bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۸۱۶۴۷

محبیان: دولت نبايد مسئولیت فیش‌ها را قبول مي‌كرد

تاریخ انتشار: ۱۱:۱۱ - ۳۰ تير ۱۳۹۵
با «امیر محبیان» روزنامه‌نگار، دبیر کل حزب نواندیشان ایران اسلامی و استاد فلسفه غرب، درباره رفتارشناسی اصولگرایان در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری، مواجهه اصولگرایان با روحانی و احمدی‌نژاد (در صورت ورود به انتخابات) همچنین ماجرای فیش‌های حقوقی نامتعارف گفت‌وگو كرده‌ایم.

محبیان همچنان منتقد رفتارهای انتخاباتی اصولگرایان است و عبارت معروف «جهل‌الرجال» را درباره‌شان تكرار می‌كند. درباره فیش‌های حقوقی هم معتقد است دولت نباید مسئولیت ماجرایی را كه ریشه در گذشته داشته، برعهده می‌گرفت. او اصولا مخالف عملكرد دولت در تعیین سقف برای حقوق مدیران بدون توجه به كارایی و شاخص‌هاست و معتقد است این شیوه به خروج مدیران توانمند از بدنه دولت می‌انجامد.

‌به نظر می‌آید اصولگرایان خیلی مشتاقانه به سمت یك‌دوره‌ای‌كردن ریاست‌جمهوری روحانی حركت می‌كنند و از سوی رسانه‌های رسمی و غیررسمیِ اصولگرایان همواره به این بحث دامن زده می‌شود. این اشتیاق از کجا می‌آید؟ در ایران یك‌دوره‌ای‌بودن ریاست‌جمهوري، چندان عرف نبوده است.
درباره اینکه ریاست‌جمهوری آقای روحانی یک‌دوره‌ای خواهد بود، نه‌تنها از الان، بلکه از ابتدای انتخاب ایشان چنین بحثی وجود داشت. گاهی مطرح می‌کردند که ممکن است برای اولین‌بار، ریاست‌جمهوری یک‌دوره‌ای شود؛ اکنون به دلایلی من معتقد هستم احتمال این امر خیلی زیاد نیست. یک دلیل برای تصور یك‌دوره‌ای‌شدن این بود که چون به برجام و تحقق آن خیلی خوش‌بینی وجود نداشت، احساس می‌شد آقای روحانی تمام حیثیت خودش را در سبد برجام گذاشته است؛ بنابراین این احتمال وجود دارد که با شکست برجام به یک رئیس‌جمهور یک‌دوره‌ای مبدل شوند. از لحاظ تبلیغاتی، عقل حکم می‌کرد دولت برجام را جزء یکی از کارهای خودش قرار دهد نه همه كارهایش كه اگر موفق شد، می‌تواند از آن استفاده کند و خودش را مطرح کند و اگر موفق نشد یکی از برنامه‌هایش شکست خورده است. اوایل ما احساس می‌کردیم گویی همه دولت معلق مانده برای اینکه ببینند آقای دکتر ظریف چه خواهد کرد، اما از طرف دیگر، مشکل دیگری که دولت داشت، این بود كه آقای روحانی ممکن است نتواند افکار عمومی را تا انتها با خودش نگه دارد.

این چیزی است که من خودم به آن اشاره کردم و البته آقای نوبخت به‌تازگی گفته دولت از نظر رسانه‌ای خیلی خوب عمل کرده است، درحالی‌که این خودفریبی است. دولت در حوزه رسانه نیرو و امکانات خوبی در اختیار دارد؛ اما هیچ استراتژی دقیقی ندارد. ما به‌عنوان یک رسانه‌ای سیاسی می‌دانیم هر عمل و فعل سیاسی باید یک پیوستار رسانه‌ای برای خود داشته باشد؛ اما در تمام پروژه‌هایی که دولت وارد شده؛ موجی که به وجود آمده آخر سر به ضرر خود دولت تمام شده است؛ یعنی نتوانسته است به‌درستی فضا را کنترل و مدیریت کند که این موضوع، رقبا را به‌ویژه در حوزه‌هایی که از آن انتقاد دارند، جری می‌کند. مجموعه این عوامل باعث شد رقبا یک‌دوره‌ای‌بودن روحانی را مطرح کنند. رفقا هم گاهی یک مقدار انتظاراتی داشتند که احساس می‌کردند دولت یا گوش نمی‌دهد یا اینکه چنان خودش را سرگرم مسائل فرعی یا حتی اصلی، اما با وزن پایین كرده که یك مسئله مهم اولویت‌دار را فراموش کرده و آن‌هم جلب نظر مردم است.

