bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۲۴۴۲۶

نگاهی خاص به نقاشی‌های برتر

شلاله احمدنژاد

تاریخ انتشار: ۱۲:۴۰ - ۰۲ اسفند ۱۳۹۳
یادداشت دریافت شده- شلاله احمدنژاد؛ در سایت «فرارو» فهرست بیست نقاشی بر‌تر تاریخ هنر را می‌بینم. اولین آن‌ها «مونالیزا» است. با اینکه در سبک مورد علاقهٔ من «کلاسیک» است و زن مدل، تواضع و آرامش عجیبی دارد ولی من خیلی تحت تاثیر آن قرار نگرفته‌ام و گاهی از اینکه نمی‌دانم چرا تا این حد مطرح است آشفته می‌شوم!

ولی یادم است که یک بار در یک برنامهٔ تلویزیونی از یک نقاش ایرانی در مورد «لبخند ژکوند» پرسیدند و او گفت دلیل خاصی برای محبوبیت این تابلو وجود ندارد و بعضی اتفاقات مثل سرقت‌های چند بارهٔ آن باعث شده که این تابلو این قدر بر سر زبان‌ها بیفتد.

تابلوی دوم «شب پرستاره» است و تنها نقاشی مدرن است که دوستش دارم. در آن ساده لوحی و ساده دلی یک آدم «مثلا دیوانه» را می‌بینم! تابلو مثل تخیلات زیبای یک کودک است. انگار سعی دارد دنیا را تخیلی‌تر و زیبا‌تر از آنچه که هست ببیند.

از تابلوی سوم به بعد سبک مدرن و سوررئال شروع می‌شود. به غیر از «دختری با گوشواره مروارید» که احساسم به این تابلو را مدیون رمان زیبا و تخیل ستودنی «تریسی شوالیه» هستم و تابلوی «مادر نقاش»: «زنی ساکت و به نظرم مغموم که بر روی صندلی نشسته... به سلیقهٔ من حزن، همیشه حالتی ماورایی و ملکوتی به آثار نقاشی کلاسیک می‌دهد.» با بقیهٔ نقاشی‌ها نمی‌توانم ارتباط برقرار کنم. حس زیبایی‌شناسی مرا به کار نمی‌اندازند! و من هیچ لذتی نمی‌برم.

از نقاشی شماره ۱۸ که گرانقیمت‌ترین نقاشی فهرست هم هست چیزی عاید احساس و فکرم نمی‌شود. در توضیحش نوشته: درون متلاطم نقاش را می‌نمایاند.

می‌روم سراغ نظرات کاربران. اکثرا نظر داده‌اند که نمی‌توانند با این به اصطلاح «خط خطی‌ها» ارتباط برقرار کنند. عده‌ای در جواب این‌ها در آمده‌اند که وقتی از تاریخ هنر چیزی نمی‌دانید چرا در مورد این آثار نظر می‌دهید. این نقاشی‌ها مثل شعر نو در ادبیات ما هستند.

یکی از کاربران گفته «تابلویی مثل تابلوی شماره ۱۸ در زمان خود اصطلاحا مد شده بود.» یاد یک مصاحبه تلویزیونی که چند سال پیش دیده بودم می‌افتم. در این مصاحبه سراغ یک روزنامه نگار مجلات زرد رفته بودند و از او در مورد عکس جلد این مجلات که همیشه یک «چشم آبی بور» هست پرسیده بودند.

روزنامه نگار گفت: اینکه همیشه افرادی با این تیپ در جلد مجلات قرار می‌گیرند دلیل بر این نیست که همه، این تیپ قیافه‌ها را زیبا می‌بینند و می‌پسندند بلکه دلیلش پدیده‌ای به نام «مد» است.

سپس یک مثال تاریخی زد. او گفت: در دوره خاصی از تاریخ گذشته ایران، مد شده بود که نقاشان مینیاتوریست همگی زنان افغانی را مدل خود قرار می‌دادند ولی همه می‌دانیم که زنان این تابلو‌ها چندان هم زیبا نیستند.

این روزنامه نگار با حرف‌هایش پاسخ پرسش‌های موذی مرا در مورد «زیبایی» داده بود!

بعضی‌ها شکایت کرده‌اند که چرا آثار زیبای کمال الملک و فرشچیان در این فهرست جایی ندارد و کاربر دیگری از خارج ایران نظر داده که: «همسر من یک نقاش اهل غرب است. وقتی آثار کمال الملک و سایر نقاشان ایرانی را به او نشان دادم گفت که نه تنها هیچ کم و کسری از آثار نقاشی غربی ندارند بلکه در بعضی موارد زیبا‌تر وحس برانگیز‌تر از آن‌ها هستند. دلیل شهرت نقاشی‌هایی مثل نقاشی شماره ۱۸ این است که در دوران پس از جنگ جهانی این مدل نقاشی‌ها باب شدند و مورد توجه قرار گرفتند.»
 
به خوبی تاثیر قدرت و ثروت یک ملت را در نمایاندن و جهانی کردن هنر خود درک می‌کنم. اینکه اثری از نقاشی ایرانی در این فهرست نیست، اینکه کمتر کسی در دنیا با موسیقی اصیل ایرانی آشناست و اینکه‌های بسیار دیگر نشانگر این نیستند که هنر مشرق حرفی برای گفتن ندارد بلکه نشانگر این است که مجال و عرصه‌ای برای صحبت ندارد.
انتشار یافته: ۱