیو و تلویزیون در هم ادغام شدند و تولید موسیقی در تلویزیون سامان یافت ولی با مشکلات بیشتر.در این سال‌ها نوجوانان دختر و پسر با اشتیاق به سوی موسیقی سنتی روی می آوردند و به یادگیری سازهای ایرانی پرداختند، اکنون همان نوجوان‌ها رشد کرده‌اند و به سربلندی در موسیقی سنتی رسیده‌اند و گروه‌های بسیار خوبی تشکیل شده و به فعالیت مشغول هستند، نباید فراموش کرد که بزرگانی مانند محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، برادران کامکار و خیلی‌های دیگر بانیان بروز اشتیاق در نوجوانان شدند.

زمانی که من در تلویزیون و در واحد موسیقی مسئولیت اجرایی داشتم سعی کردم که تولیدات موسیقی با کیفیت بالایی اجرا، ضبط و پخش شود که صدالبته بسیار هم موفق بودم و با بررسی آثار موجود در آرشیو این حقیقت روشن خواهد شد، خوشبختانه جنگ تمام شد، حال بهترین زمان برای تولید انواع موسیقی بود که در سال‌های گذشته به فراموشی سپرده شده بود، موسیقی کودک و نوجوان، موسیقی ارکسترال و ملی، موسیقی محلی و مقامی و بالاخره موسیقی پاپ که به هر روی بسیار هم مشکل می‌نمود، ولی با تغییر مدیریت  در واحد موسیقی و اختیارات بیشتری که به من محول شد  توانستم این رنسانس هنری را به انجام رسانم، شوراهای مختلفی تشکیل شد و تولید شاخه‌های مختلف موسیقی سامان گرفت؛ در اواسط دهه هفتاد با تلاش بی‌وقفه‌ای که انجام دادم بالاخره تولید موسیقی پاپ را که تا آن زمان هیچ‌کس جرأت نزدیک شدن به آن را نداشت، با وجود مخالفت‌های بسیار شروع کردم.

هدف اصلی من مقابله با موسیقی پاپ بی‌ارزشی بود که از خارج کشور به سرزمین‌مان سرازیر می‌شد و از نظر ترانه و آهنگ تخریب کننده بود. خوشبختانه در سال‌های اولیه تولید و پخش موسیقی پاپ بسیار موفق بودیم، چرا که خوانندگان، ترانه‌سرایان و آهنگسازان را شخصاً انتخاب می‌کردم و آثار آن‌ها با بررسی و کارشناسی صحیح تولید می‌شد ولی رفته‌رفته با هجوم جوانان علاقه‌مند به موسیقی پاپ و حرفه خوانندگی کار مشکل‌تر می‌شد و دفتر موسیقی وزارت ارشاد با صدور بی‌رویه مجوزهای ضبط و انتشار که نهایتاً تولید انبوه در موسیقی پاپ را باعث شد، همه رشته‌های ما را پنبه کرد و فاجعه‌ای در موسیقی پاپ پدید آمد که متأسفانه خشک و تر را با هم سوزاند.

رضا مهدوی: آیا نظارتی روی موسیقی پاپ وجود نداشت. چرا هر کاری که دوست داشتند انجام می‌دادند؟ مگر کارشناسی نمی‌شد؟ آیا پدیده موسیقی زیرزمینی هم به همان دلیل به‌وجود آمد؟

فریدون شهبازیان: چرا، نظارت وجود داشت، کارشناسی و بررسی در موسیقی بویژه موسیقی پاپ زوایای گوناگونی دارد که باید جدی تلقی شود، ولی با کمال تأسف ممیزی با اعمال سلیقه شخصی انجام می‌شد، من مخالف موسیقی زیرزمینی نیستم، چرا که جوانان بسیار بااستعدادی هستند که در موسیقی زیرزمینی و موسیقی پاپ فعال هستند و کارشان هم خوب است، همه را نباید با یک چوب راند.

به نظر من همه انواع موسیقی در سرزمین‌مان باید وجود داشته باشد، تا وقتی اجزای مختلف یک آهنگ «ملودی- ریتم- کلام- تنظیم و اجرا» اثر تخریب‌کننده‌ای بر فرهنگ و ذهنیت مردم ما نداشته باشد، هیچ مخالفتی با هیچ نوع موسیقی ندارم.