واقعیت آن است كه تمام راهبرد دولت برای جلب رأی، روی یک پدیده روان‌شناختی یعنی «امید» قرار داشت؛ ما می‌دانیم که مباحث روان‌شناختی که مبتنی بر هیجانات است، ثبات چندانی ندارد، یعنی مبتنی بر حال است و خیلی زود می‌تواند تغییر کند. شما می‌توانید سینگال‌های کافی را به مردم ندهید، در این صورت امید به ناامیدی مبدل می‌شود. هیچ دولتی امید را محور بنیادین و ثابت کار خودش در جذب افکار عمومی قرار نمی‌دهد؛ یعنی در واقع وقتی می‌گوید امید، یعنی ناامیدی به دولت‌های قبلی محور امید ما شده است. هنگامی که نتوانید امید را حفظ كنید؛ هیچ فرقی با دولت‌های قبلی نخواهید داشت؛ اما دولت‌های پیشین این را نمی‌گفتند، برای نمونه آقای احمدی‌نژاد می‌گفتند من مسکن مهر را می‌دهم یا یارانه پرداخت می‌کنم، براساس عملی اقتصادی یا سیاسی که ملموس بود؛ می‌شد ارزیابی کرد؛ اما حفظ امید سخت است.

مجموع این عوامل باعث شد جایگاه دولت در حفظ آرای عمومی که مهم‌تر از جلب آرای عمومی بود مخدوش شود و احساس شود نمی‌توانند این فضا را حفظ کنند. حتی اصلاح‌طلبان هم انتقادهای خیلی جدی در این زمینه به دولت داشتند؛ اما اینكه آیا دولت روحانی یك‌دوره‌ای می‌شود یا نمی‌شود، باید گفت اینرسی انتخاباتی تاكنون این بوده است که رئیس‌جمهوری در دور دوم فرصتی را از مردم می‌گیرد که برنامه خود در دور اول را تکمیل کند. این پیش‌بینی قطعی نیست؛ اما تابه‌حال این‌گونه بوده است. این اینرسی یک موقعیت برتر را به رئیس‌جمهوری می‌دهد به‌ویژه اینکه از یك رانت طبیعی تبلیغاتی هم برخوردار است که رقبای دیگر ممکن است این رانت را نداشته باشند. بنابراین احتمال اینکه این دولت یک‌دوره‌ای شود خیلی بالا نیست.

‌تا چند وقت پیش این تصور وجود داشت که اصولگرایان مدل انتخابات ۸۰ یا ۸۴ را در دستور كار خود قرار می‌دهند. برای مثال در سال ۸۰ می‌دانستند به‌هرحال کاندیدایی که معرفی می‌کنند، برنده نمی‌شود؛ اما با این حساب که از آرای رئیس‌جمهور وقت کم كنند، وارد گود شدند. به نظر می‌آمد شاید این دوره هم اصولگرایان با چنین مکانیسمی بیایند؛ یعنی مطمئن بودند كه روحانی دوباره انتخاب می‌شود ولی به دنبال این بودند كه رأی کمتری نسبت به دوره قبل داشته باشد. اما اگر تحركات اصولگرایان را به‌ویژه بعد از برجام و به‌تازگی در ماجرای فیش‌های حقوقی نامتعارف اخیر دنبال كنیم، به نظر می‌آید اتفاقا اصولگرایان این بار خیلی پرفشار، نه با هدف كاستن از آرای روحانی كه با هدف حذف او می‌آیند.
بحث مدل‌ها که مطرح می‌شود ممکن است این مدل‌ها یک مقداری فریبنده باشد و درست جواب ندهد. هنگامي که بحث آقای خاتمی مطرح بود؛ در دور دوم، بحث اصولگرایان این بود که ما اگر رأی هم نیاوریم ولی می‌توانیم گردش افكار‌عمومی به‌سوی اصولگرایان را با میزان رأیی که جذب می‌کنیم، اعلام كنیم و این کاهش آرای خاتمی می‌تواند پیامی به ایشان باشد برای تغییر سیاست‌هایشان. اما درعین‌حال نکته‌ای که وجود داشت این بود که آقای خاتمی در دور نخست، رأی بالایی داشت درحالی‌كه روحانی این وضعیت را نداشت؛ ایشان با ۵۰۰ هزار تفاوت در دور اول توانست پیروز شود. شما یک لحظه تصور کنید آقای جلیلی نمی‌آمد و محوریت انتخابات روی مسئله هسته‌ای که آقای روحانی روی آن مانور داشت، متمركز نمی‌شد یا فضایی ایجاد نمی‌شد که آقای جلیلی را احمدی‌نژاد ثانی بدانند و کسی مثل آقای قالیباف با روحانی می‌رفت دور دوم؛ در این صورت معلوم نبود آقای روحانی رأی بیاورد.

