فرارو - لوی استراوس، اندیشمند فرانسوی و پدر مردمشناسی مدرن، پس از حرکت به سمت انسانشناسی از فلسفه، به یکی از چهرههای تاثیرگذار حوزه اجتماعی بدل شد و امروز یکی از نوادر و اندیشمندان بزرگ این روستاست.
این اندیشمند، که با مطالعاتش بر روی «اقوام ابتدایی» و «انسان بدوی»، انقلابی در علم مردمشناسی ایجاد کرد، پس از مدتی واژه انسانشناسی را جایگزین مردمشناسی کرد، چرا که واژه «مردمشناسی»، واژهای با پیشینه استعماری میدانست. دلیل این امر این بود که او واژه «مردم» را (ethnos) که معنای «قوم» میدهد را واژهای میداند که ردهای پایینتر از مردمان اروپایی را در نظر دارد، حال آنکه جامعهشناسی به علمی برای مردمان اروپایی اختصاص یافته است. درنتیجه استراوس با سالها تلاش توانست واژه انسان را جایگزین مردم کند تا به عمق موجودیت انسان جدای از فرهنگهای مختلف آن اشاره کند و پیشینه استعماری این علم را از آن دور کند.
تفاوت نگاه استراوس به بیش و پیش از هر چیز نگاه تازه ای بود که بر پدیده های انسانی می انداخت؛ ارزش جدیدی به ساختارهای اسطوره ای، خیالین و سطحی می داد. تفاوت نگاهِ استراوس به اقوام ابتدایی در این بود که او شناخت نسبت به آنها را محدود به شناختی از افرادی که در پی رفع نیازهای اولیهشان هستند، نمیکنند.
کتاب اولیه استروس که «ساختارهای بنیادین خویشاوندی» بود، شوکی را در فضای علمیه آن زمان ایجاد کرد و همچنین کتابهایِ «اسطورهشناختها» و «گرمسیریان اندوهبار» و «اندیشه وحشی» استروس که حاوی اندیشههایی انسانشناسانه است، از مهمترین کتابهای اوست که انقلابی در علوم اجتماعی ایجاد کرده است و تا سالها نیز بر روی آن بحث خواهد بود.
یکی از مهمترین نظریات استروس، پرداختن به فرضیه اندیشه دوگرایی در انسانها برای فهم جهان و بدل کردن مفاهیم به «دوتاییها» (مانند: سیاه/سفید. چپ/راست. بالا/پایین و...) است. این نظریه استراوس به اندیشههای ساختارگرایانه او باز میگردد که اندیشه او را اندیشهای منسجم در علم اجتماعی کرده است.
لوس استروس، در سن صدسالگی از دنیا رفت. نظر او درباره مرگ را میخوانیم:
«مرگ، عصبانیام میکند. به دلیل وجود مرگ نمیتوانم بدانم جهان در صد، دویست و یا دوهزار سال دیگر چگونه خواهد بود...»
ای برادر تو همه اندیشه ای، مابقی خود استخوان و ریشه ای