رضا مهدوی: چرا موسیقیدان‌های مطرح با صدا و سیما همکاری نمی‌کنند؟ گویا نقش و جایگاه حاکمیتی موسیقی صدا و سیما در حدی است که اگر دفتر موسیقی ارشاد و دیگر نهادهای موسیقی تعطیل شوند اتفاق خاصی نمی‌افتد چون خوانندگان و آهنگسازان پس از اخذ مجوز کارشان را منتشر می‌کنند و رادیو و تلویزیون هم بدون هیچ هزینه‌ای آن‌ها را پخش می‌کند و آثار خودش را هم تولید می‌کند درگیر مجوز ارشاد نیست و میلیون‌ها بیننده و شنونده دارد، به نظر شما چرا صدا و سیما به این موضوع جدی نمی‌پردازد تا این روند را از این وضعیت که هست تغییر دهد و موسیقیدان‌های مطرح را دعوت و از آن‌ها دلجویی کند و با رفتار سازمانی و رسانه‌ای درست با نهادهای دیگر تعامل کند؟

فریدون شهبازیان: با شما موافقم، یادمان باشد اگر رادیو تلویزیونی برای پوشش دادن به برنامه‌های 24 ساعته کانال‌های مختلف خود نیاز به موسیقی نداشت، معلوم نبود تا به حال چه بر سر موسیقی این سرزمین می‌آمد، شاید من تنها موسیقیدانی باشم که چهل سال در رادیو و تلویزیون فعالیت داشتم، بهتر از هرکسی به حاکمیت موسیقی در صدا و سیما واقفم و بهتر از هر کسی به موسیقی رسانه تسلط دارم و نسبت به همه شاخه‌های آن هم شناخت کافی دارم، می‌پذیرم که رادیو و تلویزیون از تولیدات خارج از سازمان بی‌هیچ هزینه‌ای استفاده می‌کند که البته باعث شهرت خوانندگان این آثار هم می‌شود، ولی آثار آهنگسازان قدیمی رادیو که در دهه چهل و دهه پنجاه زبانزد مردم بوده است نیز بازسازی شده و به بازار موسیقی سرازیر می‌شود، شاید این نگاه درستی نباشد ولی به هر روی وجود دارد و رادیو و تلویزیون هم مثل همیشه به تولید آثار مناسبتی ادامه می‌دهد. در مورد همکاری نکردن موسیقیدانان مطرح با صدا و سیما، باید اذعان کنم، وجود شوراهای موسیقی با ممیزی و اعمال سلیقه‌های شخصی باعث می‌شود این هنرمندان از رادیو و تلویزیون دور باشند.

رضا مهدوی: بحث نوازندگی و رهبری شما در ارکسترهای مختلف و سوابق و تجربیات شما در گستره موسیقی سرزمین‌مان را شنیدیم، اشاره‌ای هم به ارکستر ملی داشته باشید، شما حکمی از معاون هنری وقت «آقای شاه‌آبادی» که در حال حاضر مشاور عالی و سرپرست نهاد آموزشی وزارت ارشاد هستند، دریافت کردید، این حکم در ارتباط با رهبری ارکستر ملی است اما امروزه صحبت‌های دیگری شنیده می‌شود.

فریدون شهبازیان: نیمه دوم سال 92 از طرف سازمان ارکسترها که زیرمجموعه مؤسسه توسعه هنرهای معاصر است، رهبری ارکستر ملی به من پیشنهاد شد، همان زمان نخستین سؤال من در مورد آقای فخرالدینی بود که آیا ایشان ادامه می‌دهند یا خیر، به من اعلام کردند که آقای فخرالدینی گفته‌اند خسته هستند و تمایل به این کار ندارند، نهایتاً گفتند ما می‌خواهیم شما این ارکستر را سامان دهید، من هم نظراتم را اعلام کردم که کاملاً با وضع کنونی ارکسترها در ایران مغایرت داشت. به نظر من آیین‌نامه ها و قوانین ارکسترها در سراسر دنیا یکسان است، که در کشور ما فقط در سال‌های دهه پنجاه در ارکستر سمفونیک تهران برقرار بود.