من می‌گویم چگونگی رأی‌آوری آقای روحانی، به فضای سیاسی- اجتماعی جامعه این پیام را می‌دهد که می‌توان مسیری را رفت تا در انتخابات دور دوم ریاست‌جمهوری، امید پیروزی اصولگرایان بیش از دوره‌های پیشین باشد. اما یک واقعیت دیگر وجود دارد و آن اینکه موضع اصولگرایان در قبال آقای روحانی نسبت به موضع آنها در قبال آقای خاتمی متفاوت است. در دولت آقای روحانی کسانی هستند که چهره‌های مؤثری در تقابل با دولت خاتمی بودند. ما نمی‌گوییم دولت آقای روحانی دولت اصولگرایی است ولی آن را اصلاح‌طلب صرف هم نمی‌دانیم. اگر یک اصلاح‌طلب کامل مقابل ما بود کار ما خیلی راحت‌تر بود. ایجاد وحدت بین خودمان در برابر آنها برای ما راحت‌تر بود. بین یک دولت ۵۰ درصد اصولگرا با یک دولت صددرصد اصولگرا، قطعا ما دولت صددرصدی را ترجیح می‌دهیم. اصلاح‌طلبان هم اگر از روحانی حمایت می‌كنند از سر ناچاری است چون گزینه‌ای ندارند. شما نمی‌توانید آقای خاتمی یا یک اصلاح‌طلب دیگر را بیاورید حالا به هر دلیل؛ چون ممکن است احساس کنید که نتوانند از فیلترها عبور کنند. یعنی فرق ما با شما این است که ما نمی‌توانیم دولت روحانی را یكپارچه رقیب اصلاح‌طلب بدانیم اما اصلاح‌طلبان مجبورند از آقای روحانی حمایت کنند به دلیل اینکه گزینه دیگری ندارند.

‌شما قبلا گفته بودید که اصولگرایان هم چهره‌ای ندارند.
بعد از آقای احمدی‌نژاد چهره‌های مدعی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری اتفاقا زیاد شد. من گفتم اصولگرایان قحط‌الرجال ندارند و جهل‌الرجال دارند؛ یعنی ما افراد شایسته و توانمندی داریم كه نمی‌شناسیم؛ منتهی ما فقط روی افراد محدودی که خودشان را چهره کرده‌‌اند، سرمایه‌گذاری می‌كنیم. اما موانعی برای معرفی سریع كاندیدا از جانب اصولگرایان وجود دارد. یکی از موانع اصولگراها برای وحدت كامل، این است که برای اینکه به کاندیدای واحد برسند، ابتدا باید تفسیر واحدی از شرایط ارائه کنند و مهم‌تر از آن برای اینکه به تحلیل واحدی از شرایط برسند باید دیدگاه‌های آنها هم مسیر مشترک و واحدی داشته باشد یا درواقع به یک مفهوم، تحلیل‌گران جریان اصولگرا به افق واحدی برسند. من درحال‌حاضر این افق را بسیار دور می‌بینم. ما معکوس عمل می‌کنیم یعنی افرادی را با افق متفاوت می‌آوریم و در زمان انتخابات با اقتضائات روز و طرح یك مسئله وهمی كه مصلحت این است كه به هر قیمتی به این افراد رأی دهیم، می‌خواهیم همه اینها را به هم نزدیک کنیم و وقتی به یک نفر رسیدیم و او رفت روی کرسی ریاست نشست، حرف هیچ‌کس را گوش نمی‌کند؛ این مشکل قضیه است.

‌پس احتمال تعدد کاندیدا مثل سال ۹۲ وجود دارد؟
بله این احتمال وجود دارد چون سیاست دنیای احتمالات است. زیرا وقتی یک فرد حتی با احتمال دو درصد خودش را رئیس‌جمهور آینده می‌داند و کاندیدا می‌شود، یک تیم دور خودش دارد و خروجش از صحنه برایش حیثیتی می‌شود؛ پس ما به سختی می‌توانیم او را از میدان خارج کنیم.

‌اخیرا این بحث پارلمان اصولگرایی مطرح شده است؛ هر ازگاهی هم آقای باهنر از حزب فراگیر اصولگرایی صحبت می‌كند، به نظر شما اینها تا چه حد امكان عملیاتی شدن دارد؟ یا اینكه بیشتر حرفِ روی كاغذ است؟
من بحث پارلمان یا مجلس اصولگرایی را مطرح کردم؛ خدا را شکر دارد یک مقبولیتی هم پیدا می‌كند. دیدم آقای مهندس نبوی برخی جاها مطرح کردند. طرحی را که فکر می‌کنیم درست است، باید دنبال کنیم. اتفاقا معتقد هستم اگر ما این کار را بکنیم، اصلاح‌طلبان هم به دنبال چنین مسیری خواهند رفت. خیلی جاها ما از آنها یاد گرفتیم و خیلی جاها آنها از ما. درچارچوب پارلمان اصولگرایی رفتارها دموکراتیک‌تر است و رقابت و تحزب واقعی‌تر می‌شود و حزب از یک حالت تعارف خارج می‌شود.

‌آیا ممكن است اصولگرایان از بدنه رأیِ آماده احمدی‌نژاد به نفع خودشان بهره‌برداری كنند؟ مثلا کسی را معرفی كنند كه تا حدی شبیه به اوست اما معایب او را ندارد.
نامحتمل نیست. این سناریویی که مطرح می‌کنید يك حرف غیرمنطقی‌ نیست. اما اینکه آقای احمدی‌نژاد باید بیاید یا نه، به خودش ربط دارد. ایشان یک شهروند است كه تا آنجا كه می‌دانیم منع قانونی برای شرکت در انتخابات ندارد. اما اینكه آیا مطلوب اصولگرایان است یا خیر؟ بله؛ مطلوب بخشی از اصولگرایان است و امکان رأی‌آوری او خوب است. یعنی اصلاح‌طلبان هم بر این امر واقف هستند. درباره اینکه آیا برنامه‌های او به کشور کمک می‌کند؟ این بحث کارشناسی دارد. اما ما ترجیح می‌دهیم چهره‌های نو بیایند حرف نو بزنند.

‌ممکن است اصولگرایان پشت احمدی‌نژاد قرار بگيرند؟
فعلا با شرایط موجود احتمال کاندیداشدن آقای احمدی‌نژاد خیلی بالا نیست و دلایل منطقی هم پشت آن است؛ من حدس می‌زنم شاید برای شورای شهر بخواهند کار کنند یا روی افق ۱۴۰۰ برنامه‌ریزی کنند. به‌هر‌حال این احتمال وجود دارد. یکی از دلایل آن این است که یأس جامعه نسبت به آقای روحانی بالا رفته اما جامعه یكپارچه مأیوس نشده است. ضمن اینکه معلوم نیست نفع این یأس، به جیب آقای احمدی‌نژاد برود. یعنی اگر مردم از آقای روحانی برگردند، معنی آن این نیست که به احمدی‌نژاد بازگشت می‌كنند. ممکن است بخشی از آنها برگردند اما معلوم نیست این میزان برگشت چقدر است؟ پس آقای احمدی‌نژاد اگر بیاید و صلاحیتش تأیید نشود، نمی‌تواند برای ۱۴۰۰ هم برنامه‌ریزی كند؛ این یک قمار بزرگ برای او خواهد بود. یك احتمال دیگر هم این است كه بیاید و با توجه به شرایطی که وجود دارد، نتواند برنده شود و آقای روحانی برنده شود. یعنی فضا دوقطبی شود و کل اصولگرایان معتدل حامی روحانی شوند؛ مدل دوقطبی احمدی‌نژاد - روحانی با دوقطبی احمدی‌نژاد- هاشمی فرق دارد.