جلسات متعددی برگزار کردیم، پس از توافقات لازم، برنامه 6 ماهه ارکستر را تدوین و ارائه کردم، حرف من این بود: ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی می‌بایست برنامه یک‌ساله کنسرت‌های خود را منتشر کنند، تا دوستداران موسیقی بدانند که بلیت کدام کنسرت را تهیه کنند، از ماه شهریور تا پایان تیرماه هر ماه یک کنسرت شامل 4 اجرا، اجرای اول در تالار وحدت برای مهمانان بدون بلیت‌فروشی و سه اجرای دیگر در یکی از سالن‌های بزرگ تهران که بلیت‌فروشی خواهد شد، تمرینات ارکستر بطور جدی و بدون هیچ استثنا و تمرینات گروهی «SECTION» نیز با دقت و وسواس انجام شود که در غیر این صورت نمی‌توان با برنامه تدوین شده همراه شد، نوازندگان حقوق ماهانه دریافت ‌خواهند کرد و برای هر اجرا به استثنای اجرای اول دستمزد مناسب بر مبنای فروش بلیت به آن‌ها پرداخت خواهد شد.

برنامه تدوین‌شده 6ماهه را به آقای شاه‌آبادی ارائه دادم که صد البته بسیار مورد توجه ایشان قرار گرفت، حتی طبقه سوم تالار وحدت را در اختیار من گذاشتند که بتوانیم نوازندگان را پس از آزمون انتخاب کنیم و در همان زمان قراردادی دوساله با مؤسسه ارکسترها منعقد کردم، ولی متأسفانه با رفتن آقای شاه‌آبادی، همه برنامه‌ها متوقف شد که پس از گذشت یک سال هنوز هم متوقف است.

ایران: هنوز حکم شما پابرجاست، یا به رهبران دیگر حکم داده‌اند؟

فریدون شهبازیان: بله، حکم من پابرجاست و به رهبران دیگر نیز حکم نداده‌اند که ظاهراً بودجه لازم هنوز تأمین نشده است، البته من قبلاً گفته بودم، اگر بودجه لازم تأمین نمی‌شود من می‌توانم یک ارکستر تشکیل دهم، با نام «ارکستر دوستداران موسیقی با اجرای موسیقی نوین ایران و جهان» که نیاز به ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی را برآورده کند، همین ارکستر را در سال 1380 تشکیل دادم که آقای مهدوی مجری طرح آن بودند و به مدیریت هنری و رهبری من اداره می‌شد، ولی پس از یک ماه، هر بلایی بود بر سر این ارکستر آوردند که ما هم عطایش را به لقایش بخشیدیم و ارکستر را تعطیل کردیم. حتی دستمزد یک ماه نوازندگان را هم نتوانستیم بپردازیم.

به هر روی هنوز درمورد ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک از طرف مسئولان جدید با من مذاکره‌ای نشده است، ولی من آمادگی کافی دارم که همان طور که قول داده بودم، برنامه تدوین‌شده خودم را اجرا کنم، فراموش نکنیم که همه مردم جهان با موسیقی زنده هستند و زندگی می‌کنند، بسیاری از کشورهای جهان در هر کدام از شهرهایشان چند ارکستر فعالیت دارند که جان شیفته مردم‌شان را سیراب می‌کنند و اشتیاق آن‌ها را به موسیقی برآورده می‌سازند، آیا ما نباید بتوانیم در کشور پهناورمان، با این مردم صبور و با این موسیقی سرشار از زیبایی و جذابیت، دو ارکستر، فقط دو ارکستر داشته باشیم که با برنامه‌ریزی صحیح و انتخاب رپرتوار «قطعات ارکستری» شایسته از آهنگسازان ارزشمند و کم‌توقع سرزمین‌مان، کنسرت‌هایی اجرا کند که درخشش خیره‌کننده آن، موسیقی‌مان را به مردم جهان معرفی نماید.

به هر روی در مورد موسیقی کشورم حرف بسیار است، سال‌هاست دندان روی جگرگذاشته ایم و دم برنیاوردیم،همه هنرها مورد حمایت بوده است به استثنای موسیقی که همواره در زندگی مردم جاری است و هرگز به فراموشی سپرده نخواهد شد، به امید روزی که همه عوامل بازدارنده موسیقی و تحمیل سلیقه های شخصی و غیر تخصصی در موسیقی حذف شود، چرا که موسیقیدانان خود صالح ترین افراد برای بررسی و کارشناسی آثار خودشان هستند.

«روزگارا، تو اگر سخت به من می گیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست، گرچه دلگیر تر از دیروزم لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست زندگی باید کرد.»