موقعیت روحانی با موقعیت هاشمی آن زمان خیلی فرق دارد. احتمالش كم نیست كه احمدی‌نژاد رأی نیاورد و احمدی‌نژاد اصلا دوست ندارد جزء کسانی شود که کاندیدا می‌شوند و رد می‌شوند یا رأی نمی‌آورند. ضمن اینکه احمدی‌نژاد احساس می‌کند شاید نوعی از حمایت‌های ضمنی که بخشی از اصولگرایان و نگرش ساختاری به او داشته‌اند، الان وجود ندارد. نگاه به احمدی‌نژاد میان اصولگرایان تغییر كرده است. ایشان آدم باهوشی است، خوب تحلیل می‌کند، نگاه دقیقی دارد و نیروهای بعضا قوی کنار ایشان هستند. اینها را می‌فهمد. وقتی به اینها نگاه می‌کند، ممکن است به این نتیجه برسد که درجه حرارت تنور انتخابات به آن‌ حد نرسیده است که از داخل آن بتوان نانی برای او پخت؛ بنابراین ممکن است بگوید ما باید دوباره شروع به فضاسازی کنیم. خوب یک‌سری تست‌ها را انجام داد. دید بد نیست اما ممکن است هنوز به آن اندازه كافی نباشد كه به رأی قاطع برای برد تبدیل شود. البته فاکتورهایی هست که ممکن است ایشان را تشویق کند. یکی از آنها روی‌كارآمدن ترامپ است. یا وضعیت اقتصادی به سمتی برود که وضعیت مردم بدتر شود. اما معنی آن این نیست که این دو فاکتور به حدی رسیده که می‌تواند چرخش به سمت احمدی‌نژاد را نشان دهد.

‌یعنی اگر احمدی‌نژاد آمد و اصولگرایان به این نتیجه رسیدند كه باید بین احمدی‌نژاد و روحانی یكی را انتخاب كنند، كدام را انتخاب می‌كنند؟ یا اصلا سراغ گزینه‌های دیگر می‌روند؟
چند گزینه دیگر وجود دارد؛ ممکن است برخی بگویند بین این دو، ما روحانی را ترجیح می‌دهیم. درست است که ۵۰ درصد ایشان از ماست و بخشی از اصلاح‌طلبان، اما حداقل پیش‌بینی‌پذیر است ولی احمدی‌نژاد پیش‌بینی‌پذیر نیست. این‌هم یك سناریوست؛ نه به احمدی‌نژاد. برخی بگویند اصولگرایی نباید از یک سوراخ دو بار گزیده شود. نباید دوباره او را روی كار آورد. اما در عین حال کسانی توصیه كنند كه فضا هنوز كاملا روشن نشده: فعلا چیزی نگوییم؛ بگذاریم در زمان مشخص تصمیم‌گیری كنیم.

‌اگر بخواهند با کارت احمدی‌نژاد بازی کنند چطور؟ یعنی بخواهند فضای انتخاباتی را با آوردن یا چراغ سبز نشان‌دادن به او پرشور کنند اما در لحظه آخر گزینه دیگری رو كنند.
اگر كسی چنین فكر كند، معلوم است روان‌شناسی احمدی‌نژاد را نمی‌شناسد. آقای احمدی‌نژاد چنین شخصیتی نیست. او فردی نیست كه کسی بتواند از امتیاز او استفاده کند و بعد او را كنار بیندازد. او اتفاقا از کارت دیگران استفاده می‌کند. او ممکن است از لحاظ روان‌شناختی در ابتدا طمع افراد را برانگیزد ولی به عنوان كسی كه روی فاكتورهای شخصیتی احمدی‌نژاد كار كرده‌ام، می‌گویم؛ هر کس وارد چنین معامله‌ای با احمدی‌نژاد شود، قطعا كسی كه ضرر كند احمدی‌نژاد نیست. تجربه به ما این را ثابت کرده است. او کسی نیست که به‌راحتی بازی بخورد و ابزار دست کسی شود. برای خودش ادعا دارد. بنابراین اگر کسی تصور کند که ما می‌توانیم او را بازی دهیم و از نیروهای او استفاده کنیم، خودش را گول می‌زند.

‌موردی كه بحث پرفشار ظاهرشدن اصولگرایان برای یك‌دوره‌اي‌كردن روحانی را تقویت می‌كند، طرح بحث فیش‌های حقوقی نامتعارف از سوی رسانه‌های اصولگرا، آن هم در سال آخر دولت است. نظر شما چیست؟
فارغ از سؤال شما، می‌خواهم نكته دیگری را بگویم و اتفاقا به این موضوع نگاه دیگری دارم. قطعا بحث متعارف و نامتعارف‌بودن نیست. بحث ناعادلانه‌بودن آن مطرح است؛ ناعادلانه یعنی اینکه فرد مبتنی بر ناکارآمدی حقوق دریافت کند. من حرفم این است چرا طبق مدل کمونیستی تصور می‌کنید به همه باید در یك رنج ثابت حقوق داد؟ چرا از عدالت تفسیر مساوات می‌كنیم؟ بحث هماهنگی پرداخت در حالت عرفی درست است اما این نباید باعث شود كه استثنا‌ها از بین برود. من فکر می‌کنم نباید دست‌وپای خودمان را ببندیم و مغزهای بزرگ خود را از دست بدهیم. این اصلا ربطی به بخش دولتی و خصوصی ندارد.

چرا فکر می‌کنید همه مدیران در بخش دولتی ناتوان هستند و با هر حقوقی می‌مانند؟ بعضی از مدیران دولتی اگر به بخش خصوصی بروند، می‌توانند به چهره‌های برجسته و موفق اقتصادی تبدیل شوند؛ آنها را جذب نمی‌كنیم و بلكه طرد می‌كنیم و سبد مدیران دولت را پر می‌كنیم از مدیرانی كه ارزش‌افزوده ندارند و فقط مدیر توزیع بودجه هستند! متأسفانه ناگهان جو همه را می‌گیرد و عوام‌زده موضع می‌گیرند. ایرادی که به این قضیه وارد شد و درست هم بود این بود كه خیلی از افرادی که پول‌ها را گرفتند، هیچ وجه ممیزه خاصی نسبت به بقیه نداشتند. این خلاف عدالت است. البته نوع انعکاس آن چیز دیگری بود. براساس قاعده محرومیت نسبی، اگر مدیری ٢٠ میلیون تومان هم بگیرد قبلا راضی بود ولی الان می‌گوید فلان مدیر ۲۵۰ میلیون می‌گرفته؛ پس در برابر او ما پولی نمی‌گیریم. یعنی همه در کار خود سرد شده‌اند. لزومی نداشت دولت مسئولیت این اتفاق را قبول كند. چون واقعا این یک اشکال ساختاری بود و از قبل هم وجود داشت. حالا ممکن است در اینجا تشدید شده باشد. دولت می‌توانست خیلی هوشیارانه بگوید که ما تشکر می‌کنیم از افشای این اشكال و پیداشدن این نقص كه از قبل هم بوده است؛ اما اینكه بیاید تحت‌تأثیر جو قرار گیرد و خودزنی كند، درست نیست. جامعه ساختار دارد. دیوان محاسبات و بازرسی دارد. آنها باید جواب دهند كه تا الان چه می‌كرده‌اند. اصلا این کاری که وزرا فیش‌های حقوقی خودشان را اعلام کردند، درست نبود.

این کارهای بچگانه خیلی بی‌معنی است. ما باید از عوام‌زدگی بیرون بیاییم. ضمن اینکه چرا فقط بحث فیش‌های حقوقی مطرح می‌شود؟ مسائل دیگر چه؟ مثلا افراد ذی‌نفوذ ممکن است شرکت‌های خصوصی داشته باشند، بعد این شرکت‌های خصوصی طرف مقابل دولت در معاملات قرار می‌گیرند؛ از رانت استفاده می‌كنند؛ اینها در کجا بررسی می‌شود. کجا ارزیابی می‌شود؟ فردا پرونده اینها رو شد، چه کسی مقصر است؟ یا تعرفه واردات و صادرات کاملا مشخص است اما مشخص نیست چه کسانی وارد و چه كسانی صادر می‌كنند؟ از چه مجوزی استفاده می‌کنند. چقدر به نفع کشور است؟ یعنی ما باید منتظر باشیم که باز تبدیل به یك جنجال شود تا بررسی کنیم؟ باید اجازه داد كه ژورنالیسم تحقیقی در کشور جان بگیرد. برای روزنامه‌نگاری كه دنبال كار تحقیقی است؛ حق نیت خیر قائل شویم.

این را در نظر بگیریم که این فرد دارد جان خودش را برای شفافیت به خطر می‌اندازد. در واقع این افراد قهرمان هستند بدون اینکه حقوقی از دولت یا حاكمیت دریافت کنند. دنیا به این نتیجه رسیده است که روزنامه‌نگاران سربازان شفافیت هستند. من معتقدم در جامعه ما چیزی که به کشور لطمه می‌زند، فساد است نه دشمن خارجی. این نظام را هیچ قدرتی از بیرون نمی‌توان سرنگون كند، مگر زمانی كه مردم از عدالت و پاكی نظام مأیوس شوند.